سال جدید تحصیلی در مرکز شیعه شناسی حوزه علمیه قم تحت اشراف ایت الله العظمی مکارم شیرازی در روز چهار شنبه اول مهرماه اغاز شد ودانشجویان در سال دوم فعالیت این مرکز اماده فراگیری علم ودانش شدند
خطای آدم و استقرار او در زمین مانع از اجراء و انجام تقدیر خلیفه اللهی انسان نگردید: تقدیری که یکبار در ابتدای برگزیدگی آدم، و در وجود وی ظاهر گشت و او را مظهری از صفات خداوندی گردانید، ولی این بار با استقرار او در زمین و قبول توبه او و تبعیت از هدایت پروردگار است که بعداً و به تدریج درشایستگان از بنی آدم انجام خواهد گرفت. (آیه 38 بقره، و آیه 123 طه).
انجام تقدیر خلیفه اللهی انسان در زمین، با ابتلاء و تلاش و تکامل فکری خود انسان صورت پذیر است.
نهاد مختلطی که هر فرد از میراثهای مادی و حیاتی و تاثیرات خارجی گذشته دارد و اکتسابات غیرذاتی و تربیتی که کسب می کند، سازمان فکری مخصوصی را برای او پدید می آورد، باعث اختلاف فکر و برخوردهایی در میان انسانها می گردد. مقابله با چنین اختلافات و مشکلات و تلاش در رفع احتیاجات روزافزون که با تکثیر افراد و چگونگی زندگی آنان حاصل می شود، قهراً و به تدریج موجب بروز استعدادهای بالقوه گردیده و در نتیجه تکامل فکری انسان را فراهم می نماید.
با چنین تکامل فکری استکه آگاهی و علم انسان نسبت به احوال کائنات عمق و توسعه بیشتر می یابد وهمواره او را در مقامی قرار می دهد که نموداری از تجلیات علم و قدرت الهی باشد و مصداق این مقال، کلام حکمت بار خداوندی در آیه دوم از سوره دهر است که می فرماید:
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیرا»
آفرینش انسان بدون سابقه و به طور دفعی و فوری صورت نگرفته است بلکه به مانند شئون دیگر از خلقت کائنات، تدریجاً و با تمهید مقدمات به وقوع پیوسته است (آیات 7و8و9و از سوره سجده ـ آیه 2 سوره انعام ـ آیه 14 سوره رحمن ـ آیات 26و28و29 سوره حجر ـ آیات 71و72 سوره ص ـ آیه 14 سوره نوح و آیات مذکور در شماره 2).
2ـ آفرینش انسان تنها به طور مستقل از مخلوقات دیگر انجام نشده است بلکه خلقت وی نتیجه تحولات و تکامل تدریجی سایر موجودات است و انسان سرآمد خلقت تمامی موجودات زنده می باشد. (آیات 12و13و14 سوره مومنون ـ آیه 54 سوره فرقان ـ آیه 2 سوره دهر).
3ـ تکوین انسانی دو مرحله دارد: یکی خلقت جسمی او که از این جهت انسان پیوستگی با سایر موجودات دارد و سرانجام تکاملی آنها است. دیگر مفهوم انسانی وی که مخصوص انسان است و هیچ سابقه ای در سایر مخلوقات ندارد.
مرحله نخست از آفرینش انسان، به تعبیر قرآن، دوره بشری انسان است (آیات 28 و 29 سوره حجر ـ آیه 54 سوره فرقان و آیات 7و8 سوره سجده) در این دوره است که انسان هیکل بشری را داشته ولی بی تشخیص و غیرمسئول بوده است. مرحل? دوم دوره انسانیت انسان است که دارای تشخیص و اختیار و بنابراین مسئولیت می شود و این تشخیص با برگزیدگی آدم صفی(ع) از میان بشرها و تعلیم به وی از جانب پروردگار، صورت گرفته است. بنابراین آدم، ابوالبشر نیست بلکه پدر نوع انسان است.
4ـ جسم انسان و تمامی موجودات زنده از خاک خلق شده است و آیات متعدد قرآن در این باره تصریح دارد.
خاک و ترکیبات آن اجسام غیرزنده و بی جان می باشند، بنابراین بنیان جسمی اجسام بی جان و موجودات جاندار یکی است و فرق میان این دو دسته از مخلوقات فقط از نظر وجود حیات در جانداران است.
موجودان زنده هم پس از مرگ که حیات از آنها سلب می شود با اجسام مادی فرق ندارند.
حیات پدیده ای است روحانی و ازلی که موجب بروز آثار حیاتی در موجودات زنده، مادام که زنده باشند می گردد.
تشخیص و چاره جویی در ابتلاها و یا تمتع از نعمت ها، بینش و تجربه هایی را از ظواهر علت ومعلولی رویدادها پدید می آورد که حاصل آن در نسلها، توسعه و عمق بیشتر معرفت انسانی نسبت به محیط زندگی است.
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیرا انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» (سوره دهر ـ آیات 2و3).
از طرف دیگر چاره جوییها وقتی به روشن بینی علمی و درک حقایق می رسد که ضمن اعتقاد به حق و حقیقت و تلاش در راه آن، با کار درست همراه باشد و مصداق این بیان، کلام حکمت بار قرآن است که می فرماید: کار نیک (عمل صالح)، دید صحیح و زندگی پاکیزه ای را برای هر فرد باایمان فراهم می سازد.
«من عمل صالحاً من ذکر و انثی و هو مومن فلنحیینه حیوه طبیه...» (سوره نحل ـ آیه 97).
ب ـ نقش پیغمبران ـ تکامل فکری انسان منحصراً با ابتلاء انسان و درگیریهای زندگی او حاصل نمی شود، پیغمبران نیز در این تکامل نقش عمده ای دارند:
خداوند در آیات متعدد از قرآن، اعزام پیغمبران را وسیله برپایی درستی و برقراری حق و عدالت در جامعه معرفی نموده است و نمونه ای از این اشارات در قسمتی از آیه 25 از سوره حدید است که می فرماید:
لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط... (همانا فرستادگان خود را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان (عدل) را نیز نازل ساختیم تا مردم برای درستی و راستی بپا خیزند...)
پیغمبران با نهاد پاک در رفتار نیک و گفتار درستی که داشتند نفوذ درونی در مردم زمان و پیروان مستعد خود نموده و اثر عمده ای در هدایت فکری آنان داشته اند.
پیغمبران دارای معجزه بوده اند، و معجزه از مدارک و شواهد روشن (بینات) رسالت پیغمبران و قبول آن از جانب مردم بوده است.
فصل چهارم: خلقت آدم و برگزیدگی او
آیه 59 از سوره آل عمران چنین است:
ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون (همانا مثل عیسی ـ مثل یا چگونگی خلقت عیسی ـ نزد خدا، مثل آدم است که او را از خاک آفرید، سپس او را گفت باش (انسان کامل باشد)، پس همانطور گردید).
چون در هر تمثیل و یا تشبیه قطعاً وجوه مشترک و مشابهی بین طرفین تمثیل وجود دارد، معرفی هر طرف موجب شناسانیدن طرف دیگر می گردد. در آیه فوق، عیسی و آدم علیمهاالسلام مورد تمثیل قرار گرفته اند، پس اگر در سوابق نسلی و زندگی حضرت عیسی که در قرآن اشاراتی وجود دارد مطالعه ای بنماییم، نتیجه حاصل و یا نظیر آن را برای خلقت آدم و اوایل زندگی آدم نیز می توانیم تطبیق دهیم.
قرآن درباره انساب و ولادت هیچیک از پیمبران، و حتی فرستادگان اولوالعزم[1] به مانند عیسی بن مریم علیهماالسلام گفتگو نکرده است و مسلماً این تفصیل برای رفع ابهام و سوابق نسلی مسیح(ع) مطالعه ای در آیات مربوط در قرآن بنماییم و این سوابق را در دید خودمان روشنتر سازم مسلماً در مقدمات و زمینه سازیها برای برگزیدگی آدم(ع) بصیرت بیشتر خواهیم داشت.
بر طبق آنچه از تفاسیر و اخبار راجع به شان نزول آیه 59 از سوره آل عمران دریافت می شود، این است که آیه مزبور، در جواب دسته ای از مسیحیان افراطی (مسیحیان نجران) می باشد که پس از توضیحات روشن وصریح قرآن درباره انساب و حیات عیسی بن مریم، معذالک بی پدر به دنیا آمدن او را باور نکرده و به عقیده کفرآمیز خویش باقی مانده و برای اومقام الهی قائل بودند.
مسیحیان به مانند یهودیان از نظر مندرجات عهد عتیق (تورات) اعتقاد به برگزیدگی آدم داشتند و او را مخلوق خدا می شناختند و دیگر او را به مثل عیسی(ع) (البته در تصور نادرست خویش نسبت به مسیح) پسر خدا نمی گفتند. از این جهت بوده است که در آیه 59 مسئله مسیح به خلقت آدم تشبیه وتمثیل گردیده تا خلقت او را بی نظیر و غیرممکن ندانند و عقید شرک آمیز و بستگی به مقام الهی درباره وی اختیار ننمایند.
از طرف دیگر باید متوجه بود که این تمثیل در بیان الهی صورت گرفته است، نه در کلام انسانی، تا احتمال هزل و یا کمی عمق درباره آن داده شود و همانطور که از آیات مقدم بر آیه تمثیل دریافت می شود، وجوه شباهت آن دو برگزیده، از نظر ولادت و سوابق نسلی آنان بوده است که موجب این تمثیل گردیده است. و اگر منظور قران موارد دیگر از زندگی مسیح بن مریم بود، تمثیل وی را به یکی از پیغمبران دیگر نظیر موسی و یعقوب و ابراهیم علیهم السلام می فرمود که عیسویان نیز بمانند یهودیان عقیده واحترام نسبت به آنان داشتند، همچنین از زمان مسیح فاصله چندان نداشته و به ذهن نزدیکتر بودند!
وقتی برای ولادت مسیح بن مریم، بر طبق حکمت پروردگار، و به تصریح قرآن آماده سازیهای نسلی پرتفصیلی انجام شده باشد، موجبی ندارد که همین سنت الهی را درباره آدم که خلقت او مورد تمثیل با مسیح(ع) قرار گرفته است، تطبیق ندهیم و چنین استنباط را درباره آفرینش آدم نداشته باشیم؟
آدم صفی مبدا بصیرت انسانی است و برگزیدگی او از بزرگترین وقایع آفرینش کائنات و منشا تکوین علم و اختیار در نهاد بشر است. چنین پدیده عظمی، قطعاً بدون زمینه سازیهای لازم برای ایجاد استعداد در جسم بشری آدم از جانب پروردگار حکیم صورت نگرفته است.
تقدیر خلیفه اللهی انسان در زمین، و علم آموزی آدم(ع) که نتیج? آن ایجاد اندیشه و اختیار در آدم و بنی آدم است و همچنین موجبات تکامل فکری نوع انسان، به نحو روشن در آیات 30 تا 38 از سوره بقره که در بیان ذیل است، مذکور می باشد:[2]
و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه قالوا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم مالا تعلمون. (و موقعی را ( ـ بیاد آور) که پروردگارت فرشتگان را گفت که من در زمین قرار دهنده جانشینی هستم گفتند (ملائک گفتند) آیا کسی را در آن (زمین) قرار می دهی که فساد می کند و خونها می ریزد؟ در حالی که ما خود تو را به ستایش تسبیح می کنیم و نیز تو را تقدیس می نماییم. اوگفت (خدا گفت) من چیزهایی را می دانم که شما نمی دانید) آیه 30.
و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبوونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین (و او ـ خداوند ـ همه نامها را به آدم آموخت و سپس آن نامها را بر فرشتگان عرضه نمود پس ـ ایشان را ـ گفت اگر راست می گویید ـ حقایق ـ این اسامی را به من خبر دهید. ) آیه 31.
قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم. (گفتند (فرشتگان گفتند) ای کسی که (ای خدایی که) از هر نقص منزه و پاک هستی، برای ما علمی جز آنچه تو ما را آموخته ای، نیست. همانا تو خودت دانا و حکیم هستی ) آیه 32.
قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون (فرمود (خدا فرمود) ای آدم فرشتگان را به (حقایق) نامهایشان خبر ده و چون ملائک را به حقیقت نامهایشان خبر داد، و زمین پنهان است آگاهم و آنچه را که آشکار است و یا پنهان می دارید مطلع هستم )آیه 33.
و اذ قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها رغداً حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین. ( و گفتیم ای آدم تو و زوجه ات در بهشت (مخصوص) ساکن شو و از آنچه می خواهید به راحتی بخورید (استفاده کنید) اما به این درخت نزدیک نشوید. که (در اینصورت) از ستمکاران خواهید بود) آیه 35.
فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو ولکم فی الارض مستقر و متاع الی حین. (پس شیطان آنها (آن دو نفر) را لغزانید ( یعنی به آنچه ممنوع بود عمل کردند) پس آنان را از وضعی که داشتند (خیرمطلق) خارج ساخت. پس گفتیم فرود آیید (از مقامی که داشتید) در حالی که بعضی از شما دشمن بعض دیگر باشند و برای شما در زمین تا روز معین، محل زندگی و استفاده خواهد بود) آیه 36.
فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم. (پس آدم کلماتی را از پروردگارش دریافت کرد پس توبه اش را پذیرفت ـ همانا اوست، بسیار توبه پذیر و مهربان )آیه 37.
قلنا اهبطوا منها جمیعاً فاما یاءتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم ولا هم یحزنون. (گفتم (بنابراین چنین مقرر داشتیم آدم و بنی آدم را) که از آن (بهشت) فرود آیید پس هرگاه از جانب من راهنمایی برای شما آید، پس آنانکه راهنمایی من را پیروی کنند برایشان ترس و اندوهی نخواهد بود) آیه 38.
در این معرفی، نکته دقیق این است که خداوند انجام و اراده اش را در «اسم فاعل» بیان فرموده (... جاعل فی الارض خلیفه...) تا شکل حال و استمرار در فعل او محفوظ باشد از این جهت ضمن تلویح زمینه سازیهای لازم و انجام مقدمات، تمامی نوع انسان را مشمول این تقدیر ساخته و هر فرد انسانی را «بالقوه»، مظهر و نماینده ای از خود بر روی زمین معرفی نموده است.
آیه 31 در بیان چگونگی برقراری اصل تقدیر خلیفه اللهی انسان، یعنی آموختن علم به انسان می باشد:
به مضمون این آیه، خداوند علم اسامی را به آدم آموخت. اسم معرف وجود و حقیقت هرچیز و یا هر امر است. پس تعلیم مزبور شامل تمامی معرفتهای مربوط به عالم وجود و بعبارت دیگر علم بطور علی الاطلاق است.
آموزش مزبور همان نفخه ای از روح الهی است که بر جسم سامان یافته آدم(ع) ضمیمه گردید (آیه 29 حجر و آیه 9 سجده) و از آن انسان کاملی پدیدار آمد که با احاطه علمی بر تمامی کائنات، جلوه ای از ذات ربوبی را دارا بود.
در این آیات، فرشتگان که مجازاً مورد خطاب خداوندی می باشند، نمایندگان نیروهای الهی هستند و هر فرشته نماینده یکی از این نیروها است و علم او در حدود امری است که نمایندگی آن را دارد. به همین جهت وقتی ملائک احاطه علمی آدم را در حد تجلی علم خداوندی دیدند، به امر پروردگار او را سجده کردند. (آیات 33 و 34 از سوره بقره ـ آیه 11 اعراف و آیات دیگر از سوره های حجر و سجده).
فرشتگان وجود مادی ندارند و چون نیروهایی از علم و یا قدرت الهی هستند بنابراین، خود مظهر خیر مطلق اند و درآنها تغییر و یا شر و فساد راه ندارد. اما انسان جسماً مادی است و تحولات مادی و حیاتی در او موثراست و خصوصاً پس از دریافت علم تحت تاثیر اندیشه و تحریک احساسات و عواطف نیز قرار گرفته است.
این تاثیرات و تحریکات، اغلب و به طور متفاوت، انسان را از حال اعتدال خارج می کند و قهراً اختلاف تشخیص و عمل در افراد انسانی پدید می آورد که نتیجه آن اختلاف فکر و عدوات با یکدیگر (آیه 24 اعراف، آیه 123 طه و...) و یا، طبق پیش بینی فرشتگان در آیه 30 بقره منجر به فساد و خونریزی انسانها بر روی زمین می گردد.
پروردگار مکرر در قرآن علاج و نجات از چنین نتایج فسادانگیز در خلقت انسان را، ایمان به حق و عمل صالح ذکر فرموده و از جمله این راهنماییها، مضمون سوره عصر وآیات 4 تا 6 از سوره «تین» است که در بیان ذیل می باشد:
سوره عصر:
والعصر ان الانسان لفی خسر، الاالذین آمنوا و عملواالصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر. (سوگند به عصر و زمان همانا انسان در زیانکاری است. مگر آنان که ایمان آوردند و کار نیکو انجام دادند و خصوصاً سفارش ادای حق را کردن و سفارش به شکیبایی نمودند).
از سوره طین:
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم (همانا انسان را درنیکوترین نهاد و برپایی آفریدیم ـ یا بهترین وجه برپا داشتیم ) آیه 4.
ثم رردناه اسفل سافلین (سپس او را به پایین ترین درجات برگرداندیم )آیه5.
الا الذین آمنواو عملوالصالحات فلهم اجر غیرممنون (مگر آنانکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند پس برای آنان پاداشی بی منت و همیشگی خواهد بود) آیه 6.
آدم با دریافت علم خداوندی، حالت ملکوتی یافت یعنی مظهری از خیر مطلقو اعتدال محض گردید. سکونت او در این حال، به بیان قرآن (آیه35) در «بهشت مخصوص» (الجنه) قرار گرفت و شرایط زندگی اش در این محل، به نحوی که در آیات 118 و 119 سوره طه در این بیان است:
ان لک الا تجوع فیها و لا تعری( همانا برای توست که در آنجا نه گرسنه شوی و نه برهنه گردی).
و انک لا تطموا فیها ولا تضحی ( و همانا تو در آنجا نه تشنه می شوی و نه در گرمای آفتاب قرار می گیری).
سکونت آدم در بهشت، مانع از بروز آثار طبیعت مادی و تاثیرپذیری وجود او از تحریکات نفسانی و خارجی نگردید. درهمان بهشت، بر اثر اغوای شیطان و زیاده خواهی مرتکب عملی شد که از جانب خداوند نهی شده بود و با این عمل ازمقام ملکوتی که فقط مقام خیر و صواب است، خارج گردید.
تقدیر الهی درباره انسان، از ابتدا، این بوده است که او را جانشین خود بر روی زمین سازد. این اراده خداوند با علم به طبیعت مادی انسان ونیروی فکری و مختار بودن او و تاثیری که تحریکات نفسانی و خارجی در فکر و عمل وی دارد، اتخاذ فرموده است و آدم که سرسلسله انسانهاست از چنین تقدیر خارج نمی باشد.
اینکه قرآن در حالت ملکوتی آدم و سکونت او را در «بهشت» پس از برگزیدگی وی، به تصریح متذکر است، برای نشان دادن دو حقیقت است: یکی معرفی یک «انسان کامل» یعنی انسان سامان یافته که از نظر روحی و علمی، مظهری از صفات خداوندی است تا به عنوان سرآمد و خلاصه جهان آفرینش، الگو و یاداور هدفداری و ایمان برای تمامی نوع انسان باشد و دیگر ارائه اعتدال و پاکی فطرت انسان است پس از برگزیدگی او، که شایستگی زندگی درملکوت اعلی را داشته ولی تنزل وی از این مقام، به واسطه خطای خود او از دوری و انحراف از راه خیری بوده که خداوند برای او تعیین کرده بود.
این خطا که به تحریک شیطان و پیروی از هوای نفس، در آدم صورت گرفت، منشا خطاها وگناهان بزرگتر در افرادی از اعقاب آدم شد و باعث تنزل آنان تا پایین ترین درجات انسانیت گردید.(مدلول آیه 5 و 6 از سوره طین مذکور درصفحه قبل).
آدم و زوجه اش از اغوائی که شده و عصیانی که نسبت به خداوند کرده بودند احساس شرم نمودند( آیه 22 اعراف و آیه 321 طه) وبه سختی در پشیمانی افتادند. خداوند راه توبه را به آنان نمایانید وسپس توبه آنان را پذیرفت (آیه 37 بقره، آیه 23 اعراف، آیه 122 طه) و استقرار آنان در زمین، که به آن وابسته بودند، تقدیراً فرمان داد (آیه 36 بقره، و آیه 24 اعراف).
[1] ـ پیغمبران دارای کتاب و شریعت.
[2] ـ مدلول این آیات در سوره های دیگر قرآن و مخصوصاً در آیاتی از سوره های «اعراف» و «طه» نیز مذکور است و ما به موقع خود از تصریحات اضافی این آیات نیز برای توضیح مطلب، استفاده خواهیم کرد.
بیان قرآن در اوصاف «طین» یا گل نخستین آفرینش
در سوره های «حجر» و «صافات» توصیفی از گل ابتدای آفرینش انسان شده است که با بحث در آنها، به شرایط طبیعی و عوامل ایجاد شده در ابتدای آفرینش موجودات حیاتدار و انسان می توان وقوفی پیدا نمود. آیات 26 و 28 و 29 از سوره «حجر» و آیه 11 از سوره «صافات» مبین چنین توصیف است:
آیات سور? حجر:
ولقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون (و به تحقیق همانا انسان را از گل خشکیده و از لجنی مانده و بدبو آفریدیم).
و اذ قال ربک الملائکه انی خالق بشر من صلصال من حماء مسنون (و هنگامی را بیاد آور که پروردگارت فرشتگان را گفت من آفریننده بشری از گل خشکید از لجن مانده و بدبو هستم).
فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین (پس آنگاه که او را سامان دادم و از روح خود در او دمیدم بر او به سجده درآیید).
آیه 11 از سور? صافات:
فاستفتهم اهم اشد خلقاً ام من خلقناهم من طین لازب (پس از ایشان کسب نظر کن که آیا آنها در آفرینش توانا تراند یا آنکه ما آفریدیم، همانا آنان را از گل چسبنده ای آفریدیم).
یک ـ در آیات سوره «حجر» آفرینش انسان «از صلصال» و «حماء مسنون» ذکر شده است. «صلصال» را گل خشک شده و نپخته معنی کرده اند و «حماء» را گل سیاه رنگ و «مسنون» را «مانده، یا بوگرفته» و «حماء مسنون» را جمعاً «گل سیاه مانده و تغییر یافته و بوگرفته» گفته اند.
این کلمات در دو آیه 26 و 28 با مدلول متفاوت ذکر گردیده است:
آیه 26 در بیان آفرینش انسان از «صلصال» و «حماء» درگذشته است. ولی آیه 28 که در سیاق گفتار تقدیری و مجازی پروردگار به فرشتگان است اطلاق زمان حال و آینده را دارد.
آیه 28 بوسیله عطف «ف» که در ابتدای آیه 29 مذکور است به این آیه معطوف گردیده وبنابراین مدلول آیه 28 بوسیله آیه 29 تکمیل شده است.
در آیه 28 خداوند نحوه عمل خود را در اسم فاعل «خالق» بیان فرموده تا اجرای تقدیر او، شکل حال و استمرار نیز داشته باشد و آفرینش تدریجی انسان موکداً تایید گردد.
در آیه 28 خلقت جسمی انسان از «حماء مسنون» بیان گردیده و در آیه 29 کمال انتهایی انسانیت بوسیله نفخه ای از روح الهی تبیین شده است. سیاق ادبی دو آیه، گذشت زمانهایی را، در بین این دو مرحله از آفرینش انسان، دلالت دارد.
این زما نهای واسط با تطبیق و تقارن با مدلول آیاتی از سوره های سجده و مومنون و سوره های دیگر، که درباره آنها در فصل قبل بحث کرده ایم، انطباق با دوران آفرینش سایر موجودات زنده دارد که در مسیر خلقت تکاملی انسان قرار گرفته اند و از این جهت است که آیات منظور «سوره حجر» غیر از اشاره به شرایط طبیعی در ابتدای آفرینش بشر، در تایید وحدت خلقت موجوات و پیوستگی جسمی تکاملی انسان و سایر موجودات زنده نیز می باشد و بحث راجع به آیات مزبور، در این فصل از کتاب، به همین سبب است.
راجع به علت رنگ تیره، گلهای سیاه و لجنهای بدبو از نظر علمی، توضیحی در ذیل صفحه اضافه می کنیم. و به عوامل این تغییرات که عمدتاً کربن و ازت است بیشتر متوجه می شویم.[1]
در ذکر علل تغییرات رنگ رسوبها ضمن آنکه به شرایط طبیعی گلهای سیاه و لجنها که امروزه در آبهای راکد و ساکن رسوب می کنند وقوف می یابیم، همان شرایط را در توصیف گلهای سیاه رنگ ابتدای آفرینش موجودات زنده که در بیان قرآن به نام «صلصال» و «حماء مسنون» آمده است، می توانیم تطبیق و عمومیت دهیم.
توضیح مختصر علمی که در ذیل صفحات قبل راجع به شرایط طبیعی آبهای اولیه سطح زمین، در طلیعه خلقت موجودات زنده اشاره گردید، می تواند تعبیر استدلالی و یا تفسیر علمی از کلمات «حماء مسنون» مذکور در آیات 26 و 28 از سوره حجر قرار گیرد. و این می رساند که سیاهی و بدبویی گلهای مزبور جز بوسیله کربن وازت که در ترکیب گل درآمده اند نمی تواند باشد. از طرف دیگر چون در بیان قرآن از «حماء مسنون» به عنوان شروع آفرینش انسان یاد شده و با توجه به آنکه کربن و ازت در عناصر اصلی ماده زنده و جسم هر موجود زنده می باشد این نتیجه منطقی حاصل می شود که «حماء مسنون» مجموعه ای از صفات طبیعی واصلی اجسام غیرزنده و موجودات زنده است و بنابراین گل مزبور، فصل مشترکی از صفات اصلی طبیعی این دو ردیف از جهان مخلوقات خواهد بود.
پس از این توضیح، از کلمات حکمت بار الهی در آیات 26 و 28 سوره «حجر»، برداشت کلی ذیل درباره خلقت تدریجی موجودات، دستگیرمان می شود.
در آفرینش تدریجی و تکاملی موجودات، هر نوع جدید با صفات طبیعی و اصلی خود، یکمرتبه پدید نمی آید بلکه صفات طبیعی ممیزه هرگروه تدریجاً ظهور می یابد.
به عبارت دیگر در سلسله حیرت افزای مخلوقات، حدمعین و مرز مشخصی، از نظر صفات طبیعی، میان گروههای مجار وجود ندارد و در حقیقت میان هر دو گروه متمایز و مجاور، از انواع واسط دیگری قرار دارند، که صفات طبیعی و اصلی طرفین تمیز یافته را یکجا دارا می باشد. این انواع از نظر صفات طبیعی، فصل مشترک بین دو گروه مجاور و متمایز شده هستند.
در سلسله موجودات زنده که اقسام بسیار فراوان دارند، مصادیق روشنتر و شواهد زیادتر در زمینه برداشت کلی فوق می یابیم که نمونه ای از آن را در توضیح اجمالی که در ذیل صفحه داده ایم ملاحظه می کنید.[2]
دو ـ در آیه 11 از سوره «صافات» که متن کامل آن در صفحه قبل ذکر شد، قسمت اخیر آن آیه مورد بررسی و استناد ما در اینجا می باشد و آن قسمت در این بیان است:
«... انا خلقناهم من طین لازب».
کلمه «لازب» را که در آخر آیه ذکر شده، «چسبند» و یا «چسبان» گفته اند. مرجع ضمیر متصل «هم» در جمله «خلقناهم» نیز انسان است و بنابراین به توصیف آیه، ابتدای خلقت انسان از گل چسبان و یا چسبنده بوده و چنین گلی قاعدتاً از نوع گل رس می باشد.
گل رس خواص طبیعی متعدد دارد که مشهودترین آن صفات چسبندگی آن است. با توضیح مختصر علمی که در ذیل صفحه راجع به خواص فیزیکی رسها متذکر می شویم، مدلول وسیع آیه روشنتر میگردد.[3]
[1] ـ الف ـ رنگ سیاه لجنهایی که امروزه در ماندابها و یا استخرها تشکیل می شود، فرع بقایایی از موجودات زنده از قبیل برگ درختان و جسم حیوانات آبزی و فضولات یا خرده های غذایی مصرف شده است که جزء رسوب آبها درمی آیند. این بقایا دارای ماده کربن است و کربن از عناصر اصلی جسم موجودات زنده است:
گیاهان بوسیله برگ خود، کربن را از هوا میگیرند، این کربن با آب موجود در گیاه ترکیب شده و «هیدراتهای کربن» و یا کربنهای آبدار از قبیل «سلولز» و اقسام قند و نشاسته و روغنها را می سازند یا جزء جسم گیاه می شوند و یا به شکل ذخیره ای از گیاه درمی آیند.
حیوانات نیز که غذای عمده آنها از گیاهان است، ماده اصلی جسمشان از کربن است. اجزائی که از جسم گیاهان و یا حیوانات که در جزء رسوب آبهای راکد درآیند پس از تجزیه و آزاد شدن کربن موجود در آن اجزاء باعث تیرگی رنگ رسوبها و گلها شده و آنها را به شکل لجنهای سیاه رنگ درمی آورند.
ازت هم یکی از گازهای فراوان در هواست ـ گیاهان این جسم را یا از هوا و یا در ترکیب با بعضی از مواد معدنی، از زمین جذب می کنند و جزء خود می کنند و یا به شکل اجسام ازت دار از قبیل روغنها، در خود دخیره می سازند.
از تجزیه شدن اجسام ازت دار (گوشت و چربیها و غیره) بوی گندیدگی حاصل می شود و بوی عفن رسوب آبهای راکد و لجنهای سیاه از همین جهت است.
ب ـ در تحقیقاتی که اخیراً از طرف دانشمندان راجع به ابتدای دوره حیاتی زمین و پیدایش موجودات زنده بر روی زمین شده است اطلاعات ارزشمندی دریافت گردیده است که ذکر مختصری از این اطلاعات در اینجا خالی از فایده نمی باشد:
پس از آنکه میلیونها سال از تشکیل زمین گذشت و آب بر سطح زمین به وجود آمد، تحولات تازه ای در جو اطراف زمین پدید آمد. یکی از تغییرات، پیدایش گاز کربن و سپس گاز ازت ازتحولات اتمی گازهای موجود از قبل، از قبیل هیدروژن و اکسیژن بود، گازکربن بوسیله عوامل مختلف و فعل و انفعالات مفصل شیمیائی با آب ترکیب شده و هیدراتهای کربن یا کربنهای آبدار اولیه را پدید آوردند و مقدار آن همواره رو به فزونی است.
کربنهای آبدار تدریجاً در آبهای کم عمق اولیه سطح زمین حل شده و ماندابهای پرکربن و تیره رنگی را بوجود آوردند و پیوسته بر تراکم آن افزوده شد تا به شکل گلهای تیره رنگ درآیند.
از طرف دیگر، با پدید آمدن گاز ازت و ضمیمه شدن آن به کربنهای آبدار، ضمن تحولات فیزیکی و شیمیایی لازم، ابتدا مولکولهای کوچک ازت دار و سپس مولکولهای بزرگ از نوع پرتیدها (Pertides) بوجود آمد و از اینجا مجموعه ای در ترکیب جسم ماده زنده پدیدار گشت که پس از دریافت نفخه حیات مبنای آفرینش موجودات زنده گردید.
[2] ـ فسیل شناسی یکی ازمباحث عمده زمین شناسی است که موضوع بحث آن شناخت موجودات زنده ای است که در گذشته بر روی زمین زندگی می کردند و بقایا و اثر آنها در طبقات زمین محفوظ است.
در مطالعات فسیل شناسی به اقسام متعددی از موجودات زنده برخورد نموده اند که امروز وجود ندارند ولی از مطالعه فسیل آنها معلوم می شود که در زمان زندگی صفات مشترکی از اقسام مجاور و متمایز شناخته شده امروزی را دارا بوده اند. و همین اقسام واسط هستند که در اصطلاح فلسفی تکاملی «حلقه های مفقوده» نامیده شده اند.
و نیز در میان گیاهان فسیل، انواعی از سرخسها را یافته اند که دارای دانه هم بوده اند. در حالیکه دانه مخصوص گیاهان گلدار است و از گل است که میوه از میوه است که دانه پدید می آید و سرخسهای امروز در جزء گیاهان بی گل می باشند و اصلاً گل ندارند و تولید آنها بوسیله هاگهایی (SOPRES) که در زیر برگ قرار دارند، انجام می گیرد. سرخسها دانه دار فسیل (pteridozpermes) را، واسط تکاملی گیاههای گلدار از گیاهان بی گل گفته اند.
[3] ـ از خواص طبیعی و عمده گل رس، شکل پذیری و به قالب درآمدن آن است و این خاصیت که همان فرع صفت چسبندگی است، مصرف صنعتی رس را در تهیه چینی وسفال و غیره وسعت زیاد داده است. از خواص مهم رسها، اشتراک بعضی صفات فیزیکی آنها با جسم موجودات زنده است:
الف ـ از نظر فیزیکی: رس جسمی است بی شکل (Amorphe) و کلئید (colloide). بی شکل یعنی جسمی که ذرات تشکیل دهنده و مولکولهای آن شکل هندسی ندارند و کلئید یعنی جسم چسب مانند و ژلاتینی.
پرتوپلاسم سلولهای جسم زنده که اساس جسم هر موجود زنده را شکل می دهد نیز جسمی بی شکل و کلئید است.
این همشکلی و شباهت که میان ذرات جسم غیرزنده (رس) و جسم زنده (پرتوپلاسم سلول) وجود دارد از نظر آنچه در متن صفحه قبل نتیجه گیری و در تفسیر علمی آیات 26 و 28 قرار دادیم قابل توجه و تذکر است.
ب ـ از نظر شواهد حیاتی: ویروسها (Virus) را که اغلب مولد امراض مختلف هستند، واسط میان جامدات و موجودات زنده به حساب می آورند زیرا از یک طرف به مانند جامدات متبلور هستند و از پرده های کم نفوذ قابل گذر می باشند، و از طرف دیگر بمانند میکروبها تکثیر می یابند و زندگی می کنند؛ چنین موجودات را نیز می توان شاهدی برای مرز نامحسوس میان موجودات غیرزنده محسوب داشت.
با این ملاحظات است که آیه دوم از سوره شریفه علق را چنین می توان معنی نمود:
(خداوند) انسان را از مجموعه ای از بستگیها آفرید.
نخستین تحولات نطفه و نمو جنینی که در تخم هرحیوان و یا درون رحم مادر (قرار مکین) صورت می گیرد، در اصطلاح قرآن «علقه» نامیده شده است و این نام در چهار آیه از قرآن[1] در بیان متفاوت و یادآوری گردیده است.
در بیشتر تفسیرها و کتابهای لغت[2]کلمه «علق» را جمع کلمه «علقه» ذکر نموده اند، بنابراین تعریفی را که فوقاً درباره «علق» متذکر شدیم شامل کلمه «علقه» هم می گردد و معنی «بستگیها» درباره این کلمه نیز تعمیم می یابد.
تمامی «بستگیها» که به نحو مزبور و بالقوه در نطفه وجود دارد.[3]در مرحله «علقه» جنینی به نحو کلی مقدمه ظهور پیدا می کند تا برای تکمیل سازمان جسمی و حیاتی و نفسانی فرد جدیدالولاده در مراحل جنینی بعد آماده باشد.
علقه مهمترین مراحل تحولات جنینی در بیان قرآن است به طوری که در سوره «قیامه» از مراحل جنینی انسان بعد از نطفه فقط از علقه یاد شده[4]و نیز در سوره «علق»، فقط از «علق» که اسم جمع و شکل کلی از «علقه» است نام برده شده و حتی از نطفه هم ذکری نشده است.
جنین در حال نمو، بعد از مرحله علقه، به سرعت تغییر شکل می دهد و به شکلهای گوناگون در می آید. این مرحله از نمو جنین، در بیان قرآن «مضغه» نامیده شده که در دو آیه از قرآن (آیه 5 از سوره حج و آیه 14 از سوره مومنون) هم از آن ذکری به میان آمده است.
«مضغه» از ریشه «مضغ» (جویدن) است و این نامگذاری شاید از جهت تمثیل و تشابهی است، که جنین با یک قطعه غذای جویده شده در دهان پیدا می کند. این جویدگی هرچه بیشتر شود و آمیختگی آن با بزاق و ترکیبات بزاق بیشتر گردد، وضع و شکل تازه ای را به طعام جویده می دهد.
3ـ قسمتی از آیه 5 از سوره حج که در ذکر سابقه خلقت انسان است و مبین همین مرحله «مضغه» ازنمو جنینی می باشد، چنین است:
فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه مخلقه و غیر مخلقه لنبین لم... (... پس همانا شما را از خاکف سپس از «نطفه»، سپس از «علقه» و سپس از «مضغه» با خلقت تام و آفرینش ناتمام، آفریدیم تا (حقایق را) برای شما بیان کرده باشم...)
در این بیان مرحله «مضغه» از نمو جنینی انسان را در وصفهای «مخلقه» (خلقت تام) و غیر مخلقه (آفرینش ناتمام) توصیف فرموده و این تعریف در این مفهوم است که مجموعه جسمی «مضغه» پیوسته در تحول و تغییر می باشد؛ در این تحولات، اجزائی از جسم کوچک و متحول «مضغه» تدریجاً حذف می شوند و اجزاء دیگری که منتهی به آفرینش فرد و نوزاد کامل الاعضاء انسانی می گردد، باقی می مانند.
با توضیح مختصری که از نظر علمی حیاتی در ذیل همین صفحه اشاره می کنم، حکمت الهی در تحولات جینی و مفهوم کلام ربانی در تغییرات مضغه، مذکور در آیه 5 از سوره حج را شاید بهتر بتوانیم دریافت کنیم.[5]
4ـ آیه دوم از سوره «دهر» که در بیان ذیل است، مفهوماً متذکر پیوستگی خلقت انسان و سایر موجودات می باشد.
انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً (همانان ما انسان را از نطفه «بسیار مخلوط» آفریدیم، او را (انسان) مورد آزمایش قرار دادیم و سپس او شنوا و بینا ـ دارای تشخیص و اختیار ـ ساختیم).
بحث اصلی در این آیه مربوط به کلمه «امشاج» است که در صفت نطفه انسانی قرار گرفته است. «امشاج» کلمه جمع است و مفرد آن را مشج (به فتح اول و دوم و یا به فتح اول و کسر دوم) و یا مشیج[6]گفته اند.
مشج و یا مشیج به معنی مخلوط است و بنابراین «امشاج» معنی مخلوطها و یا بسیار اختلاط یافته را می دهد.
در تفسیرها «نطفه» مذکور در این آیه را نطفه یک فردگفته اند و «امشاج» را اختلاط تولیدی مرد و زن یعنی اسپرم مرد و تخمک زن، تعبیر کرده اند که تشکیل نطفه را در درون رحم مادر می دهد. چنین تفسیر برای کلمه «امشاج» کافی و درست به نظر نمی رسد زیرا:
1) اگر مقصود آمیزش و اختلاط دو مولد پدر و مادر بود، لزومی برای بکار بردن کلمه «امشاج» که لفظ جمع و جمع مجموع است نمی بود و کلمه مفرد آن، مقصود را حاصل می کرد.
استعمال صفت «امشاج» برای نطفه معلوم می دارد که در تشکیل «نطفه» نه فقط مولدهای جسمانی والدین موثر است بلکه اکتسابات روحی و اخلاقی و شرایط طبیعی و اجرائی زندگی پدر و مادر نیز بی تاثیر نمی باشد.
در طرف دیگر به استناد آیات متعدد قرآن و از جمله آیاتی از سوره های مومنون و علق که در همین فصل از کتاب مورد بحث واقع گردید، قرآن، نطفه هر فرد را نموداری از کلیه سوابق نسلی و صفات طبیعی ارثی فرد با سایر موجودات معرفی نموده است. بنابراین کلمه جمع و مجموع «امشاج» نه فقط توصیفی از مولدهای جسمی والدین موجد نطفه واکتسابات روحی واخلاقی آنان را دارد، بلکه نطفه هر فرد حاکی از تمامی سوابق نسلی و میراث طبیعی سایر موجودات نیز می باشد، موجوداتی که فرد منظور در ارتباط نسلی با آنها بوده است.
2) کلمه انسان مذکور در ابتدای آیه 2 از سوره هر اسم عام است و شامل تمامی افراد انسانی می گردد. مضافاً به آنکه الف و لام استغراق که در ابتدای کلمه مزبور است، عام بودن نام انسان را تایید و تکمیل می نماید و حتی شامل اولین انسان یا اولین بشر نیز می گردد.
تصریح صفت امشاج برای نطفه اولین بشر، در حالیکه چنین فرد سابقه نسلی با انسان یا بشر دیگر ندارد، جز در بیان پیوستگی خلقت او با سایر زندگان نطفه دار نخواهد بود و از اینجا است که می گوییم آیه دوم از سوره «دهر» را نیز باید در بیان پیوستگی نسلی انسان و سایر موجودات دانست.
5ـ آیه 54 سوره فرقان از نظر تناسب موضوع، شایان توجه بسیار است. آیه مزبور در این بیان است:
و هوالذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً و کان ربک قدیراً (واو ـ خداـ آن کسی است که از آب، بشری خلق نمود پس او را منسوب و وابسته قرار داد و همیشه پروردگارت با قدرت و توانا بوده است).
موارد بحث در این آهی از این قرار است:
1) راجع به دو کلمه «نسب» و «صهر»:
«نسب» پیوستگی نسلی به وسیله پدر است مانند نسبت میان پسر و پدر. این نسبت ممکن است طولانی باشد مانند نسبت میان پدر و فرزند و یا ممکن است عرض باشد مانند بستگی با خواهر و یا خواهر و یا خواهرزاده و عموزاده.
«صهر» نسبت و خویشی سببی است که بوسیله ازدواج حاصل می شود مانند داماد دختری و یا داماد خواهری و مانند آنها.
2) راجع به کلمه بشر:
چنانکه در مقدمه کتاب گفته شد کلمه بشر یکی ازاسامی مترادف انسان در قرآن است و در موقعی استعمال شده که جسم وهیکل انسانی مورد نظر بوده است.
کلمه بشر در آیه 54 به طور نامشخص و نکره بکار برده شده است و بنابراین شمول آن زیاد است و تمامی افراد بشر و حتی اولین بشر را نیز شامل می گردد.
همه افراد بشر در هر دوره و زمان اعقاب و بستگان یکدیگراند اما اولین بشر که خلقت یافت، نسب و صهر کیست؟ و یا باکی چنین نسبتها را داشته است؟ ـ با خاک و گل که بستگی سببی و نسبی حاصل نمی شود. چنین بستگی جز با موجودات نطفه دار، که امکان تولید در بین آنها فراهم است، نمی تواند صورت گیرد و این جز در تایید بستگی جسمی انسان با سایر موجودات زنده نمی باشد.
استعمال کلمه بشر در کلام حکمت آمیز آیه، مخصوصاً برای تفهیم و تاکید بستگی جسمی انسان و سایر موجودات است نه بستگی مراتب معنوی او زیرا چنین مراتب، با توجه به بحثهایی که در گذشته نموده ایم، فرع علم و اندیشه ای است که عطای خاص الهی به انسان و در تکمیل آفرینش او می باشد و هیچ ریشه و سابقه ای در سایر موجودات ندارد.
تذکر و تذکار فوق، اصل اصیل و ناگفته ای در خلقت تکاملی انسان است که از نظر اهمیت و لزوم توجه به آن، باز هم، به موقع، درباره آن بحث خواهیم نمود.
3) راجع به کلمه «الماء»:
کلمه «الماء» مذکور در آیه مورد بحث دارای الف و لام تعریف است بنابراین مبین آب معروف وشناخته شده ای است که در آفرینش بشر بکار رفته است. و این همان آب معمولی و طبیعی می باشد که برای عموم شناخته شده است.
آفرینش انسان از «آب» برای نخستین بار در بیان قرآن آمده است زیرا در تصریح آیات دیگر که در بعضی از آنها تاکنون بحث کرده ایم، شروع خلقت انسان را از گل (طین) و با اوصاف متفاوت[7]متذکر شده است.
در آیه منظور از سوره فرقان خلقت بشر از آب بیان شده است و بنابراین آب را، در بنیان آفرینش «جسم انسانی» ذکر فرموده است.
6ـ از طرف دیگر در قسمتی از آیه 30 از سوره انبیاء که در این بیان است:
... و جعلنا من الماء کل شی حی... (خداوند آب را مبنای وجود هر موجود زنده ای قرار داده است).
تماممی آیه 30 از سوره انبیاء در این بیان است:
اولم یرالذین کفروا ان السموات و الارض کانتا رتقاً ففتقنا هما و جعلنا من الماء کل شئ حی افلا یومنون. (آیا آنانکه کفر ورزیدند، ندیدند که آسمانها و زمین نخست بسته بودند سپس ماآنها را ازهم شکافتیم و بینای وجود هر موجود زنده ای از آب قرار دادیم آیا پس از این (باز) ایمان نمی آورند).
یکی بودن مدلول آیه 54 از سوره فرقان که در آن آفرینش بشر را از آب ذکر فرموده و قسمتی از آیه 30 از سوره انبیاء که اساس وجود تمامی موجودات زنده ( به طریق اولی انسان) بر آب نهاده شده است، به خوبی می رساند که انسان و تمامی سلسله موجودات، آفرینش واحد دارند و طرف دیگر چون مظاهر اصلی حیات و مخصوصاً مسئله تناسل در انسان و در تمامی موجودات زنده یکی است و نیز در جسم انسانی بسیاری از صفات طبیعی سایر موجودات ظهور و بروز دارد، نتیجه منطقی و عقلی از مضمون و مدلول دو آیه مورد بحث، تحصیل می شود جز در تایید وحدت خلقت و پیوستگی جسمی انسان با سایر موجودات نمی باشد.[8]
[1] ـ آیه 14 از سوره مومنون ـ آیه 5 از سوره حج ـ آیه 69از سوره مومن و آیه 38 از سوره قیامه.
[2] ـ تفسیر جمع الحوائج و به نقل از تفاسیر دیگر ـ کتابهای لغت: المنجد ـ لغت نامه دهخدا.
[3] ـ از نظر زیست شناسی و علم وارثت امروز، بستگیهای نسلی و حیاتی هر فرد از موجودات زنده به عنوان واحدهای ارثی، و به نام مولدها یا ژن ها (Genes) در نطفه همان موجود قرار دارد. این مولدها که بالقوه نمایندگانی از تمامی اتصالات نسلی و کلیه اعمال حیاتی فرد زنده است، در رشته های ذره بینی از نطفه که هنگام تقسیم نطفه کروموزم (chromosome) نامیده می شوند، واقع شده اند.
تعداد کروموزمها در هر نوع از موجودات زنده ثابت است و هر تعداد از آنها مخصوص یک نوع از موجود زنده می باشد. در ابتدای نمو جنینی و تقسیم نطفه، کروموزمها طوری تقسیم می شوند که تمامی مولدهای موجود در آن به دو نصف شوند، و یک نصف از آنها به فرد جدید منتقل می گردد تا تمامی صفات ارثی والدین را به مولود جدید منتقل می سازد. از این جهت است که فرد جدید کلیه صفات طبیعی و نسلی والدین و نوع وابسته خود را دارا می شود.
[4] ـ در سوره «قیامه» نام نطفه و علقه در دو آیه جدا و متوالی، به متن ذیل، ذکر گردیده است:
آیه 37: الم یک نطفه من منی یمنی (آیا او (انسان) نطفه ای از منی نبوده که ریخته می شود؟).
آیه 38: ثم کان علقه فخلق فسوی (سپس او علقه ای گردید و سپس او ار بیافرید و سپس بیاراست).
[5] ـ در علوم زیستی، با تحقیق وسیعی که در زمینه جنین شناسی و علم و راثت و ژنتیک، تاکنون صورت گرفته است، معلوم داشته اند که در تحولات جنینی هر فرد، اغلب صفات طبیعی مخصوصی ظهور می کند که از آن صفات در فرد کامل الاعضاء و پس از تولد آن، چیزی نمایان نیست. این صفات جنینی که بعداً مفقود شده، مخصوص انواعی از موجودات زنده است که از نظر ساختمانی عضوی ساده تربوده و خلقت قدیمتر از فرد مورد نظر داشته اند و وجود آن صفات در جنین فرد مورد بحث، نشانه ای از ارتباط نسلی آن با انواع ساده تر مذکور است، که به عنوان میراث طبیعی در این فرد مورد بحث، نشانه ای از ارتباط نسلی آن با انواع ساده تر مذکور است، که به عنوان میراث طبیعی در این فرد باقیمانده و در احوال جنینی آن بروز نموده است.
از مجموع ملاحظات و تجارب متعدد که در زمینه فوق به عمل آمده است، اصل کلی و طبیعی ذیل را که یکی از قوانین وراثت طبیعی در زبان علمی امروز است بیان داشته که:
«مراحل جنینی هر فرد، معرف بستگی و اتصال نسلی آن فرد با انواع دیگر از موجودات زنده می باشد که در ارتباط نسلی با آن فرد بوده اند». (L, ontogenie rapplle la phylogenie)
[6] ـ تفسیر المیزان، لغت نامه دهخدا، به نقل از «اقرب الموارد».
[7] ـ اوصاف مختلفی که راجع به کلمه طین در آیات جداگانه قرآن ذکر شده از این قرار است: سلاله من طین صلصال ـ طین لازب ـ حماء مسنون و حتی اسم بدون صفت «تراب».
[8] ـ نتایج حاصل از بررسی های دقیق جنین شناسی نیز تایید و تفسیر علمی از کلام اعلای الهی در آیات سوره فرقان و انبیاء می باشد:
امروزه با تجارب علمی دریافته اند که در نطفه (یا سلول تخم) به هنگام تقسیم برای تشکیل جنین، تغییرات فیزیکی و شیمیایی عمیق و شگفت انگیزی در ساختمان ژنها (مولدهای ارثی) روی می دهد و این تحولات شگرف وقتی صورت می گیرد که پرتوپلاسم سلول تخم، به مقدار معین آبدار باشد و اگر این آب از حد معین نقصان یابد آثار حیاتی سلول کاملاً متوقف شده و نیروی تقسیم و تولید از نطفه سلب می گردد.
فصل سوم
پیوستگی آفرینش انسان و سایر موجودات از نظر قرآن
منظور از بحث در این فصل، دانستن آن است که آیا از نظر قرآن، انسان خلقت جدا و مستقل و مخصوص دارد؟ یا نه، آفرینش او در ارتباط و در پیوستگی با سایر موجودات زنده و غیرزنده است؟
در فصل پیش، در بحث راجع به آیه 8 از سوره سجده، با آنکه موضوع بحث از نظر فصل بندی راجع به خلقت تدریجی انسان در مقابل عقیده خلقت دفعی و فوری او بود، معذالک مضامین پرمعنی و پرمفهوم آن آیه و موقعیت و بستگی آن نسبت به آیات قبل و بعد یعنی آیات هفتم و نهم از سور? مذکور، موضوع بحث را به پیوستگی آفرینش انسان و سایر موجودات نیز می کشانید.
و اینک استشهاد از آیاتی از قرآن کریم از نظر موضوع این فصل:
1ـ آیات 12 و 13 و 14 سوره مومنون در بیان ذیل:
و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین (و به تحقیق ما انسان را از چکیده ای از گل مخصوص آفریدیم).
ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین (و سپس آن را نطفه ای در قرارگاه جای گرفته قرار دادیم).
ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاماً فکسوالعظام لحماً ثم انشاناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین( آنگاه نطفه را علقه و علقه را مضغه و از آن استخوان و سپس خلقی دیگر انشاء نمودیم. خجسته است قدرت خدا که بهترین آفرینندگان است).
این سه آیه از نظر تقسیم مدارج خلقت انسان شبیه آیات 7 و 8و 9 از سوره سجده است منتها در اینجا در آیه 14 مراحل تدریجی نمو جنینی خود انسان را نیز مورد تذکر و تفصیل قرار داده است.
الف ـ اولین این آیات (آیه 12) مبین خلقت انسان از گل «طین» است. اما در اینجا بیان مشروحتری راجع به خلقت انسان از گل شده است.
به موجب آیه مزبور آفرینش انسان از خود گل شروع نمی شود بلکه چکیده یا عصاره ای از آن ه در آیه به عبارت «سلاله من طین»[1] تبیین شده است مقدمه آفرینش قرار گرفته است.
پس معلوم می شود که شروع خلقت انسان مستقیماً از گل صورت نگرفته، بلکه تغییرات عمیقی در آن انجام شده است تا به عنوان «سلاله من طین» مقدمه ای برای آفرینش جانداران باشد. چنین تغییرات قاعدتاً مستلزم فعل و انفعالهای شیمیایی وسیع در زمانهای متوالی است و شاید بعداً با تحقیقات علمی وسیعی که در این زمینه در جریان است، حقیقتی را که قرآن به آن اشاره نموده است روشن شود و مسائل جدیدی از اسرار اوایل آفرینش موجودات زنده بر ما مکشوف گردد.
ب ـ آیه دوم از مجموع آیات مورد بحث یعنی آیه 13 از سوره مومنون که در این بیان است «ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین» (حاوی نکات بسیار ظریف از نظر سابقه خلقت انسان در ارتباط با سایر موجودات زنده می باشد).
نکات روشن فوق یکی از مدلول ادبی «ثم» و بلاغت و مختصات علمی و ادبی «نطفه» است که درباره آنها در صفحات گذشته گفته هایی داشته ایم و مراجعه و حضور ذهن نسبت به آنها خالی از فایده نخواهد بود. و دیگر دریافتهای استواری است که اختصاصاً از کلمات دیگر آیه راجع به سابق? آفرینش انسان می توانیم داشته باشیم:
1) در جمله جعلناه، مذکور در اول آیه 13، مرجع ضمیر «ها» کلمات «سلاله من طین» است که در آیه 12 ذکر گردیده از این جهت ارتباط موضوعی این آیات بیشتر روشن می شود.
دربار? فعل «جعل» که مصدر آن را «قرار دادن» معنی می کنند، لغت شناسان قرآن معانی و مقاصد متعددی را ذکر می نمایند و از جمله برگشت و تحول هر شئ از حالی به حال دیگر را گفته اند:[2]
«چکیده از گل» (سلاله من طین) که در آیه 12 مومنون (با توجه به آیه 7 از سوره سجده) به عنوان مقدمه خلقت انسان ذکر شده، جسم غیرزنده می باشد. این جسم در آیه 13 به «نطفه» که معرف حیات و موجود زنده است تبدیل یافته و این تبدیل تحول عظیمی است که در مسیر آفرینش انسان صورت گرفته و موجب آن، کیفیت اسرارآمیز حیات می باشد که ضمیمه جسم غیرزنده «سلاله من طین» گردیده و موجود زنده را پدید آورده است.
خصلت ادبی کلمه «نطفه» که به صورت نامعین و نکره استعمال شده، چنانکه قبلاً هم گفته ایم، مدلول آن را به تمامی موجودات نطفه دار عمومیت می دهد( البته غیر از انسان که موضوع آیه 14 است و به نحو متمم به مدلول 13 مربوط می شود) و با این بیان، تمامی موجودات زنده در مسیر آفرینش انسان قرار می گیرند.
2) جمله آخر آیه 13، «فی قرار مکین» است که آن را می توان «جایگاه مکان یافته» و یا «جایگاه مناسب» معنی کرد و با این تعبیر، معنی تمام آیه 13 چنین می شود:
«سپس آن را (چکیده از گل را) نطفه ای در جایگاه مناسب قرار دادیم».
«قرار مکین» را اغلب از مفسران، رحم مادر، در انسان گفته اند در صورتیکه مختصات ادبی کلمات آن و موقعیت آیه 13 نسبت به آیه 14 که موضوع آن مخصوص انسان است، هیچکدام در تایید این تعبیر نمی باشد.
در ذکر کلمات «قرار مکین» اگر مقصود رحم مادر بود چون صورت معین شده و معروفی است، لاجرم به وسیله الف و لام تعریف و یا موجبات ادبی دیگر مشخص می گردید. صفت «مکین» هم برای معرفی رحم انسان مادر کافی نیست، زیرا در جمیع حیوانات پستاندار نطفه در درون پروده های رحم ماده پرورش می یابد. و باز اگر مقصود از «قرار مکین» رحم انسان مادر بود علتی نداشت که اسامی صریح مثل رحم و یا بطن و یا کلمه جمع آنها (ارحام ـ بطون)، همانطور که در آیات دیگر قرآن زیاد استعمال شده است، بکار برده نشود. بنابراین و بدون تردید در این استعمال، عنایت مخصوص بوده است.
در سلسله حیوانات فقط پستانداران هستند که جنین آنها در درون رحم نمو می کند. در سایر حیوانات که تخم می گذارند، نطفه و یا جنین در داخل تخم و خارج از بدن مادر پرورش می یابد و این تخم به تناسب محیط زندگی حیوان، جایگاه مساعدی برای پرورش نطفه وتولید نوزاد است.
از آنجا که تکثیر وتولید معرف حیات در موجودات زنده است و وسیله این تکثیر هم نطفه می باشد، پس «نطفه» را معرف تمامی جانداران باید محسوب داشت و با این توصیف، کلام الهی در ذیل آیه 13 از سوره مومنون که «نطفه فی قرار مکین» است، مفهوم عام برای تمامی موجودات زنده را حاصل می نماید.
ج ـ در آیه 14 از سوره مومنون (ثم خلقنا النطفه علقه...) کلمه نطفه با الف و لام مشخص و معرفی گردیده است پس ناظر به نطفه معینی است. و چون آیه مزبور به واسطه «ثم» به آیه 13 معطوف شده و آیه 13 نیز با همان حرف «ثم» به آیه 12 عطف گردیدهاست و درآیه اخیر نیز بحث راجع به شروع خلقت انسان می باشد پس کلمه معروف «النطفه» در ابتدای آیه 14 دلالت بر نطفه انسان دارد و مدلول آن مقدمه تغییر احوال جنینی انسان در رحم مادر است.
2ـ آیه دوم از سوره علق که متن آن چنین است:
«خلق الانسان من علق»
یکی از آیات بیان کننده پیوستگیهای نسلی انسان است.
بیشتر مفسران کلمه علق مذکور در این آیه را «خون بسته» گفته اند وآیه را چنین معنی کرده اند: «(پروردگار) انسان را از خون بسته آفرید». این تعبیر بر هر چه مبتنی باشد از نظر علمی موید و استور انیست. زیرا هیچ حیوان و یا انسانی را سراغ نداریم که از خون، آنهم خون منعقد بوجود آمده باشد. مضافاً به آنکه چنین تعبیر با تصریح آیات دیگر قرآن راجع به مبانی خلقت انسان که به مواردی از آن تاکنون اشاراتی داشته ایم، مغایرت دارد و با آنکه همواره گفته اند که بهترین تفسیر از هر آیه از قرآن آن است که بوسیله آیه و آیات دیگر قرآن توضیح گردد، معنی بسته برای کلمه علق بدور از آن مصلحت است.
در کتابهای لغت، برای کلمه «علق» معانی متعدد ذکر نموده اند که البته یکی از آنها همان خون بسته است. حال چگونه همین معنی از طرف بعضی از مفسران برای علق انتخاب گردیده و دیگران هم تکرار نموده اند، معلوم نیست. باری از معانی دیگر که درباره اسم «علق» در کتابهای مزبور ملاحظه می شود: «باردارگردیدن»، «آویختن»[3]و از مشتقات آن «آنچه به انسان متعلق است و بستگی دارد»[4]نیز می باشد که با توجه به تصریحات دیگر قرآن، متناسب به احوال جنینی انسان است.
اشاره به آفرینش انسان از «علق» در اولین سوره از وحی قرآن،[5]مسلماً در بیان کرامت انسان است. تعبیر «خونبسته» از کلمه «علق» چیزی از فضیلت بنیادی انسان را معلوم نمی دارد تا شایسته تذکر الهی در اولین کلمات وحی باشد. با توجه به تقدیراتی که در آفرینش انسان بکار رفته و تکامل جسمانی در سلسله موجودات که انسان را سرآمد آن قرار داده و معانی و ملاحظاتی که در سطور فوق اشاره نمودیم، اگر معنی «بستگیها» را در مفهوم کلمه «علق» بگذاریم، عظمت کلام الهی در بیان کرامت انسان را بیشتر دریافت می کنیم و متذکر می شویم که چگونه خداوند، انسان را جلوه گاه حکمت خویش در تحول مخلوقات در سیر به سوی کمال معرفی نموده است.
[1] ـ سلاله از ریشه سل (باتشدید و فتح لام) به معنی خارج شدن چیزی از چیز دیگر است و بنابراین می توان آن را عصیر و یا عصاره و یا به فارسی آن را چکیده معنی کرد. فرزندان را هم چون عصاره نسلها هستند سلاله می گویند.
[2] ـ مفردات راغب ـ قاموس قرآن.
[3] ـ لغت نامه دهخدا، به نقل از منتهی الارب و ناظم الاطباء.
[4] ـ المنجد.
[5] ـ اشاره به این است که اولین سوره اولین آیات که بر پیغمبر اکرم نازل شد، سوره علق و چند آیه اول آن است.
[6] ـ آیه 14 از سوره مومنون ـ آیه 5 از سوره حج ـ آیه 69از سوره مومن و آیه 38 از سوره قیامه.
[7] ـ تفسیر جمع الحوائج و به نقل از تفاسیر دیگر ـ کتابهای لغت: المنجد ـ لغت نامه دهخدا.
[8] ـ از نظر زیست شناسی و علم وارثت امروز، بستگیهای نسلی و حیاتی هر فرد از موجودات زنده به عنوان واحدهای ارثی، و به نام مولدها یا ژن ها (Genes) در نطفه همان موجود قرار دارد. این مولدها که بالقوه نمایندگانی از تمامی اتصالات نسلی و کلیه اعمال حیاتی فرد زنده است، در رشته های ذره بینی از نطفه که هنگام تقسیم نطفه کروموزم (chromosome) نامیده می شوند، واقع شده اند.
تعداد کروموزمها در هر نوع از موجودات زنده ثابت است و هر تعداد از آنها مخصوص یک نوع از موجود زنده می باشد. در ابتدای نمو جنینی و تقسیم نطفه، کروموزمها طوری تقسیم می شوند که تمامی مولدهای موجود در آن به دو نصف شوند، و یک نصف از آنها به فرد جدید منتقل می گردد تا تمامی صفات ارثی والدین را به مولود جدید منتقل می سازد. از این جهت است که فرد جدید کلیه صفات طبیعی و نسلی والدین و نوع وابسته خود را دارا می شود.
[9] ـ در سوره «قیامه» نام نطفه و علقه در دو آیه جدا و متوالی، به متن ذیل، ذکر گردیده است:
آیه 37: الم یک نطفه من منی یمنی (آیا او (انسان) نطفه ای از منی نبوده که ریخته می شود؟).
آیه 38: ثم کان علقه فخلق فسوی (سپس او علقه ای گردید و سپس او ار بیافرید و سپس بیاراست).
[10] ـ در علوم زیستی، با تحقیق وسیعی که در زمینه جنین شناسی و علم و راثت و ژنتیک، تاکنون صورت گرفته است، معلوم داشته اند که در تحولات جنینی هر فرد، اغلب صفات طبیعی مخصوصی ظهور می کند که از آن صفات در فرد کامل الاعضاء و پس از تولد آن، چیزی نمایان نیست. این صفات جنینی که بعداً مفقود شده، مخصوص انواعی از موجودات زنده است که از نظر ساختمانی عضوی ساده تربوده و خلقت قدیمتر از فرد مورد نظر داشته اند و وجود آن صفات در جنین فرد مورد بحث، نشانه ای از ارتباط نسلی آن با انواع ساده تر مذکور است، که به عنوان میراث طبیعی در این فرد مورد بحث، نشانه ای از ارتباط نسلی آن با انواع ساده تر مذکور است، که به عنوان میراث طبیعی در این فرد باقیمانده و در احوال جنینی آن بروز نموده است.
از مجموع ملاحظات و تجارب متعدد که در زمینه فوق به عمل آمده است، اصل کلی و طبیعی ذیل را که یکی از قوانین وراثت طبیعی در زبان علمی امروز است بیان داشته که:
«مراحل جنینی هر فرد، معرف بستگی و اتصال نسلی آن فرد با انواع دیگر از موجودات زنده می باشد که در ارتباط نسلی با آن فرد بوده اند». (L, ontogenie rapplle la phylogenie)
ج ـ آیه 114 از سوره شریفه رحمن بدین بیان است:
خلق الانسان من صلصال کالفخار(انسان را به مانند سفال از گل خشک آفرید).
این آیه با تشبیه اعجازآمیزی که دارد، یکی از رساترین آیاتی است که مراحل و مفاهیم مختلف آفرینش انسان، از تغییرات نسلی او و پیوستگی او با سایر موجودات تا پیدایش انسان کامل را، در منتهای ایجاز و بلاغت بیان می نماید.
راجع به کلمات، صلصال و فخار که در آیه مذکور است، آنچه اهل لغت و تفسیر بیشتر درباره آن اتفاق دارند، اولی را به معنی گل خشک شده و دومی را به معنی سبو و یا به طور عام سفال گفته اند.
خداوند در این آیه، آفرینش انسان را به پیدایش سفال از «گل» که تلویحاً عمل سفالگر را نیز در بردارد، تشبیه فرموده است. و به اعتبار این تشبیه، اگر مروری به چگونگی ساخت یک سفال بنماییم، به کلیاتی از سوابق و مراحل آفرینش انسان نیز حضور ذهن می یابیم:
1ـ خلقت تدریجی
در صنعت سفالگری، تاکنون دیده و یا شنیده نشده است که کوزه گری، هرچند ماهر و کاردان، بدون تهیه مقدمات و بکاربردن وسایل، فقط به صرف اراه و با یک نظر، به حقیقت از گل وخاک سبویی رابسازد و یا فی الحین سفالی را پدید آورد. از اینجاست که بنابربیان تشبیهی قرآن، تصو و یا ادعای آفرینش فوری و آنی انسان از جانب آفریدگار را، باید مطرود بدانیم.
2ـ آماده سازی گل آفرینش
آنان که به کار سفالگری و چینی سازی واقف اند می دانند که گل سفال و یا چینی باید از جنس رس چسبنده و شکل پذیر باشد و هیچ ناخالصی مضر از قبیل ریگ وماسه و آهکی نداشته باشد.
کوزه گران و چینی سازان گل مورد عمل را می ورزند و مالش می دهند تا خوب چسبنده و شکل پذیر شود.
خداوند در آیه 7 سجده شروع آفرینش انسان را از گل مخصوص (طین بدون الف و لام تعریف) ذکر فرموده است و این گل را در آیات دیگر به اسامی مختلف از قبیل صلصال (مذکور در همین آیه 14 سوره رحمن) و یا چکیده ای از گل (سلاله من طین مذکور در آیه 12 سوره مومنون) بیان داشته است که همه تعریفی از احوال و یا صفات و یا اجزاء گل نخستین خلقت و آماده سازیهایی که در آن به عمل آمده است، می باشد.
3ـ شرایط محیط در تغییر موجودات و غایت آن
در سفالگری و چینی سازی، اسباب و ابزار و محیط کار، تاثیر اساسی در سرعت انجام کار و تغییر شکلهای گل تا رسیدن به شکل منظور، و همسانی آحاد هر نوع ظرف را دارد.
شکل و جسم هر نوع از موجودات زنده هم تناسب با محیطی دارد که در آن زندگی می کند و شرایط طبیعی محیط زندگی به مانند ابزار و اسباب، در شکل اعضاء هر موجود زنده موثر است و با تغییر آن شرایط شکل و تعداد اعضاء هرموجود نیز تدریجاً تغییر می کند.
اسباب و ابزار کار با آنکه موجب سرعت ساخت و نظم و همشکلی هر نوع سفال می شود اما هیچگاه بدون اندیشه وعمل استادکار مجرب و پیش بینی های فکری او، ظرف منظور ساخته نمی شود و مقصود انجام نمی گردد. در یک چرخ و یا دستگاه چینی سازی، علم و فکر سازنده در مکانیسم دستگاه و موتور، پیاده شده است و آن را برای انجام مقصود حساب شده ای به کار انداخته است.
در پیدایش موجودات زنده و تغییرات تدریجی آن نیز غایتی در کار است و در جهت همان غایت است که موجودات تکامل جسمی می یابند و تدریجاً انواع جدید پدید می آیند.
شرایط محیط زندگی با تقدیری که بر آنها حاکم است به مانند ابزارهایی اثر کرده و موجب تغییرات تدریجی انواع تا پیدایش انسان کامل الاعضاء گردیده است.
4ـ تغییرات تدریجی و تکاملی انواع
کوزه گر و یا سفالگر در ساخت یک سبو و یا هر سفال، پیوسته شکلهای مختلف و متولی به گل مورد عملش بر روی دستگاه کار می دهد تا بالاخره گل را به شکل ظرفی که می خواهد درآورد.
در ساخت اغلب سفالها مانند گلدان، کاسه، سبو، خمره و غیره شکل ابتدایی آنها یکی است و تدریجاً شکلهای دیگر تا رسیدن به شکل موردنظر از طرف سفالگر را، پیدا می کند.
پیچیدگی و زواید و زینت های هر سفال هرچه بیشتر باشد، تغییر شکلهای تدریجی آن بیشتر است و زمان زیادتر صرف تکمیل آن می گردد. مجسمه ها و اشیاء زینتی دقیق سفالین و یا چینی، پرعضوترین سفالها و یا چنین ها هستند که در مهلت دیرتر آماده و تهیه می گردند.
موجودات زنده اولیه نیز افراد ساده ای بودند که مانند اقسامی از آنها که امروز هم باقی هستند یا تک سلولی بودند و یا چند سلولی که یاخته های بدنشان تماماً شبیه و بی اختلاف بود. ولی به تدریج موجودات عضودار و تدریجاً پرعضوتر پدید آمدند یعنی موجوداتی که ساختمان هر قسمت از جسم آنها از نظر شکل و ترکیب سلولها با ساختمان دیگر متفاوت است.
هریک از این قسمتها که عهده دار انجام یکی از کارهای حیاتی موجود زنده است، عضو نامیده می شود.
تعداد اعضاء درموجودات زند? عضودار یکسان نیست. موجودت پرعضوتر در تکامل جسمی پیشرفته تراند و خلقت آنها دیرتر صورت گرفته است.
جسم انسانی که از نظر تنوع اعضاء سرآمد تمامی موجودات زنده است و در وجود او نمونه و یا اثری از اعضاء موجودات دیگر نیز یافته می شود، بر طبق شواهد قطعی و علمی، جدیدترین موجودات زنده است که بر روی زمین پدید آمده است.
5ـ پیدایش انسان توانا ومسئول
پس از آنکه سبو و یا هر سفال به دست سفالگر، شکل منظور را پیدا کرد آن را خشک می کنند و سپس به کوره می برند و حرارت می دهند. بر اثر گرما گل رس سخت می شود و به سفال و یا چینی بدل می گردد. آنوقت است که سبو و یا سفال و یا هر ظرف چینی در مقابل آب و فشار متناسب، مقاومت می کند والا گل خام و بی قدرت چه مقاوتی را در مقابل عوامل مخرب دارد؟ و چه فایده ای از کاری که بر روی آن صورت گرفته است حاصل می شود؟
جسم انسانی هم وقتی به شکل کامل خود رسیده، تازه موجود انسان شکلی است به مانند سایر موجودات زنده بی تشخیص، بی اراده و تسلیم حوادث. در این موقع است که با آماده سازیهای لازم و با دریافتی که از علم و روح الهی نمود، انسان با تشخیص و توانا و دارای بینش و عواطف پدیدار می گردد و این مصداق و تعبیری دیگر از آی? نهم سور? سجده است که فرموده است.
ثم سویه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده قلیلاً ما تشکرون (سپس آن (نطفه بی جان) را نیکو بیاراست و از روح خود در آن دمید و شما را دارای چشم و گوش گردانید. ولی بسیار اندک شکر و سپاسگزاری حق می کنید).
د ـ آیات دیگر از قرآن در بیان خلقت تدریجی انسان:
1 ـ آیات 26 و 28 و 29 از سوره حجر که در این بیان است:
و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون (و به تحقیق انسان را از گل خشکیده، از گل سیاه و مانده آفریدیم).
و اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشراً من صلصال من حما مسنون (هنگامی (را به خاطر آور) که پروردگارت فرشتگان را گفت همانا من خالق بشری از گل خشک و سیاه و مانده ای هستم).
فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقصوا له ساجدین (پس موقعی که او را سامان دادم و از روح خود در او دمیدم پس برای او به سجده درآیید).
2ـ آیه 5 از سوره حج که قسمتی از آن به این شرح است:
فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفه... (... پس ما شما را از خاک سپس از نطفه آفریدیم....).
3ـ آیات 11 و 12 از سوره مومنون در این متن:
و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین (و به تحقیق ما انسان را چکیده ای از گل مخصوص آفریدیم).
ثم جعلناه نطفه من قرار مکین (و سپس آن را نطفه ای درقرارگاه جای گرفته ای قرار دادیم)
4ـ آیات 71 و 72 از سوره ص:
اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشراً من طین (هنگامی (را به خاطر آور) که پروردگارت فرشتگان راگفت من آفریدگار بشری از گل هستم).
فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوال ساجدین(پس موقعی که او را سامان دادم و از روح خود د راو دمیدم برای او به سجده درآیید).
5 ـ آیه 14 از سوره شریفه نوح در این بیان:
و قد خلقکم اطوارً (و همانا را هیئت ها و شکلهای مختلف آفریدیم).
بیان این آیات، چنانکه از نظر اجمالی در آنها دریافت می شود، تصریح بر خلقت تدریجی انسان دارد و جا دارد که در همین فصل مورد بررسی قرار گیرد، ولی سیاق عبارات و مختصات ادبی جمله ها می رساند که بررسیها در زمینه مطالع? آیات قبل خواهد بود و جنبه تکراری خواهد داشت. از طرف دیگر چون این آیات حاوی مطالب و مسائل دیگراز نظر سابقه آفرینش انسان است که جای بحث آنها به تناسب در فصول دیگر است. بنابراین فعلاً از متن آیات به نحوی که در فوق ذکر گردید به عنوان مصداق بحث و شاهد مقصود استفاده نموده و عنداللزوم بررسی بیشتر درباره آنها را به فصول دیگر محول می داریم.
3ـ سومین نکته اساسی که در تبیین منطقی آیه 11 اعراف باید مورد توجه قرار گیرد فعل «صور» در جمله دوم آیه یعنی جمله «صورناکم» می باشد ـ این فعل از باب تفعیل است و مفهوم تدریج و تکمیل از آن مستفاد می گردد.
به نظر بسیاری از مفسران این مرحله از خلقت انسان، مرحل? جنینی هر فرد است که در رحم مادر انجام می شود و نخستین مرحله حیاتی او می باشد. این مرحله از نظر سیر جنینی مشخص است و مفهوم مستقلی دارد. در صورتیکه جمله «صورناکم» به وسیله عطف «ثم» به جمله «خلقناکم» بستگی داشته و مستقل نمی باشد. از طرف دیگر جمله «صورناکم» با عطف «ثم» که بعد از آن آمده است، به بقیه آیه 11 نیز مربوط و معطوف بوده و غیرمستقل می باشد و بنابراین مفهوم آن هم به قسمت اخیر آیه (سجده فرشتگان به آدم) بستگی داشته و به وسیله آن تکمیل می گردد.[1] از این جهات است که تطبیق جمله «صورناکم» به مرحله جنینی هر فرد انسان، منطقاً، قابل قبول نبوده و درست نمی باشد.
حاصل آنچه در فوق بحث شده است این است که چون حرف عطف تراخی «ثم» دوبار در آیه 11 اعراف ذکر شده است پس مدلول تمام آیه در سه مرحله مشخص و متوالی، به قرار ذیل، یکی بعد از دیگری به وقوع پیوسته است.
نخست مرحله برگزاری مقدمات خلقت انسان، از نظر پیدایش حیات وتحول در آثار آن تا آمادگی برای ظهور اولین انسان است و این در جمله «خلقناکم» خلاصه شده است.
مرحل? دوم دوره تحول جسمی در طول نسلها برای انسان است تا تدریجاً آماده پذیرش و دریافتهای معنوی از جانب خداوند گردد. این مرحله همان دوره شکل گیری انسان است که در جمله «صورناکم» تلخیص گردیده است.
بالاخره مرحله سوم، سجده ملائک بر آدم به امر خدا است که حکایت از ظهور آدم برگزیده است که با پیوندی از علم الهی شایستگی سجده فرشتگان را پیدا می کند و مخالفت شیطات را برمی انگیزد و این در جمل? «فلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس...» خلاصه گردیده است.
آیات 7 تا 9 سور سجده ـ آیه 29 از سوره انعام ـ آیات 11 و 12 از سوره مومنون ـ 54 از سوره فرقان ـ آیات 26، 28، 29، از سوره حجر ـ آیه 5 از سوره حج ـ آیه 11 از سور? صافات ـ آیات 71 و 72 از سور? ص ـ آیه 14 از سوره رحمان ـ آیه 14 از سوره نوح ـ آیه 2 از سوره دهر و آیات 30 تا 34 از سوره بقره.
مدلول تمام این آیات، همانطور که متذکر شدیم، در کمال ایجاز و در نهایت بلاغت در آیه 11 اعراف جمع است و رسا بودن این اجمال و استواری این بیان در حدی است که خداوند آیه مزبور را با لفظ تحقیق «قد» و مقدمتاً با لام تاکید تنفیذ فرموده است و اینک برای مراجعه به تطبیق و حضور دهن بیشتر، آیه مبارکه را تکرار و اجمال فارسی آن را، آنطور که دریافت می کنیم، ضمیمه می نمائیم:
و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکه اسجدوالادم فسجدوالا ابلیس لم یکن من الساجدین (و همانا شما را آفریدیم و سپس «تدریجاً» شما راشکل دادیم و سپس با «برگزیدن آدم و تعلیم او» موجبات سجده فرشتگان را بر او فراهم ساختیم، فرشتگان بر او سجده کردند غیر از ابلیس که از سجده کنندگان نبود.
به بیان آن آیات، دانستیم که جسم انسانی مقدمتاً از گل خلق شده و آدم یکی از افراد بشر است که با آماده سازیهای قبلی از جانب خداوند، از میان آن افراد برگزیده شده است. پس پیدایش آدم و برگزیدگی او تاخر بر خلقت مقدماتی انسان دارد و برعکس آنچه مشهور است آدم ابوالبشر نیست و چنین لفظی هم در قرآن وجود ندارد.
اینک موضوع بحث در این است که آیا آفرینش انسان و آدم چنانکه گفته اند خلقتی آنی و دفعی استو یا برعکس تدریجی ومراحل متوالی صورت گرفته است؟
حقیقت این موضوع با بررسی چند آیه روشن خواهد گردید.
آیات مورد بحث و استناد
الف ـ آیات هفتم و هشتم و نهم از سوره سجده که به شرح ذیل است بیان روشنی در مراحل مختلف انسان را داراست:
الذی احسن کل شئ خلقه و بدا خلق الانسان من طی (اوست ـ آن خدایی ـ که آفرینش هرچیز را نیکو گردانید و خلقت انسان را از گل شروع فرمود).
ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین (سپس جریان نسل او را چکیده ای از آب ناچیز قرار داد).
ثم سویه و نفخ فیه روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده قلیلاً ما تشکرون (سپس او را سامان داد و از روح خودش در او دمید و برای شما شنوایی (شنوایی تمیز) و چشمها (بینائی و تشخیص) و دلها (رافت و محبت) قرار داد تا کمترین چیز برای شکرگزاری شما باشد).
این سه آیه که بواسطه عطف «ثم» مذکور در ابتدای آیه هشتم و نهم، به یکدیگر مربوط اند و مدلول آنها در مجموع، شروع آفرینش انسان را از گل و تغییرات آن در طی نسلها و کمال جسمانی او تا انسان با تشخیص را در نهایت اجمال و بلاغت بیان می دارد.
با آنکه مجموع آیات مذکور حکایت از تمام مراحل تکامل خلقت انسان را دارد ولی دو نکته روشن در آیات هفتم و هشتم موجود است که شاهد دقیقی از تدریجی بودن آفرینش انسان می باشند و چون این نکات تناسب با موضوع بحث ما در این فصل کتاب را دارند لذا فعلاً دو آیه مزبور را مورد بررسی قرار می دهیم و بحث راجع به آیه نهم از نظر موضوع را به فصل بعد که دوباره برگزیدگی آدم است محول می داریم:
1ـ قسمت دوم از آیه هفتم از سوره سجده به این شرح است:
«... و بدا خلق الانسان من طین».
فعل بدأ، مذکور در این قسمت از آیه مورد بحث، به معنی «شروع کرد» است و بنابراین معنی این قسمت از آیه چنین می شود: «آفرینش انسان را از کل شروع نمود».
ذکر فعل بدأ، در این آیه تلویح آن را دارد که در آفرینش انسان مراحل دیگری نیز وجود داشته است، و بنابراین آفرینش انسان در مراحلی صورت گرفته که مرحله نخستین آن از گل بوده است.
در آخر آیه هفتم کلمه «طین» بدون الف و لام تعریف یعنی به شکل نکره ذکر شده است و این نشان آن است که گل مزبور از جمله گلهای معمولی شناخته شده نیست بلکه تغییراتی در آن صورت گرفته تا آمادگی لازم برای تکمیل آفرینش جانداران و انسان را پیدا کند.
انجام چنین تغییرات، به سیاق ادوار طولانی[2]که برای وقوع مراحل دیگر آفرینش انسان گذشته است، مستلزم صرف وقت و زمان است و بنابراین خصلت ادبی کلمه طین در آیه 7 سوره سجده نیز در تایی خلقت تدریجی انسان می باشد.
2ـ آیه هشتم از سوره سجده: «ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین» که با حرف ثم به آیه هفتم معطوف است، از نظر موضوع به آیه مزبور بستگی پیدا می کند از نظر زمان بعد از مفهوم آن آیه قرار می گیرد. از این جهت موضوع آیه هشتم مرحله دیگری از جریان آفرینش انسان را نشان می دهد که مرحله قبل از آن را ابتدا از «طین» ذکر فرموده است.
در آیه هشتم ذکری از نسل شده است و نسل یعنی سلسله ای از زادو ولدهای متوالی. این کلمه حکایت از آن دارد که در جریان آفرینش انسان، دوره یا دوره هایی وجود داشته که طی آن زادو ولدهای پیوسته ای صورت گرفته است. اینجا دیگر زندگی فرد مطرح نیست تا برای آن فرضاً بتوان پیدایش آنی و فور تصور نمود. زیرا در آیه قبل، سخن از آغاز و نوع انسان بوده و در آیه هشتم که به وسیله «ثم» به آیه قبل معطوف است کلمه ضمیردار «نسله» را ذکر فرموده است.
این کاملاً واضح است که ضمیر «ها» متصل به نسل به همان انسانی برمی گردد که در آی? قبل، خلقتش از گل «طین» شروع شده بود و تمام این جریان حکایت از گذشت زمانها دارد. و از این جهت به ناچار باید یک امر تدریجی و مدت داری را برای این دوره از خلقت گذشته انسان، به حساب آورد.
با ذکر کلمه نسل در آیه هشتم حقیقت دیگری از جریان آفرینش انسان روشن می شود: نسل که همان زاد و ولد متولی است، فرع زوجیت یا نرومادگی است و حاصل جفت بودن نطفه می باشد. پس نسل و نطفه هم از خصایص اصلی موجودات زنده و وسیله تمیز آنها از اجسام بی جان مثل سنگ و گل است.
با زاد و ولد است که هرنوع از گیاهان و یا حیوانات، ادامه نسل می دهند پس لفظ نسل به طور عام مشخص هر نوع از موجوادت مزبور است.
عمومیت داشتن نسل و نطفه در تمامی انواع موجودات زنده و نکات ادبی آیات 8 سجده و 1 مومنون که درباره آن بعداً بحث خواهیم نمود، دلالت بر عام بودن مفهوم آنها را داشته و به نظر می رساند که سیر آفرینش در مرحله دوم از خلقت انسان اختصاصی نبوده و جنبه عام در تمامی موجودات نطفه دار را داراست. بعبارت دیگر خلقت موجودات زنده و نطفه دار دیگر در مسیر آفرینش انسان و جزء مراحل اولیه آن می باشد. و توضیح این نکته را به طور مثال تطور احوال ابتدایی جنین انسان در رحم مادر که هیچ شکلی انسانی ندارد می توان بیان نمود.
تعمیم مفهوم آیه 8 از سوره سجده برای تمامی موجودات زنده و از طرف دیگر ارتباط موضوعی این آیه، به وسیله عطف «ثم» با آیات 7 و 9، مفهوم آیه هشتم را نیز در سابقه آفرینش انسان قرار می دهد و در نتیجه دریافت می شود که این آفرینش نه فقط جنبه دفعی و آنی ندارد بلکه حکایت از تحولاتی وسیع در طول زمانهای دور را می کند و نیز به استناد مجموع آیات متوالی مزبور معلوم می شود که خلقت انسان احوال مختلفی را در اجسام بی جان و سپس در تمامی جانداران طی نموده تا آنکه به شکل انسانی رسیده است.
چنین موجودی سرآمد تمامی موجودات است و جسم او خلاصه و اثری است از همه مخلوقات. چنین موجودات که به مدلول آیه 9: پس از سامان یافتن آماده دریافت نفخه ای از روح الهی می گردد تا انسان ممیز و مسئول و صاحب فکر و عواطف را پدیدار سازد.
حال از روی انصاف و حق گذاری ملاحظه نمایید چگونه پروردگار جهان، در چند جمله بلیغ و با اعجاز، تحولات خلقت انسان در ادوار گذشته را یادآور شده و آن را شاهد مثالی در بیان جمله اول از آیه هفتم: «الذی احسن کلشئ خلقه...» قرار داده و با این مثال جمله حکمت بار مزبور را تبیین فرموده است. فتبارک الله احسن الخالقین (... پس خجسته باد خدائی که بهترین آفرینندگان است.) مومنون، آیه 14.
ب ـ آیه دوم از سوره انعام در چنین مت است:
هو الذی خلقکم من طین ثم قضی اجلاً و اجل مسمی عنده ثم انتم تمترون (اوست همان خدائیکه شما را از کل خلق نمود و سپس مهلتی را مقرر داشت، مهلتی که در نزد خدا معین شده است، سپس شما تردید می کنید).
محل توجه ومورد بحث در این آیه کلمه اجل است که به معنی مهلت و یا زمان و وقتی است که برای تهیه و یا آمادگی درانجام هر چیز صرف شده باشد.
با ذکر کلمه «اجل» بعد از حرف عطف «ثم» و بعد از جمله «خلقکم من طین» با توجه به توضیحی که راجع به ضمیر «کم» در بررسی آیه 11 اعراف دادیم و نیز با توجه به بحثی که راجع به شروع خلقت انسان از «طین» در آیه 7 از سوره سجده نمودیم و تسری همیت توضیحات در تعبیر جمله نخستین از آیه 2 انعام، این نتیجه حاصل می شود: آفرینش انسان کامل که موردخطاب خداوند در آیه مزبور است بلافاصله از «طین» صورت نگرفته است. بعد از خلقت از گل (طین) مهلتی (اجل) گذشته است که مدت آن را خدا می داند (... اجل مسمی عنده ... ). در این مهلت تحولاتی در جریان آفرینش انسان صورت گرفته است که آیات دیگر قرآن متذکر آنها می باشد. و در هر حال به تصریح این آیه تصور خلقت آنی و دفعی برای انسان هیچ موردی نداشته ومطرود است.
[1] ـ در آیات دیگر قرآن مثل آیه 7 از سوره سجده و 11 مومنون در توضیح جمله «خلقناکم» مذکور درآیه 11 اعراف، تصریح خلقت از «طین» را دارد و این در معرفی قسمت اخیر آیه 11 اعراف (بعد از حرف عطف «ثم» دوم) توضیحاتی خواهد بود که انشاءالله در بحث راجع به آیات مزبور روشنتر خواهد گردید.
[2] ـ دوران ماقبل از تاریخ که زمان پیش از پیدایش خط و کتابت در میان بشر بوده است مقارن قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی است. انواع استخوانها سنگ شده (فسیل) انسانهای نخستین و سنگهای تراشیده شده به وسیله آن مردم و یا حجاری روی دیوار? غارها و یا روی استخوانها، وسیله تشخیص آن دوران و زمان بندی آن به دوره های قدیمتر و جدیدتر است. با مطالعه روی این آثار و محاسبات علمی قدمت اوایل دوران چهارم را تقریباً به یک میلیون سال قبل ذکر نموده اند.
2ـ لفظ آدم در قرآن اسم خاص است
در بعضی از تفاسیر، لفظ آدم را «اسم عام» و گاه مرادف انسان دانسته اند و درباره آن تعبیرهای ناصواب نموده اند. چنین مفسرین شاید ملهم از تعبیر نام «آدم» در فارسی باشند که اغلب این کلمه را به عنوان «صفت» یا «اسم نوع» و یا «اسم عام» و به شکل جمع استعمال می کنند.
در قرآن لفظ مجرد و ساده «آدم» جز به عنوان اسم خاص، به دلایل ذیل، استعمال نشده است:
الف ـ هیچگاه نام «آدم» مسبوق به الف و لام نیست و اسم خاص احتیاجی به تعریف الف و لام ندارد.
ب ـ در آیه 59 از سوره آل عمران چنین می فرماید:
ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم ... (همانا مثل (خلقت) عیسی به امر خدا مانند خلقت آدم است...)
عیسی(ع) که اسم خاص است باید با اسم خاص تشبیه شود و اگر آدم اسم عام و غیرمشخص باشد تشبیهی که صورت می گیرد، لغو و بیمورد بوده و این دور از بلاغت قرآن است.
ج ـ در آیه 58 از سوره مریم که قسمت اول آن به این بیان است:
اولئک الذین انعم الله علیهم من النبین من ذریه آدم و ممن حملنا مع نوح و من ذریه ابراهیم...
(اینان پیمبران مذکور در آیات قبل از آیه 58) همان رسولانی هستند که ما از میان همه اولاد آدم و اولاد آنانکه با نوح در کشتی حمل کردیم اولاد ابراهیم...).
به خوبی می رساند که «آدم» نظیر نوح و ابرهیم(ع) فردمشخص و معینی است تا پیغمبران از نسل او هم، نظیر پیغمبران از دودمان نوح و ابراهیم مورد رحمت و انعام خداوند قرار گیرند.
3ـ پیدایش آدم از میان انسانها
قبل از شروع بحث در عنوان فوق، به جا است که راجع به اختلاف مفاهیم چند کلمه در قرآن که در آفرینش کائنات زیاد بکاررفته است اشاره ای بنماییم و این راجع به کلمات: خلق، انشاء و ابداع است.
خلق ـ اغلب از مفسران[1]متذکر شده اند که مفهوم از خلق و کلمات مشتق از آن در قرآن این است که: چیزی از چیز دیگر ایجاد کرده باشد:
خلق الانسان من صلصال کالفخار (خداوند انسان را از صلصال (خشک گلی) مانند گل کوزه گران آفرید) سوره رحمن، آیه 13.
وقتی کلمه «من» بعد از فعلی مشتق از خلق استعمال شده باشد این مفهوم بیشتر تایید می شود.
انشاء ـ از این کلمه ایجاد بی سابقه هرچیز و پرورش دادن و تربیت کردن آن را می توان دریافت کرد.
و هو الذی انشالکم السمع و الابصار و الافئده... (و او (خداوند) است آن کسی که برای شما شنوایی و دیدگان (بینایی و دیدن) و دلها (عواطف) ایجاد نمود...) سوره مومنون، آیه 78.
ابداع ـ راجع به این کلمه عبارت مربوط از مفردات راغب چنین است:
... و اذا ستعمل فی الله تعالی: ایجاد الشئ بغیر آله و لاماده و لازمان و لامکان و لیس ذلک الا لله. (وقتی این کلمه در مورد خدای تعالی استعمال شود به معنی ایجاد چیزی است بدون ابزار، بدون عنصر مادی، بدون زمان ومکان و این جز در توانایی خدا نمی باشد).
بدیع السموات و الارض... (پدیده آورنده آسمانها و زمین...) سوره بقره، آیه 117.
آیات مورد استناد
الف ـ کلام الهی در آیه 32 از سور? آل عمران چنین است:
ان ا لله اصطفی آدم ونوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین (همانا به حقیقت خدا برگزید آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان).
این آیه علاوه بر آنکه نام آدم را مانند نوح و ابرهیم(ع) به صورت اسم خاص مذکور داشته است، بیان روشنی راجع به چگونگی و محیط پیدایش آم را نیز داراست:
«اصطفی» به معنی برگزیدن و انتخاب کردن است و چون از باب افتعال است، مفهوم کوشش و دقت و آماده سازی هم از آن حاصل می شود.
برگزیدن هر فرد از میان جمع و یا جمعیتهای همسان و همنوع او صورت می گیرد. نوح و هریک از برگزیدگان آل ابرهیم و آل عمران، پس از آمادگیهای روحی و معنوی که در زمینه های مساعد نسلی و تربیتی پیدا کردند، از میان قوم خود یعنی مردمی که با آنان زندگی می کردند، از جانب خداوند، انتخاب شده اند.
وقتی به نص آیه مذکور، نوح(ع) و پیغمبران آل ابراهیم و آل عمران از میان مردم زمان خود برگزیده شده اند، قطعاً همین وضع برای آدم(ع) که وضع و شرایط مخصوصی برای او در آیه ذکر نشده، وجود داشته است و او هم به مانند پیغمبران مذکور در آیه، از میان همنوعان خویش که از نظر جسمی و وضع زندگی مثل او بودند، برخاسته و برگزیده شده است.
بنابراین به بیان آیه 32 از سوره آل عمران، آدم از میان جمعی که از قبل وجود داشتند برگزیده شده و «این انتخاب با آماده سازیهایی که قبلاً از جانب خداوند به عمل آمده است هرماه بوده است.
ب ـ آیه 11 از سوره اعراف در این بیان است:
و لقد خلقنا کم ثم صورنا کم ثم قلنا للملائکه اسجدو الادم فسجدوا الا ابلیس لم یکن من الساجدین.
در تفسیر آیه تعبیرهای خیالی عجیبی از طرف بسیاری از مفسران به عمل آمده است که با مدلول الفاظ و ترکیب کلمات آیه انطباق ندارد، این تعبیرات نادرست که غالباً مورد ایراد و تخطئه مفسران دیگر نیز شده است ناشی از بی طرف نبود فکر آنان در تحقیق و تفسیر بوده است:
تمامی این مفسران ذهنشان خالی از تلقین منابع مربوط به تورات نبوده وانسان را زاد? آدم می دانسته اند و از این جهت مجبور شده اند به خیالبافی و تعبیرات خلاف تصریحات آیه بپردازند!
مرحوم علامه طباطبایی که خود از فضلاء و مفسران دانا و به نام قرن حاضر بوده است در تفسیر آیه 11 از سوره اعراف، انحرافها و تعبیرات بی مورد مفسران را متذکر شده اند ولی چون شاید برای خود ایشان فرصت مطالعه و پیگیری در ریشه یابی این اختلافات فراهم نشده بود، اظهار روشنی هم در تفسیر آیه ندارند.
نکات اساسی که در تبیین و تفسیر آیه 11 اعراف باید مورد توجه قرار گیرد از این قرار است:
1ـ آیه 11 اعراف آیه ای است تکوینی و خطابی و مورد خطاب آن تمامی انسانها است و ضمیر متصل «کم» که دوبار در آیه تکرار است حاکی از این خطاب عام می باشد.
این خطاب که از نظر عام بودن آن شامل اولین انسان نیز می گردد، پس مدلول جمله «خلقناکم» ناظر به نخستین احوال خلقت اولین انسان هم می باشد.
2ـ ذکر حرف عطف «ثم» در آیه که دو مرتبه تکرار شده است:
لفظ «ثم» حرف عطف ترتیبی یا تراخی است که مبین تقدم و تاخر زمانی طرفین عطف می باشد یعنی زمان انجام و یا حدوث آنچه بعد از کلمه «ثم» ذکر شده، مشخصاً و دقیقاً بعد از زمان آنچه قبل از «ثم» مذکور، صورت گرفته است. و این غیر از مفهوم حرف عطف «واو» است که حالت و یا عمل معطوف و معطوف علیه در زمان واحد انجام شده است. مثل:
و قلنا یا آدم اسکن انت زوجک الجنه... (و گفتیم ای آدم تو با جفت خویش در بهشت جای گزین...) سوره بقره، آیه 35.
با این توضیح مدلول جمله «صوناکم» در آیه 11 اعراف زماناً بعد از فحوای جمله «خلقناکم» واقع گردیده است ومسئله سجده ملائک بر آدم (موضوع قلنا للملائکه اسجدوا لادم...) بعد از زمان «صورناکم» انجام گرفته است.
[1] ـ در مفردات راغب، در تعریف خلق این جمله نیز آمده است «یستعمل فی ایجاد الشیء من الشی» که ترجم? آن در فوق ذکر شد. در مجمع البحرین هم به نقل از فخررازی همین معنی آمده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
چگونگی خلقت انسان از قدیمیترین مسائلی است که مورد بحث بشر بوده، و چنانکه در آثار دینی کهن مثل وداهای هندی مطالبی درباره آن مذکور است.
در تورات، در چند باب از سفر آفرینش، بیاناتی درباره خلقت آدم آمده است.
در کتب مقدسه دین مسیح، جز نوشته بعضی از آباء کلیسا در اوایل قرن وسطی، بحث خاصی راجع به خلقت آدم وجود ندارد. ولی چون مندرجات تورات به نام «عهد عتیق»، قسمت اعظم از کتاب مقدس مسیحیان را تشکیل می دهد، پس نوشته تورات راجع به انسان و آدم هم جزء مبانی اعتقادی به آنان به حساب می آید.
بیان تورات راجع به آدم، مثل اغلب عبارات آن کتاب، دستخوش تحریفاتی شده است، تحریفاتی که غیرالهی بودن آن را، با کمی دقت می توان دریافت نمود.
در قرآن با آنکه در آیات متعدد، بیانات روشن و صریح راجع به خلقت تکاملی انسان وجود دارد معذلک بعضی از مفسران به تلقین آنچه در ذهن آنان از مفتریات منابع یهود باقی مانده و بدون توجه به مفهوم روشن کلمات و منطوق آیات، تعبیرهایی در حدود همان مطالب تورات، برای پیدایش آدم ذکر نموده اند و اجمالاً چنین گفته اند:
«خداوند هیکلی به شکل آدم از گل ساخته و سپس در آن دمیده و «آدم» را خلق کرده است؛ زوجه او نیز، با تعبیراتی که نموده اند، از خود او پدید آمده و از توالد و تناسل آن نوع بشر به وجود آمد است!»
با چنین تعبیرات افسانه آمیز، که بناحق به اعتقادات اسلامی نسبت داده اند، برداشت کلی راجع به خلقت انسان بر این است که اولاً آدم، ابوالبشر بوده است و ثانیاً آفرینش او خلقت فوری و دفعی داشته و ثالثاً خلقت آدم و انسان مستقل است و هیچ رابطه ای میان آن و آفرینش سایر موجودات وجود ندارد!
چنین برداشتها، در اظهارنظر هر نویسنده ای که ذهن وی از تلقینات ضداسلامی یا تصورات اساطیری خالی نبوده است، تعجب انگیز نیست؛ اما اگر چنین تعبیرات را در تفسیر قرآن قرار دهند در حالی که این کتاب ذی شان، مبین حقایق و همواره متکی بر منطق و علم است، تعبیری ناروا و مقرون به تاسف بسیار است.
مسئله تنوع تدریجی و تکاملی موجوات زنده، با مطالعات گسترده و مجربی که درباره آن شده، از مسلمات علمی روز شناخته شده است، و نتیجه گیریهای چشمگیر علمی و بهره برداریهای بزرگ در رشته های کاربردی و عملی از قبیل ژنتیک، علوم درمانی و یا زمین شناسی تاریخی و علوم دیگر که تاکنون از آن حاصل شده، مبتنی بر همان مسئله و مصداقی از همان مقال است.
حقایق علمی راجع به آفرینش تدریجی و تکاملی موجودات و پیوستگی جسمی آنها تا انسان با مندرجات موجود درتورات هیچ تطابقی ندارد. ولی با تصریحان قرآن، با وجود تعبیرهای مغایری که تاکنون از آن نموده اند انطباق کامل دارد.
با این حال و با هم? تلاشها، این حقیقت همواره جلوه گر است که حقایق علمی در آفرینش موجودات و انسان مورد تایید متون مقدسه یهود و مسیحیت نیست و بنا به مندرجات مزبور دو رکن علم و دین در تایید یکدیگر نمی باشند؛ ولی در قرآن خلقت تدریجی و پیوستگی موجودات و سپس تکامل فکری در انسان از حقایق مسلمه ای است که در موارد عدیده و قبل از آنکه دانشمندان این زمان با تحقیق و تجربه به آن واقف و معتقد گردند به عنوان یکی از نوامیس آفرینش یاد شده است.
اگر در تفسیر قرآن غیر از مبانی فقه و حدیث و قواعد ادبی، از معیارهای علمی نیز استفاده شده و شواهد علمی را هم مفتاحی برای استعلام از قرآن قرار دهند، حقایق بیشتر و درک عمیق تری از اسرار آفرنیش را مکشوف خواهند کرد.
فصل اول: انسان و آدم در قرآن
1ـ اسامی مترادف انسان در قرآن
در قرآن چند کلمه است که در ترجمه و یا تفسیر غالباً به معنی عام انسان گرفته می شود ولی با دقت معلوم می شود که مفاهیم متفاوتی دارند و هرگاه در مقام بررسی و تحقیق در محتوای جمله و یا آیه حاوی یکی از این اسامی باشیم لازم است که مفهوم خاص آن کلمه را از نظر دور نداریم. این اسامی از این قرار است:
بشر ـ استعمال این کلمه در قرآن مخصوص مواردی است که جثه و هیکل و به عبارت دیگر جسم انسانی مورد نظر باشد:
... ان نحن الا بشر مثلکم ... (... آری ما هم بشری جز مانند شما نیستیم) سوره ابراهیم، آیه 11.
... ابشراً واحداً نتبعه (... آیا سزد که ما یک بشر تنها از جنس خود را پیروی کنیم) سوره قمر، آیه 24.
در صورتیکه نام «انسان» مفهومی وسیعتر دارد و شامل تمام وجود و شخصیت انسان اعم از وضع جسمی و مراتب معنوی او نیز می گردد:
کل انسان الزمناه طائره فی عنقه (ما مقدارت و نتیجه اعمال نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم) سوره اسری، آیه 14.
در ذکر نام بشر هرگاه منزلت معنوی او نیز منظور باشد، آن مفهوم اغلب به شکل صفتی به آن اضافه شده است:
... هل کنت الا بشراً رسولاً (... آیا من جز بشری هستم (که از جانبت خدا) به رسالت آمده ام) سوره اسری، آیه 93.
ناس و اناس ـ کلمه ناس بیش از هر نام مرداف انسان، در قرآن ذکر شده است ـ این کلمه به جمع انسانها و اغلب به اجتماع بزرگ گفته شده است و از نظر اجتماع رعایت نوعی ارزش و احترام در ذکر این کلمه گردیده است:
الله یصطفی من الملائکه رسلاً و من الناس ... (خدا از میان فرشتگان و آدمیان رسولانی را برمی گزیند...) سوره حج، آیه 75.
...علیهم لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین (... بر آنان لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی، باشد) سوره آل عمران، آیه 87.
اما کلمه اناس که فقط در پنج آیه ذکر شده است اجتماع کوچکتر و تا حدی مورد تخفیف و یا تحقیر را به نظر می رساند:
... انهم اناس یتطهرون (... همانا آنان (لوط و پیروانش) مردمی هستند که این کار را پلید دانسته از آن تنزه می جویند) سوره اعراف، آیه 82ـ سوره نمل، آیه 56.
... قد علم کل اناس مشربهم... (... همانا هر سبط و یا قبیله ای آبخور خود را بشناخت ...) سوره بقره، آیه 60ـ سوره اعراف، آیه 160.
هر وقت الف و لام تعریف بر سر کلمه اناس در می آید، همزه اول کلمه اناس حذف می شود، به همین جهت تشخیص ناس و اناس در تعریف «الناس» مشکل است.
إنس ـ به کسره همزه، این نام در قرآن به مفهوم انسانهای عادی و پدیدار و مرئی ذکر شده و در مقابل «جن» که به معنی موجودات مخفی و غیرمرئی می باشد استعمال گردیده است:
... فی امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس ... (... در قبائلی از جن و انس که پیش از ایشان درگذشتند....) سوره فصلت، آیه 25.
إنسی ـ به کسره همزه، این کلمه فقط در یک آیه استعمال شده و آن را در مورد انسانی دانسته اند که با او انس و الفتی بوده است:
... انی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم الیوم انسیاً (... که من برای خدا روزه سکوت کرده ام و با هیچ کس سخن نخواهم گفت) سوره مریم، آیه 26.
اناسی ـ این کلمه را جمع کلمه إنس گفته اند[1] و به نظر می رسد که جمعی از «إنس» باشد که از گروههای مختلف بوده و دارای اخلاق و عادات متفاوت باشند. این کلمه فقط یک مرتبه در قرآن استعمال شده است:
لنحی به بلده میتاً و نسقیه مما خلقنا انعاماً و اناسی کثیراً (تا به آن ـ باران ـ زمین خشک و مرده را زنده سازیم و آنچه را آفریدیم از چهارپایان و آدمیان بسیاری سیراب گردانیم) سوره فرقان، آیه 49. ادامه دارد