سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیرخواهی، دوستی به بار می آورد . [امام علی علیه السلام]

وبلاگ گروهی شیعه شناسی


 محمد بن طلحة شافعی (652هـ)

محمد بن طلحه شافعی از علمای بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجری  است که تعریف شخصیت او در ذیل خواهد آمد وی‌ می‌گوید:

فیکون معنى الحدیث: من کنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حمیمه أو صدیقه فإن علیا منه کذلک، وهذا صریح فی تخصیصه لعلی بهذه المنقبة العلیة وجعله لغیره کنفسه ... بما لم یجعله لغیره. ولیعلم: أن هذا الحدیث هو من أسرار قوله تعالى ...  فانه اولی بالمومنین وناصر المؤمنین وسید المومنین. وکل معنی امکن اثباته لرسول الله فقد جعله لعلی علیه السلام وهی مرتبة سامیة ومنزلة شاهقة ودرجة علیة ومکانة رفیعة خصه صلى الله علیه وسلم بها دون غیره، فلهذا صار ذلک الیوم یوم عید وموسم سرور لاولیائه
معناى حدیث غدیر این است: هر کس که من بر او أولى و سزاوارتر و یا ناصر و  وارث و یا پشتیبان و دوست صمیمی او هستم علی هم برای او این چنین است. و این کلام صریح در تخصیص علی به این منقبت بلند بوده و او را برای دیگران مانند خود قرار داده و این خصوصیت را برای دیگری قائل نشده است .[1]
در واقع اقای شافعی به یک نکته بسیار زیبا اشاره کرده و انهم  هر معنا ی که از مولا در فراز اول برای رسول خدا بکار میرود و امکان ان برای پیامبر باشد  همان معنا در مورد  امیر المومنین (ع) استعمال میشود
در مورد شخصیت محمد بن طلحه شافعی نزد علمای اهل سنّت ذهبی اینگونه میگوید هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشی العدوی الشافعی المتوفّى سنة 652، ووصفه بالعلّامة الأوحد، برع فی المذهب واصوله وشارک فی فنون.[2]
 محمد بن یوسف کنجی شافعی (658 هـ)
قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم لعلی: «لو کنت مستخلفا أحدا لم یکن أحدا حق منک» ... وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف  لکن حدیث غدیر خم دال علی التولیه و هی الاستخلاف وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره صلى الله علیه وسلم.[3]
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به علی [علیه السلام‌] فرمود: «اگرکسی را به جای خود برگزیدم از تو شایسته‌تر ندیدم و این حدیث اگر چه بر خلافت دلالت نمی‌کند ولی حدیث غدیر خم دلالت بر تولیت دارد که همان استخلا ف (به خلا فت برگزیدن ) و این حدیث یعنی حدیث غدیر خم ناسخ هر خلافت دیگری است چون این اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روی داده است.
بررسی ریشه ای لغت اولی ومولی در خطبه غدیر
خطبه غدیر یکی از خطبه هایی است که پیامبر صلی الله علیه وآله اسلام وقتی بر گشتن از حجة الوداع در منطقه‌ای بنام غدیر خم در مقابل انبوهی از مسلمانان که بیش از صد هزار گفته شده است امامت علی علیه السلام را به دستور خداوند ابلاغ واعلام رسمی نمودند . در این خطبه رسول خدا صلی الله علیه وآله ، ولایت امیر المومنین علیه السلام را مانند ولایت خودش بر مسلمانان دانسته و تصریح می‌کند به این که:
 ألست أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : نعم ، قال : من کنت مولاه فعلی مولاه .کسی را که من مولی اولی به تدبیر و تصرف اوهستم ، علی مولی او است
در تعبیر دیگر این چنین آمده است :إن الله مولای وأنا ولی کل مؤمن من کنت ولیه فهذا ولیه .
ودر تعبیر سوم آمده است : یا أیها الناس من أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : الله ورسوله أعلم . قال : ألست أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : بلى . قال : « من کنت مولاه فعلی مولاه » .
رسول خدا با جمله « ألست اولی بالمؤمنین» می‌خواست آن‌ها را به یاد این آیه از قرآن کریم بیندازند که : « النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ »[4]
پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است .
بعد با اقرار گرفتن از آن‌ها این مطلب را دیکته کرد که : هر کس من به خودش سزاوارتر هستم ، علی نیز همان منصب را دارد .در این که منظور از « أَوْلَى » در آیه « النَّبِیُّ أَوْلَى بالمؤمنین من أنفسهم » اولی به تصرف است اجمالاً جای تردید نیست ؛ اما در عین حال برای عده‌ای از برادران اهل سنت اشکال مطرح پیش آمده که با چه دلیل و مستندی کلمه «اولی» در خطبه غدیر حمل بر اولی به تصرف و تدبیر می گردد ؟
سوال دیگری که مطرح شده این است که کار برد کلمه ای «اولی» در این خطبه ، ریشه در قرآن دارد ، و آیه « النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » دارد ، به چه دلیل می‌گویند که این واژه به معنای اولی به تصرف وتدبیر آمده است ؟ حمل کلمه « اولی » بر اولی به تصرف و تدبیرچه وجهی دارد؟ زیرا این حدیث برای تنبیه و آگاهاندن مورد خطاب است به این که من نسبت به خود تان سزاوار و اولی به تصرف هستم ؛ اما کار به بیان اولی به تصرف دیگران ندارد .
برای روشن شدن پاسخ این شبهه لازم است که این کلمه هم از نظر لغت و هم از نظر کاربرد در تفسیر ؛ به ویژه از دیدگاه مفسرین اهل سنت تحقیق و بررسی دقیق صورت گیرد تا کاربرد این کلمه در خطبه پیامبر در جریان غدیر روشن گردد
آیا ابلاغ ایه به منظور ابلاغ و اعلام رسمی حق اولویت به تصرف و تدبیر امیر المومنین علیه السلام به جعل و تشریع الهی (که همان ولایت الهی است) بعد از پیامبر (ص) صورت گرفته یا به منظور اعلام این مطلب که محبت و دوستی که مسلمانان به پیامبر داشتند با امیر المومنین داشته باشند انجام پذیرفته است ؟



رضی جرگانی ::: جمعه 87/11/18::: ساعت 12:6 صبح


سرور پیامبران مرسل و گرامى ترین اولینان و آخرینان ، که درود خدا بر او و دودمان گرامیش باد! گفت : هر گاه ، دل مؤمن ، از بیم خدا به لرزه در آید، گناهان از او فرو ریزد، چنان که برگ از درخت فرو ریزد.
و نیز فرمود: بنده ، تا آنگاه که بلا را نعمت نشمرد، و آسایش را رنج خویش نداند، در شمار مؤمنان نیاید. چه سختى هاى دنیا، نعمت هاى آخرتند و آسودگى هاى دنیا، رنج آن .
و نیز از اوست که : - برترین درودها و کامل ترین سلام ها نثار او باد! - که : خداى تعالى گفت : چون بنده اى از بندگان خویش را به رنجى در بدن یا مال ، یا فرزند، دچار سازم ، و آن را به بردبارى پذیرا شود، از آن ، شرم دارم که وى را میزان نهم و یا او را نامه عمل بگذارم .
عوالم کلى ، به دو عالم منحصر مى شود: یکى ،
(عالم خلق )، که با یکى از حواس پنجگانه ظاهرى حس مى شود و دیگرى ، (عالم امر) است ، که به حس در نمى آید. همچون (روح ) و (عقل ) و پروردگار فرموده است : (الا له الخق و الامر تبارک الله رب العالمین )
و بسا! که از این دو (عالم ) به (عالم ملک و ملکوت ) و (عالم شهادت و غیب ) و (ظاهر و باطن ) و (بر و بحر) و عباراتى جز این ها تعبیر شود. و آدمى ، موجودى ست جامع ، میان این دو عالم . چه ، تن او، نمومه اى از عالم خلق است و روحش از عالم امر. خداى تعالى فرموده است : (یسئلونک عن الروح قل : الروح من امر ربى )
و روح آدمى ، پیش از هستى دیگر آفریدگان ، در دریاى حقیقت پروردگارى شناور بود، و از عنایت ازلى که حامل آن بود، برخوردارى داشت . خداى تعالى مى فرماید: (و لقد کرمنابنى آدم و حملناهم فى البر والبحر)
سپس ، این روح ، در تن ، به امانت سپرده شد، تا کسب کمال کند و برخى آمادگى ها تدارک بیند که بى آن ، ممکن نبود، تا بدان برسد. آنگاه به اصل خود باز مى آید و در منشاء خویش شناور مى شود، و به دریاى حقیقت مى رسد. در حالى که آماده پذیرش فیض هاى جلال و جمال الهى و اشراق سر مدى شده باشد.                                کشکول شیخ بهایی-دفتر پنجم



محمود سرافراز ::: پنج شنبه 87/11/17::: ساعت 12:47 صبح


گفته اند که : در کوهى از لبنان ، زاهدى ، دور از مردم ، در غارى مى زیست . روزها روزه مى داشت و هر شب براى او گرده نانى مى رسید؛ که نیمى از آن را به هنگام گشودن روزه مى خورد و نیم دیگر را به هنگام سحر. و این حال ، روزگارى دراز پایید، و مرد از کوه به زیر نیامد، تا این که چنین شد، که در شبى از شب ها، نان از او برگرفته شد و گرسنگى شدت یافت و خواب از چشم زاهد رفت . پس نماز گزارد و آن شب را در امید خوردنى ، بیدار ماند، تا گرسنگى بدان دفع کند. اما غذایى نرسید.
در پایین آن کوه ، روستایى بود که ساکنان آن ، بر دین عیسى بودند و هنگامى که بامدادان زاهد به نزد آنان رفت و خوردنى خواست ، پیرمردى از آنان ، دو گرده نان جوین او را داد. زاهد دو گرده نان را گرفت و به بسوى کوه روانه شد. و در خانه آن پیرمرد، سگى بود لاغر و به بیمارى گرى دردمند. که به زاهد در آویخت و بر او بانگ کرد و به دامن جامه او آویزان شد.
مرد زاهد، یکى از آن دو نان را به سگ داد، تا از او دست بردارد. سگ نان را خورد و بار دیگر به زاهد در آویخت و عوعو کرد و زوزه کشید. زاهد نان دیگر را جلوى او انداخت . سگ نان را خورد و براى سومین بار به زاهد در آویخت و زوزه خود را بلندتر کرد و دامن جامه او را به دندان گرفت و پاره کرد.
زاهد گفت : سبحان الله ! من ، سگى از تو بى حیاتر ندیده ام . صاحب تو دو نان بیشتر به من نداده است ، و تو هر دو را از من گرفته اى . این زوزه و عوعو و جامه دریدنت چیست ؟
آنگاه پروردگار، سگ را به سخن آورد. و گفت : من بى حیا نیستم . در خانه این مسیحى پرورده شدم . گوسفندانش را نگهبانى مى کنم ، خانه اش را پاس مى دارم . و به لقمه نانى یا پاره استخوانى که به من مى دهد؛ بسنده مى کنم ، و چه بسیار که مرا از یاد مى برند و روزها گرسنه مى مانم . گاه ، او، براى خود نیز چیزى نمى یابد. با این همه ، خانه اش را رها نمى کنم . از آن گاه که خود را شناخته ام ، به در خانه بى گانه اى نرفته ام . و شیوه من ، همواره این بوده است ، که اگر غذایى یافته ام ، شکر کرده ام و اگر نه ، شکیبا بوده ام . اما تو، همین که یک شب گرده نانى از تو قطع شد، بردبار نبودى و چنان شد که از در خانه روزى دهنده بندگان به خانه مردى مسیحى آمدى . از پروردگار خویش ، روى برتافتى و با دشمن ریاکارش در ساختى . حالا، بگو! کدام یک از ما بى حیاست ؟ من ؟ یا تو؟
زاهد همین که چنین ، شنید، دست خویش به سر کوفت و بیهوش به زمین افتاد


محمود سرافراز ::: پنج شنبه 87/11/17::: ساعت 12:41 صبح


 چکیده پژوهش
فهم عمیق و دریافت صحیح معارف قرآن امری است که در پرتو شناخت دقیق و صحیح تفسیر تاویل، معنا و مقصود آیات و کلمات قرآن کریم امکانپذیر است.

در این راستا یکی از آیات کلیدی و مهم قرآن و البته مورد بحث و مناقشه میان شیعه و سنی را مورد مطالعه و بررسی قرار داده‌ایم. آنچه باعث بحث و نظر میان مفسران شیعه و سنی شده تفاوت برداشت‌ها و تفسیرهایی است که در رابطه با واژة «اهل البیت» ارائه کرده‌اند. در این پژوهش ابتدا آیة تطهیر (آیه 33 سوره احزاب) و برخی واژگان کلیدی آن را مورد بررسی قرار داده سپس دیدگاهها و نظرات مختلف از هر دو گروه را بیان کرده به تجزیه و تحلیل ونقد آنها پرداخته‌‌ایم. با توجه به دلایل و شواهد و قرائن دیدگاههای مطرح شده، رای و نظر و دیدگاه صحیح و قابل دفاع را برگزیده با طرح چند پرسش و اشکال و پاسخ به آنها، این تحقیق را به پایان رسانده‌ایم.

مقدمه
یکی از بزرگترین ادیان آسمانی دین مبین اسلام است که چیزی حدود یک و نیم میلیارد نفر پیرو دارد. مسلمانان در زمان حضور و حیات ظاهری پیامبر اسلام یکپارچگی و وحدت خود را کماکان حفظ کرده بودند لیکن پس از واقعه غدیر خم که پیامبر اکرم به فرمان خدای متعال، بصراحت ولایت و امامت امیر مؤمنان علی(ع) را اعلان داشتند. کانون نفاق به فعالیت زیرزمینی خود سرعت بیشتری بخشید و به مجرد ارتحال پیامبر اسلام آشکارا به مخالفت با امر پیامبر که ناشی از فرمان الهی «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»[1] بود پرداختند و این کار سنگ بنای اختلاف در امت اسلام شد.

چنانکه امروز شاهد فرقه‌ها و مذاهب و گروههای مختلفی تحت امت محمد(ص ) هستیم که همه هم خود را بر حق و مذهب خود را حقه می‌دانند.

ما پیروان مذهب اثنی عشریه نیز از این ادعا مستثنی نیستیم و خود را بر حق و پیرو واقعی رسول اکرم(ص ) می‌دانیم. بی‌شک چنین نیست که همه گروهها و مذاهب راه صواب را رفته باشند و مطابق با سنت رسول خدا گام بردارند. ما مدعی هستیم که نه تنها برادران اهل سنت با همه فرقه‌ها، بلکه دیگر مذاهب و فِرَق شیعی نیز به خطا رفته‌اند و مذهب حقه شیعه اثنی عشری است که پس از پیامبر اکرم(ص ) زعامت و ولایت و امامت را حق الهی امیرالمؤمنین( ع) می‌داند و در نهایت به یازدهمین فرزند ایشان از نسل ابا عبدالله الحسین، حضرت بقیة الله الاعظم حجة ابن الحسن العسکری(عج) ختم می‌شود.

 این عقیده و مذهب البته از همان روزهای صدر اسلام مخالفان سرسختی داشته بطوری که هرگاه رسول خدا به این مطلب اشاره می‌فرمودند با ترش‌رویی واکنش نشان می‌دادند و پس از رحلت حضرتش به شدیدترین وضع ممکن به مقابله پرداختند که نتایج دردناک و فجیعی چون شهادت دخت گرامی رسول خدا، امیرالمومنین علی( ع) و دیگر ائمه معصوم و مطهّر را در پی داشت.

 این تقابل و مخالفتها تا به امروز ادامه دارد و همه روزه شاهد هجمه همه جانبه فرهنگی، سیاسی، مذهبی و... علیه مذهب شیعه دوازده امامی هستیم که متاسفانه تحت لوای اسلام و تحت عنوان مسلمانان و پیروان سنت پیامبر این امر صورت می‌گیرد.

البته ریشه این هجوم و فتنه را باید در جای دیگری جست. امروز دست استکبار و صهیونیسم بین‌المللی از آستین وهابیت، سلفی‌ها و گروههای تندرو سنی بیرون آمده که بی‌توجه به لزوم وحدت و یکپارچگی امت اسلام، هر روز به نوعی قصد ضربه زدن و از بین بردن تشیع را دارند که به فضل خدا ناکامند.

ما در پس ادعای خود بر حقانیت مذهب تشیع و ولایت و امامت امیرمؤمنان و یازده امام از نسل ایشان دلیل و منطق داریم. جدای از روایات و احادیث فراوانی که بر فضیلت، پاکی، حقانیت و ولایت اهل بیت در منابع شیعه و سنی وجود دارد، آیات زیادی نیز در این زمینه‌ها وجود دارد که از جمله آنها آیة شریفه تطهیر یعنی آیه 33 سوره مبارکه احزاب است.

آنچه که ما در این پژوهش دنبال می‌کنیم پاسخ به این پرسش مهم و اساسی در رابطه با این آیه شریفه است که:

براستی «اهل‌البیت» چه کسانی هستند و این آیه در شان چه کسانی نازل شده است؟

بهمین منظور به بررسی آیه شریفه و آراء نظر ات و احتمالات مختلف در این موضوع پرداخته، استدلال شیعه و سنّی را نیز در بوتة نقد و نظر گذاشته، عقل و منطق و انصاف را حاکم قرار می‌دهیم که براستی کدام رای و نظر صائب است. باشد که گامی هرچند کوچک در جهت اثبات حقانیت اهل بیت عصمت و طهارت برداریم.

ادامه دارد

 --------------------------------------------------------------------------------

[1] . سوره مائده/ آیه 67.



محمود سرافراز ::: چهارشنبه 87/11/16::: ساعت 11:56 عصر


یکی از دهها سند شیعه برای امامت بلافصل امیر المؤمنین علیه السّلام حدیث غدیر می‌باشد؛ علمای شیعه قائلند که: «مولی» به معنای «اولی بالتصرف»، «امام»، «خلیفه» و «سرپرست» و یا کلمه‌ای مرادف با این کلمات است؛ و مولی در حدیث غدیر دقیقاً همان معنای مذکور را دارد؛ امّا غالباً علمای اهل سنّت با انکار این معنا به معانی دیگری همچون «ناصر» و «محبوب» و غیره تأویل کرده‌اند تا از توابع و لوازم آن که خلافت بلا فصل امیر المؤمنین علیه السّلام است بگریزند؛ این مقاله در صدد بیان معنی ومفهوم کلمه مولی و تبعات لازم ان در حدیث غدیر از دیدگاه اهل سنت میباشد 
در این نوشتارکه مبتنی بر نظریات اهل سنت است ابتدا سند حدیث مورد برسی قرار گرفته وسپس کتبی که روایت غدیر در ان ذکر شده وشرح مختصر راجع به اعتبار وسندیت نویسنده وسپس به کلمه مولی وهمچنین اولی که در حدیث غدیر وجود داردپرداخته شده وقرائنی که نشانگر این است فقط عده ای متعصب وچشم بسته به انکار بدیهیات پرداخته اند
تواتر حدیث غدیر از دیدگاه دانشمندان اهل سنت
حدیث غدیر ، برترین دلیل شیعه بر ولایت امیر مؤمنان علیه السلام است که با سند‌های صحیح و به صورت متواتر از طریق شیعه و سنی نقل شده است ؛ اما در عین حال برخی از علمای اهل سنت که اعتراف به چنین مطلبی برایشان ناگوار و پذیرش چنین حقیقتی سخت بوده ، چشمان خود را بسته و صحت آن را زیر سؤال برده‌اند !
از جمله ابن حزم اندلسی عداوت خود با امیر مؤمنان علیه السلام را علنی کرده است ، در کتاب الفصل خود می‌نویسد : 
وأما من کنت مولاه فعلى مولاه فلا یصح من طریق الثقات أصلاً 
 و ابن تیمیه حرانی (متوفای728هـ) نیز که در انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام زبانزد عام و خاص است در منهاج السنة می‌نویسد :
وأما قوله من کنت مولاه فعلی مولاه فلیس هو فی الصحاح لکن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس فی صحته فنقل عن البخاری وإبراهیم الحربی وطائفة من أهل العلم بالحدیث انهم طعنوا فیه وضعفوه ...  .
.
و سعد الدین تفتازانی (متوفای791هـ) در جواب از حدیث غدیر می‌نویسد :
والجواب منع تواتر الخبر فإن ذلک من مکابرات الشیعة کیف وقد قدح فی صحته کثیر من أهل الحدیث ولم ینقله المحققون منهم کالبخاری ومسلم والواقدی .
جواب ما این است که حدیث غدیر متواتر نیست و این از زورگویی‌های شیعه است ، ؛ زیرا بسیاری از علما و محققین علم حدیث ؛ از جمله بخاری ، مسلم و واقدی در صحتش اشکال کرده و آن را نقل ننموده‌اند .

برای روشن شدن حقیقت مطلب و نیز برای سنجش ارزش سخن ابن حزم ، ابن تیمیه و تفتازانی کافی است که به اعترافات علما و دانشمندان نام آور اهل سنت که در علم حدیث و رجال خبره فن هستند ، در باره حدیث غدیر اشاره شود . طبیعی است که با اثبات صحت و یا تواتر حدیث غدیر و ورود آن در صحاح سته اهل سنت ، میزان تقوی و انصاف این دو دانشمند سنی برای همگان روشن خواهد شد .
 دربخش اول از حیث سند تواتر حدیث غدیر را از زبان بزرگان سنی نقل و سپس تعدادی از أسناد آن را که علمای رجال سنی به صحت آن‌ها اعتراف کرده‌اند ، خواهیم آورد . ودر بخش بعد به محتوی  حدیث خواهیم پرداخت
اقوال علمای اهل سنت بر تواتر حدیث غدیر
حدیث غدیر نه تنها سندش صحیح است ؛ بلکه بسیاری از بزرگان اهل سنت تواتر آن را پذیرفته‌اند که ما به نام چند تن از آنان اشاره می‌کنیم :
شمس الدین ذهبی (متوفای748هـ) :
ذهبی ، دانشمند شهیر سنی و از ارکان علم رجال اهل سنت که او را پیشوای جرح و تعدیل نامیده‌اند ، در موارد مختلف به تواتر حدیث غدیر اعتراف کرده است . وی در سیر اعلام النبلا در ترجمه محمد بن جریر طبری ، صاحب تفسیر و تاریخ می‌نویسد :
قلت: جمع طرق حدیث غدیر خم فی أربعة أجزاء رأیت شطره فبهرنی سعه روایاته وجزمت بوقوع ذلک.
محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمتی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است .
و در تذکرة‌ الحفاظ و بازهم در ترجمه محمد بن جریر طبری می‌نویسد :قلت رأیت مجلدا من طرق الحدیث لابن جریر فاندهشت له ولکثره تلک الطرق من یک جلد از کتاب أسناد حدیث غدیر را که ابن جریر نوشته بود را دیدم و از زیاد بودن أسناد آن گیج و مبهوت شدم  .
جلال الدین سیوطی (متوفای 911هـ) در باره او می‌نویسد :ذهبی امام و حافظ ، حدیث گوی زمان و آخرین نفر از حافظان ، مورخ اسلام و یگانه زمان و ... بود  .
ابن کثیر دمشقی (متوفای774هـ) که ازشاگردان ذهبی به شمار می‌رود ، به نقل از استادش می‌نویسد : ذهبی گفت : این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و من یقین کردم که از رسول خدا ‌صلی الله علیه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نیز سندش قوی است  . و
 شهاب الدین آلوسی (متوفای1270هـ) صاحب روح المعانی که جایگاه ویژه‌ای در نزد وهابی‌ها دارد ، در تفسیرش می‌نویسد :حدیث : «من کنت مولاه فعلی مولاه» متواتر است و به یقین سخن رسول خدا ‌است ؛ اما ادامه آن که رسول خدا فرمود : خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد ، نیز سندش قوی است 

ابن حجر عسقلانی (متوفای 852 هـ )
ابن حجر از دانشمندان معروف سنی که به همراه ذهبی یکی از دو رکن اساسی علم رجال اهل سنت به حساب می‌آید ، در شرح صحیح بخاری ، بسیاری از سند‌های حدیث غدیر را صحیح و حسن می‌داند :
واما حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقد أخرجه الترمذی والنسائی  وهو کثیر الطرق جدا وقد استوعبها بن عقدة فی کتاب مفرد وکثیر من اسانیدها صحاح وحسان 
حدیث : «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ، ترمذی ونسائی با سند صحیح نقل کرده اند ، سند‌های بسیاری دارد ، که همه آن‌ها را ابن عقده در کتاب مستقلی جمع آوری کرده است و بسیاری از اسناد آن صحیح و یا حسن هستند 
در تهذیب التهذیب که یکی از کتاب‌های معتبر رجالی اهل سنت به حساب می‌آید ، می‌گوید که بیش از هفتاد صحابی روایت غدیر را نقل کرده‌اند :
وقد جمعه بن جریر الطبری فی مؤلف فیه أضعاف من ذکر وصححه واعتنى بجمع طرقه أبو العباس بن عقدة فأخرجه من حدیث سبعین صحابیا واکثر   
ابن جریر حدیث غدیر را از طرق گوناگون در کتاب مستقلی ، با تصحیح آن جمع آوری کرده است ، وکسی که به اسناد آن توجه خاص کرده است ، ابن عقده است ، وی این حدیث را از زبان بیش از هفتاد صحابی نقل کرده است .
ابن حجر الهیثمی (متوفای974هـ)
ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقة که آن را علیه مذهب شیعه نگاشته است به کثرت اسناد حدیث غدیر اعتراف کرده و می‌گوید :در صحت حدیث غدیر شکی نیست ؛ زیرا گروهی مانند : ترمذی ، نسائی و احمد آن را با سند نقل کرده اند ، اسناد این حدیث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روایت کرده اند ، و در نقلی که احمد دارد می گوید : سی نفر از اصحاب در زمان خلافت علی علیه السلام وقتی که علی از آنان در خواست گواهی بر شنیدن این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود ، شهادت دادند که آن را از پیامبر شنیده‌اند . بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن است و سخن کسی که بر سند آن بخواهد ایراد بگیرد ، ارزش توجه ندارد .  ،
جلال الدین سیوطی (متوفای 911هـ)
جلال الدین سیوطی ، مفسر ، ادیب و محدث مشهور اهل سنت ،‌ از کسانی است که حدیث غدیر را از احادیث متواتر می‌داند . البته او درکتاب خودش این را بیان نکرده منتهی بزرگان اهل سنت ، این مطلب را از زبان وی نقل کرده‌اند که همین نقل  میتواند تا حدی بیانگر نظر وی بوده باشد
حافظ عبد الرؤوف مناوی در شرح جامع الصغیر سیوطی می‌نویسد :
( من کنت مولاه ) أی ولیه وناصره ( فعلى مولاه ) ولاء الاسلام وسببه ان أسامة قال لعلی لست مولای انما مولای رسول الله ورجال أحمد ثقات بل قال المؤلف حدیث متواتر .
راویان این حدیث مورد اعتماد هستند ؛ بلکه مؤلف (سیوطی) گفته است که این حدیث متواتر است  .

 

أبو حامد غزالی (متوفای505هـ) :
غزالی ، دانشمند نامور و شهیر قرن ششم که ذهبی از از او با عنوان اعجوبه زمان یاد می‌کند ،‌ در باره حدیث غدیر و پیمانی که خلیفه دوم در آن روز بست و تنها چند روز بعد از غدیر آن را به باد فراموشی سپرد ، می‌نویسد
از خطبه‌های رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت :
«افتخار ، افتخار(بخ بخ ) ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»
این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و  نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشی‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمین‌های دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد 
در توصیف غزالی همین بس که علامه شمس الدین ذهبی در توصیف  غزالی تمجید را به حد اولی رسانده و می‌نویسد :
الغزالی الشیخ الإمام البحر حجة الإسلام أعجوبة الزمان زین الدین أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسی الشافعی الغزالی صاحب التصانیف والذکاء المفرط ... ثم بعد سنوات سار إلى وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مکبا على العلم
غزالی استاد پیشوا و دریای علم ، نشانه اسلام ، اعجوبه زمان ، صاحب کتاب‌ها وانسانی با هوش فراوان و زیرک... بود  .
سیوطی در باره شخصیت غزالی می‌گوید: در رأس گروه پنجم إمام أبو حامد غزالی قرار دارد، واین به علّت تصنیفات نو و جدید او و غوص عمیق او در دریاهای علم است... تا جایی که بعضی از علمای بزرگ جامع بین علم ظاهر و باطن در باره او گفته‌اند:اگر بعد از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم پیامبری می‌بود هر‌آینه آن شخص غزالی می‌بود، و معجزات او نیز با  بعضی از مصنفاتش آشکار می‌شد . 
از نکات برجسته در سخن غزالی برداشت ای است که راجع به کلمه ومعنی مولی دارد وهمچنین اشاره واعترافی مبنی بر اینکه هوای نفس وعلاقه به ریاست باعث شد که امت اسلام به جاهلیت اولی برگردند واوباعث شد علی (ع)از خلافت دور بماند

( ادامه دارد )



رضی جرگانی ::: سه شنبه 87/11/15::: ساعت 9:10 صبح


ضرورت وجود امام فرقه‌های کلامی اهل سنّت:
1. اشاعره: ‌اینان به وجوب امام معتقدند. این مطلب از بیشتر کتاب‌های آنها به دست می‌آید؛ ولی از آنجا که به حسن و قبح عقلی معتقد نیستند، وجوب امامت را از باب «وجوب بر مردم» (وجوب فقهی) می‌دانند. یکی از علمای بزرگ اشاعره، قاضی عضدالدین ایجی، در این زمینه می‌گوید: «نصب الامام عندنا واجب علینا سمعاً».8
بر این اساس آنان نیز معتقدند به نصب امام و ضرورت امام در جامعه‌اند؛ اما با دو تفاوت: 1 وجوب از باب «بر مردم» است؛ 2. وجوب به دلیل عقلی نیست؛ بلکه به دلیل نقلی است.
2. معتزله: اکثریت قاطع معتزله، قائل به وجوب امام هستند و تنها دو متکلم معتزلی ـ ابوبکر اصمّ و هشام بن عمرو فوطی ـ به وجوب امامت اعتقادی ندارند. در نزد اینان «وجوب بر مردم» است.
3. ما تریدیه:9 اینان معتقد به وجوب امام هستند وجوب امامت در نظر آنها، از قسم «وجوب بر مردم» (وجوب فقهی) است.
ما تریدیه با اشاعره در این جهت هم عقیده‌اند که وجوب امامت از دلایل نقلی فهمیده می‌شود.
4. وهابیان: این گروه نیز امامت و خلافت را واجب می‌دانند؛ ولی قائل به وجوب کفایی آن هستند. یکی از آنها در شرح کتاب لعمة الاعتقاد ابن قدامه مقدسی چنین می‌نویسد:
«الخلافة منصب کبیر و مسؤولیة عظیمة و هی تولّی تدبیر امور المسلمین بحیث یکون هو المسؤول الاوّل فی ذلک. و هی فرض کفایة، لأنّ امور الناس لاتقوم الّا بها»؛خلافت منصبی بزرگ و مسؤولیتی عظیم است و آن عبارت است از عهده‌دار شدن تدبیر امور مسلمانان به گونه‌ای که وی (خلیفه و والی) مسؤول نخستین در این باره به شمار می‌رود. خلافت واجب کفایی است، زیرا امور مردم، بدون آن قوام نخواهد یافت.
پس فرقه‌های شیعه و سنی، به ضرورت وجوب یا وجوب امام معتقدند و در این مورد اتفاق نظر دارند. هرچند در برخی مسایل نظیر اینکه این وجوب کلامی(وجوب بر خدا) است یا وجوب فقهی (وجوب بر مردم) اختلاف نظر دارند.



::: دوشنبه 87/11/14::: ساعت 11:1 عصر


ضرورت وجود امام  (وجوب امام) از دیدگاه شیعه

وجود امام و خلیفة پیامبر صلی الله علیه و آله و پیشوای مسلمین، مورد قبول همة مذاهب اسلامی ـ اعم از شیعه و سنّی ـ است. این انگاره به قدری اهمیت دارد که وقتی به اهل سنّت دربارة ماجرای سقیفه اعتراض می‌شود که چرا عده‌ای از صحابه ـ از جمله خلیفة اول و دوم ـ هنوز بدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را غسل و کفن نکرده، به مسألة جانشینی پرداختند، می‌گویند: امامت و رهبری امت اسلامی، مهم‌تر از تجهیز وکفن و دفن پیامبر صلی الله علیه و آله است!
پس مسأله ضرورت وجود امام، نه تنها برای شیعه، بلکه حتی برای فرقه های مختلف اهل سنّت نیز جدّی و پراهمیت است و آنان نیز در اینکه امامت و خلافت، امری بایسته و ضروری است، تردید ندارند، منتها در کیفیت و وجوب آن، با شیعه اختلاف دارند که در طول بحث روشن خواهد شد. ابتدا دیدگاه‌های هر یک از فرقه‌های شیعه و سنّی به طور اختصار بیان می‌گردد.
الف. فرقه‌های کلامی شیعه:
1. امامیه اثنی عشری: ‌از نظر امامیه، امامت واجب است. مؤید این مطلب، کلام یکی از بزرگان امامیه، خواجه نصیرالدین طوسی، است که فرمود:
«الامامیة یقولون: نصب الامام لطف، لانّه یقرب من الطاعة و یبعد عن المعصیة و اللطف واجب علی الله تعالی».1 یعنی، امامیه می‌گوید: نصب امام، لطف است؛ زیرا مردم را به طاعت نزدیک می‌کند و از معصیت دور می‌سازد و لطف بر خداوند واجب است.
یادآوری:
فریقین معتقد به وجوب امامت هستند، ولی در اینکه این وجوب بر خدا است یا بر مردم اختلاف نظر دارند. قول به «وجوب بر خدا»، وجوب کلامی است که امامیه بدان معتقد است؛ ولی قول به «وجوب بر مردم»، وجوب فقهی است که فرقه‌های اهل سنّت بر آن دیدگاه هستند.
«مقصود از وجوب کلامی، این است که فعلی، مقتضای عدل یا حکمت یا جود یا رحمت یا دیگر صفات کمال الهی است و چون ترک چنین فعلی، مستلزم نقص در ساحت خداوند و در نتیجه، محال است؛ پس انجام دادن آن، واجب و ضرورت است. البته کسی،آن فعل را بر خداوند واجب نمی‌کند؛ بلکه او خود، به مقتضای صفات کمال و جمالش، آن را بر خود واجب می‌کند؛ چنان که فرموده است: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» و نیز فرموده است:«اِنَّ عَلَینا لَلْهُدی»2 و آیات دیگر.
امامیه، امامت را به مقتضای حکمت و لطف خداوند می‌داند و بر این اساس، آن را بر خداوند واجب می‌شمارد».3
2. اسماعیله: مشهور این است که اسماعیلیه نیز مانند امامیه معتقد به وجوب امامت است (حتی وجوب بر خدا) البته بین دیدگاه امامیه و اسماعیلیه در فلسفة امامت اختلاف نظر وجود دارد؛ زیرا آنان معقتدند: فلسفة آن، ‌تعلیم معرفت خداوند به بشر است.
مرحوم فاضل مقداد می‌گوید: «اسماعیلیه، امامت را بر خداوند واجب می‌دانند تا معرفت خداوند را به بشر تعلیم دهد».4
توضیح دیدگاه اسماعیلیه:
«اسماعیلیه عالم ممکنات را به دو عالم باطن (امر و غیب) و عالم ظاهر (خلق و شهادت) تقسیم کرده‌اند. عالم باطن یا امر، مشتمل بر عقول و نفوس و ارواح است و نخستین موجود در این عالم «عقل اول» است و سپس عقول دیگر و نفوس قرار دادند. آنان، امام را مظهر عالم باطن یا عالم امر می‌دانند و رتبه‌اش بر نبیّ ـ که مظهر نفس است ـ برتر است. از این رو، معرفت به خداوند جز توسط امام، حاصل نمی‌شود. بنابراین نسبت وجود امام با وجود خداوند، نسبت مظهر و ظهور مَجلیَْ و تجلّی است، یعنی وجود خداوند، در وجود امام، متجلّی می‌گردد».5
3. زیدیه: اینها اگر چه با امامیه در مصادیق و شرایط امام اختلاف نظر جدی دارند؛ وی معتقد به وجوب امام هستند (آن هم وجوب بر خدا). خواجه نصیرالدین طوسی آنان را از طرفداران وجوب نصب امام بر خدا می‌داند.6 البته گفته شده که عده کمی از آنان معقتد به «وجوب نصب امام بر خدا» نیستند.7 به هر حال در اصل وجوب و ضرورت امام، با سایر فرقه‌های شیعه هم عقیده هستند.
پس فرقه‌های شیعه، معتقد به وجوب امام و ضرورت آن در جامعه هستند؛ هر چند در فلسفه وجود امام اختلافاتی دارند.
پی نوشت ها:
ادامه مطلب...

::: دوشنبه 87/11/14::: ساعت 10:57 عصر


فهم و درک مردم عادی زمان پیامبر از کلمه «اولی» ولایت و سزا وار بودن در تدبیر بوده است فهم این معنی نیز از بیانات و سخنان مخاطبین بعد از این واقعه کاملا مشهود است بطور مثال؛ نعمان ابن حارث همین معنا را از کلمه «اولی » در خطبه غدیر فهمیده بود ؛ لذا بر این کار پیامبر(ص)‌‌ اعتراض نموده به این که چرا علی (ع) را به مقام ولایت و برتری بر بقیه مسلمانان گماشته است ؟ ثعلبی در این باره می نویسد :
فشاع ذلک وطار فى البلاد ، فبلغ ذلک الحارث بن النعمان القهرى، فاتى رسول اللّه على ناقة له حتى اتى الابطح فنزل عن ناقة. فقال: یا محمد امرتنا عن اللّه ان نشهد ان لا اله الاّ اللّه وانّک رسول اللّه فقبلناه منک، وامرتنا ان نصلى خمساً. وبالزکات،. وبالحج، فقبلناه وامرتنا ان نصلى شهراً فقبلناه منک. ثم لم ترض بهذا حتى رفعت بضبعى ابن عمک تفضّلته علینا وقلت: من کنت مولاه فعلى مولاه، فهذ شىء منک ام من اللّه تعالى.
فقال: «والذى لا الاّ اللّه هو هذا من اللّه» فولّى الحرث بن النعمان یدیر راحلته وهو یقول: اللّهمّ ان کان ما یقع له حقاً فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم، فما وصل الیها حتى رماه اللّه به حجر فسقط على هامشیه وخرج من دُبره فقتله وانزل اللّه.[1]
این خبر در بلاد مختلف پخش و منتشر شد و به گوش حرث بن نعمان نیز رسید. وى سوار شترش گردید و به نزد پیامبر آمد وقتى پیاده شد گفت: یا محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) ما را به شهادت بر خدا و پیامبر او امر کردى پذیرفتیم. گفتى پنج بار نماز بخوانیم، زکات بپردازیم، روزه بگیریم و حج انجام دهیم، و پذیرفتیم. پس به همه اینها راضى نشدى ودست پسر عموى خود را بلند کردى، او را بر ما برترى دادى و گفتى: (من کنت مولاه فعلى مولاه) آیا این سخن از جانب توست یا از طرف خدا  عزّ وجلّ؟ پس پیامبر(ص) فرمود: قسم به خدایى که جز او خداى دیگرى نیست، این امر از طرف خداوند متعال است. پس حرث در حالى که براى سوار شدن به سمت ناقه خود مى رفت گفت: خدایا اگر آنچه محمد مى گوید حق است پس سنگى از آسمان بر من بباران یا بر من عذاب دردناک بفرست. هنوز به ناقه اش نرسیده بود که سنگى از آسمان بر سرش خورد از پایین بدن او بیرون آمد. پس از آن خداوند آیات یک تا سوم سوره معارج را نازل کرد.

شعر حسان بن ثابتمی تواند بهترین دلیل بر فهم از سخنان نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد چون، شعراء، زبان گویای عُرف و زبان رسای فهم مردم هستند.این موضوع، میان شیعه و سنی قطعی است.‌ حسان بن ثابت، شاعر مشهور عصر نبوی بلند شد و این شعر را خواند:

یناد بهم یوم الغدیر نبیهم           بخم فاسمع بالرسول منادیا

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر، تمام مردم را ندا داد: گوش فرا ده به سخنان پیامبرتا آنجایی که گفت:ادامه مطلب...

رضی جرگانی ::: یکشنبه 87/11/13::: ساعت 7:2 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 23
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :48995
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : [46]
نویسندگان وبلاگ :
رضی جرگانی (@)[18]

محمود سرافراز (@)[5]


این وبلاگ متعلق به گروهی از دانش پژوهان شیعه شناسی است که درباره شیعه در حول مباحث تاریخی عقیدتی و ... مطالبی را خواهد داشت
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<