تأملی پیرامون پارهای استدلالهای مؤلف و برداشتهای او از منابع
با شناختی که در بخش پیش نسبت به متون اولیه شیعی به دست آمده، در این بخش صرفنظر از روش و چگونگی نگرش مؤلف به این موضوع ، پارهای استدلالهای او را که عمدتاً به نحوه برداشت از منابع و مقایسه تاریخی آنها و نتیجهگیری از این مقایسه بر میگردد از نظر میگذرانیم:
مؤلف محترم با استناد به عدم تصریح منابع اولیه به دوازده امام و غیبت دوازدهمین امام و تصریح به این موضوع در تفسیر قمی(متوفی 307ق) و کتاب کافی مرحوم کلینی ( متوفی 329 ق) و همچنین عدم تصریح به نام امام دوازدهم و تصریح اشعری (متوفی 329ق) در مقالات الاسلامیین به این نام، چنین نتیجه گرفته است که امامیه خیلی زود این اصول را پذیرفته و در مرام و عقیده خودوارد کرده است ( کولبرگ ( متن انگلیسی)، 1976 م .، صص 522-523) .
همان گونه که ذکر شد اولاًُ، متون اولیه شیعی ولو به گستردگی منابع قرن چهارم به بعد، خالی از این اصول اعتقادی شیعه نیست، ثانیاً صرف درج یا عدم درج مطالبی در کتابهایی که سال دقیق تألیف آنها معلوم نیست و تفاوت سال وفات مؤلفان آنها نیز از یکی دو دهه تجاوز نمیکند نمیتواند مبنای یک داوری درست و علمی درباره پیدایش و تحول یک عقیده باشد و ثانیاً افرادی مانند احمد بن محمد بن خالد برقی ( متوفی 274 ق یا 280 ق) مؤلف المحاسن و محمد بن حسن صفّار قمی ( متوفی 290ق) مؤلف بصائر الدرجات بر فرض که در کتابهای خود احادیثی در این زمینه درج نکرده باشند، خود در سلسله راویان کتابهای طبقه بعدی مانند کافی و غیبت نعمانی و ... هستند و هیچ دلیلی بر جعلی بودن روایات منقول از آنها در دست نیست. 35 مثلاً روایت معروف خضر که در المحاسن بدون ذکر نام و تعداد ائمه آمده است در اصول کافی به نقل از همان برقی و با ذکر نام و تعداد امامان درج شده است. ( کلینی، 1388، ج1، صص 525-526) جالب اینجاست که محمد بن یحیی که حدیث را از محمد بن صفار میشنود، آرزو میکند ای کاش فردی غیر از برقی ناقل این حدیث بود ( کلینی ، 1388، ج1، صص 525-526) و محمد بن حسن نیز در پاسخ میگوید که برقی این حدیث را ده سال پیش از شروع غیبت صغرا نقل کرده است ( ... حدثنی قبل الحیره بعشر سنین) . 36 نام محمد بن حسن صفار نیز به فراوانی در سلسله روات احادیث مربوط به موضوع مورد بحث ما به چشم میخورد( صفار قمی، 1404، صص 16-18؛ کلینی، 1388، ج1، صص 532و 534). همچنین به گفته شیخ طوسی در فهرست خود، محمد بن حسن صفار کتابی شامل مسائلی که درباره آنها با امام حسن عسگری مکاتبه کرده داشته است (طوسی، بی تا، ص 144).
اصولاً مؤلف محترم درباره جوامع حدیثی، سال وفات مؤلف و در صورت امکان سال تألیف کتاب را مبنای قضاوت قرار داده است. این کار ضمن اینکه تا حّد زیادی مبنای درستی است( بویژه درباره احادیثی که برای اولین بار ذکر میشود)، ولی نباید نادیده گرفت که حدیث در واقع یک نقل قول مستقیم است و در صورت احراز وثاقت و صداقت راوی، از نظر تاریخی باید در مقطع زمانی گوینده اصلی مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد بویژه که در برخی از این احادیث، هر یک از روایان ، سال و حتی ماه شنیدن و دریافت حدیث را ذکر کرده است.37 نمونهای دیگر از این مبنای مؤلف، مطلبی است که درباره وجه جمع بین دو نام « محمد» و «احمد»بیان نموده است. وی بعد از ذکر دیدگاههای امامیه درباره نام بردن و یا نام نبردن از مهدی (ع) ، وجه جمعی را بین این دو گرایش از نوادر الاخبار نراقی (متوفی 109ق) نقل میکند ( کولبرگ (متن انگلیسی) ، 1976 م .، ص 522) و حال آنکه نراقی آن را عیناً از کمال الدین صدوق ( متوفی 381 ق) نقل کرده است. 38 و در واقع این توجیه مربوط به همان قرن چهارم است، نه «کوششی برای هماهنگ سازی» 39 ( کولبرگ ( متن انگلیسی)، 1976م .، ص 522) در دورههای بعد.
براساس همین مبنای مؤلف میتوان مطالب او را درباره واقفیه که آنها را پیشتازان اثنی عشریه میداند و یا سبائیه و قطعیه که آنها را نخستین معتقدان به دو غیبت و اثنی عشریه را متأثر از آنها میداند 40 زیر سؤال برد و احتمال داد که این مسائل نیز ساخته و پرداخته مقطع زمانی تألیف کتابهایی است که بدان اشاره کرده است. عقاید شیعی اثنی عشری نیز از این نظر تفاوتی با دیگر مسائل ندارد و هر چند در منابعی متأخر به تفصیل درج شده، ناظر به گذشته و منقول از پیشینیان بوده است. بنابراین به صرف اینکه افرادی مانند برقی و صفار قمی در کتابهای خود حدیثی در این باره نیاوردهاند که چنین هم نیست، نمیتوان حکم کرد که این عقاید در زمان آنها جزء عقاید شیعه نبوده، بلکه به استناد روایات زیادی که مثلاً از همین دو تن در منابع بسیار نزدیک به عهد آنها درج شده و نیز با استناد به اینکه منابع قرن چهارم شیعه مانند کافی با تکیه بر کتابها و اصولی نگاشته شده که امروزه در دست ما نیست ، میتوان احتمال قوی داد که در عصر راویان نیز این عقاید جزء اعتقادات امامیه بوده و تنها این سئوال باقی میماند که چرا به گستردگی و روشنی منابع متأخر ، در منابع اولیه نمییابیم که در بخشهای بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت.
درباره کتابهایی مانند المحاسن و بصائر به این نکته مهم باید توجه نمود که مطالعه اجمالی عناوین ابواب و فصول مباحث نشان میدهد که مباحثی از کتاب که به ائمه مربوط است، شامل صفات و ویژگیهای عمومی آنهاست نه احوال یکایک آنها و به اصطلاح در مقام بیان تعداد و نام ائمه نیست، لذا داعیهای بر گردآوری احادیث مربوط به این موضوع وجود نداشته است، بر خلاف کتابهای دوره بعد که مشخصاً به این منظور گردآوری و تألیف میشد. به عنوان مثال کتاب الاشکال و القرائن در المحاسن که مؤلف محترم مقاله به آن اشاره و استناد کرده، اصلاً در مقام این بحث نیست. (برقی، بی تا، (المحاسن) ، صص 3-18) همچنین مهم است که این کتابها در کنار در برداشتن روایاتی که به شکلی مؤید عقاید کنونی اثنی عشریه است، برخی شامل هیچ حدیث و عبارتی ناسازگار با این عقاید نیست و در برخی دیگر نیز به ندرت عبارتی ناسازگار یافت میشودکه معمولاً به چندین شکل توجیه شده است.41 از سوی دیگر، در منابع متأخر هم احادیث نسبتاً زیادی در دست است که در آنها مثلاً نام امام غایب و دوازدهم(ع) مشخص نشده 42 ؛ یا به استناد مبنای مؤلف میتوان این تردید و عدم قطعیت مورد ادعای ایشان را به دورههای بعد نیز تسرّی داد. در بیان روشهایی که علمای امامیه برای اثبات نظریه خود پیش گرفتهاند، کولبرگ، به چهار روش اشاره کرده است و پس از آن بدون ذکر شماره و به طور ضمنی، روشی دیگر را که عبارت از استدلال عقلانی است ( کولبرگ (متن انگلیسی)، 1976م .؛ص 528 و ص 207 همین شماره از فصلنامه)با مطالعه متون شیعی باید گفت روش استدلال عقلانی بر ضرورت وجود امام و غیبت او در صورت مواجهه با خطر نیز در زمره روشهای مورد استفاده علمای شیعه و همتراز دیگر روشهاست و باید مستقلاُ مورد توجه قرا گیرد. خلاصه این استدلال چنین است: امامان دوازده تناند، یازده تن از این امامان از دنیا رفتهاند و زمین نیز هیچ گاه از حجت خالی نخواهد بود، بنابراین الزاماً امام دوازدهم زنده است ولی به لحاظ خطری که او را تهدید میکند و فراهم نمودن شرایط ظهور در غیبت به سر میبرد43 در متون کلامی معاصر شیعی نیز دلیل جدید به عنوان «دلیل علمی» بر درستی اعتقاد شیعیان به غایب بودن امام زمان خود (امام دوازدهم) مطرح شده است. پایه این دلیل علمی بررسی زمان غیبت صغرا است. به اعتقاد مشهور شیعیان، امام مهدی (ع) در غیبت صغرای خود که هفتاد و چهار سال به درازا انجامید از طریق چهار سفیر و نایب خود 44 با شیعیان در ارتباط بود و به وسیله آنها، پیامها و خبرهای لازم و حتی پاسخ سؤالها را در نوشتههایی که به «توقیع» معروف شدهاند به شیعیان میرساند.45 این پدیده از دیده اندیشمند معاصر شیعی ، شهید محمد باقر صدر یک دلیل علمی و بازگوکننده این حقیقت است که بویژه با توجه به یکسان و آشنا بودن خط توقعیات و عدم تناقض در سخنان و عمل سفیران، نیرنگی و فریبی در کار نبوده و این اعتقاد شیعیان درست است. « لقدقیل قدیماً ان حبل الکذب قصیر و منطق الحیاهیثبت ایضاً انّ من المستحیل علمیاً بحساب الاحتمالات) أن تعیش اکذ و به بهذاالشکل و کل هذه المده و ضمن کل تلک العلاقات و الأخذ و العطاء ثم تکسب ثقه جمیع من حولها و هکذا نعرف ان ظاهره الغیبه الصغری یمکن ان تعتبر بمثابه تجربه علمیه لاثبات الها من واقع موضوعی و التسلیم بالامام القائد ....46
به هر حال به نظر میرسد در گزارشی کامل از شیوههای استدلال علمای شیعی، دلیل عقلی نیز باید به عنوان دلیلی مستقل به حساب آید.
کولبرگ برای اثبات تأثیر پذیری اثنی عشریه از دیگر گروهها در مورد اعتقاد به غیبت، گروههای مختلف واقفی را در دوره نخستین عباسی مدافع نظریه غیبت دانسته است ( کولبرگ (متن انگلیسی) ، 1976 م.، ص 531). اولاً مبنای این ادعا متونی است که همان گونه که ذکر شد از نظر زمان تألیف فاصله چندانی با متنهایی که اثبات کننده وجود این عقیده در میان اثنی عشریه ندارند (کولبرگ ( متن انگلیسی) ، 1976 م .، ص 531) و نمیتواند اثبات کننده تقدم این فکر در دیگر گروهها بر اثنی عشریه باشد. از سوی دیگر، واقفی بودن بودن بطائنی نیز، بر فرض ثبوت، نمیتواند اثبات کننده تقدم این فکر در میان واقفیه باشد. زیرا حسن بن محبوب زرّاد که او نیز مانند بطائنی معاصر امام رضا(ع) میباشد.47 اعتقاد به دو غیبت را در کتاب المشیخه خود مطرح کرده است48 و کولبرگ نیز خود به این موضوع اشاره نموده است. از دیگر قرائن وجود این اعتقاد در دورههای پیش از قرن چهارم، اظهار نظر ابوالحسن علی بن الحسین بن بابویه قمی ( متوفی 329ق) ( پدر شیخ صدوق) در کتاب الامامه و التبصره من الحیره است که میگوید اخبار و روایات موجود درباره تعداد امامان و غیبت را جمع آوری کرده است. ( ابن بابوبه، 1407، صص 142و 145) شیخ مفید نیز در الفصول العشره فی الغیبه بااشاره به کتابهایی از شیعیان که قبل از تولد حسن بن علی (امام یازدهم(ع)) و پدر و جدّش نوشته شده، اظهار میدارد که اخبار مربوط به دو غیبت ( صغرا و کبرا) در آن کتابها موجود بوده است و تحقق این دو غیبت صدق اخبار و صحت عقیده امامیه را آشکار ساخت.49 کولبرگ که خود نیز با استناد به نقل قولی از شیخ صدوق، ابن بابویه، به این موضوع اشاره نموده، برای سست کردن این ادعا به وجود حدیثی درباره یازده امام که آخرین آنها قائم است و نیز حدیثی که تنها اشاره به هفت امام دارد تمسک جست ( کولبرگ (متن انگلیسی) ، 1976م .، ص 532) ولی همان گونه که اشارتی رفت اولاً این احادیث به شکلهای ختلف توجیه شده است و ثانیاً غیر از این احادث ، احادیث روشن دیگری در همین اصول وجود دارد 0( صص 54-57 همین شماره از فصلنامه) و اصولاً همین کتابها و اصول ، ماده اولیه تألیف کتابهایی مانند کافی بوده است. درباره بطائنی واقفی نیز صرفنظر از اینکه معلوم نیست «حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی» نویسنده کتاب الغیبه واقفی بوده یا پدر او 50 و اصولاُ چنین کتابی تألیف کرده است یا نه 51 و در صورت تألیف مفاد کتاب او چه بوده است،52 باید توجه داشت که اولاً مهمترین ویژگی واقفه (یا واقفیه) اعتقاد به غیبت امام هفتم و قیام آینده او میباشد53 که با توجه به زمینههای پیدایش و شکلگیری پیدایش و شکلگیری آنها، این گروه یا به عمد و به طمع تصاحب اموال بازمانده از امام موسی کاظم (ع) ( ناصری ، 1409، ج1، صص79-127)؛ حمیری، بی تا ، ص 154، طوسی، 1411، ص 63-67) و یا از روی حسن نیت و اشتباه در تطبیق عقیده رایج و قطعی درباره امام غایب به اشتباه رفتند54 و امام هفتم را مصداق امام غایب و قائم دانستند؛ یعنی چگونگی جداشدن واقفیه از پیکره امامیه و اعتقاد به غیبت امام هفتم، خود مؤید وجود اعتقاد به غیبت آخرین امام در میان امامیه میباشد یعنی همان طور که قبلاً سبائیه و کیسانیه در یافتن مصداق به راهی رفته بودند، واقفیه نیز به راهی جدید رفتند، بویژه که مدعای یکایک این گروهها به عنوان گروههایی منحرف از امامیه راستین در منابع قدیمی مطرح شده و مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است. ( صدوق، 1363، صص 32-37؛ مفید بی تا، صص 12-13؛ طوسی، 1411، صص 192-228) و در درجه دوم روش کلی علمای رجال و حدیث ، در صورت اثبات صداقت و وثاقت راوی، عمل به اخبار و احادیث نقل شده از شیعیان فاسد المذهب از جمله واقفیه55 میباشد و صرف واقفی بودن راوی دلیل برعدم اعتقاد شیعیان اثنی عشریه به مفاد خبر منقول از او نیست.56
از جمله استدلالهای کولبرگ برای عدم قطعیت اعتقاد به دوازده امام و غیبت آخرین آنها
در میان امامیههای نخستین، حتی در صورت پذیرفتن اصل اجمالی اعتقاد به این موضوع ، مشخص نبودن نام این امامان در متون اولیه شیعه است ( کولبرگ(متن انگلیسی)، 1976 م.، صص 522-523) . البته تنها دلیل او، ذکر نشدن نامها در این متون است ( ص 522-523) در این باره نیز باید به دو نکته توجه کرد: اول اینکه عدم ذکر نام دلیل بر قطعی و مشخص نبودن آن نیست و چه بسیار ادله و زمینههایی که موجب بیان نکردن و آشکار نساختن یک امر معلوم و مشخص است و بویژه درباره مهدی که قطعاً چنین ملاحظاتی درباره وی وجود داشته است 57 دوم اینکه از نظر متکلمان شیعی اثنی عشری بیان نام امامان و مشخصات آنها منحصر به معرفی یکجای آنها از سوی پیامبر (ص) و ائمه نخستین نیست و کافی است که هر امامی، امام پس از خود را با ذکر نام و دیگر مشخصات معرفی کند58 و بر همین اساس بر فرض عدم ذکر دقیق و کامل نام امامان به طور یکجا در متون اولیه ، به عقیده امامیه لطمهای وارد نمیآید.
به هر حال به نظر میرسد که مذکور نبودن نام امامان در متون اولیه، دلیل مناسبی بر گرایش امامیه به پذیرش اعتقاد به دوازده امام در دورههای بعد نیست. از سوی دیگر از متونی که کولبرگ به عنوان شاهدی بر قطعی و مشخص نبودن و عدم توافق امامیه برنام امام دوازدهم به آنها استناد کرده است، چنین برداشت میشود که- برخلاف برداشت کولبرگ- نام امام دوازدهم نزد امامیه معلوم بوده و آنها به عمد از ذکر آن خودداری میکردهاند.59
به هر حال دلیل اصلی کولبرگ بر عدم اعتقاد امامیه در دورههای نخستین خود به دوازده امام و غیبت آخرین آنها، نیافتن شواهدی روشن در این زمینه در متون اولیه است که بر فرض درست بودن مقدمه این استدلال ، شیوه استدلال درست به نظر نمیرسد، چرا که درباره گروهی که همه آثار آن به دست ما نرسیده و قرائن زیادی دال بر مخفی کاری آن و شرایط حادّ سیاسی که در آن به سر میبرده دردست است، «عدم وجدان»نمیتواند دلیل بر «عدم وجود» باشد.