خطای آدم و استقرار او در زمین مانع از اجراء و انجام تقدیر خلیفه اللهی انسان نگردید: تقدیری که یکبار در ابتدای برگزیدگی آدم، و در وجود وی ظاهر گشت و او را مظهری از صفات خداوندی گردانید، ولی این بار با استقرار او در زمین و قبول توبه او و تبعیت از هدایت پروردگار است که بعداً و به تدریج درشایستگان از بنی آدم انجام خواهد گرفت. (آیه 38 بقره، و آیه 123 طه).
انجام تقدیر خلیفه اللهی انسان در زمین، با ابتلاء و تلاش و تکامل فکری خود انسان صورت پذیر است.
نهاد مختلطی که هر فرد از میراثهای مادی و حیاتی و تاثیرات خارجی گذشته دارد و اکتسابات غیرذاتی و تربیتی که کسب می کند، سازمان فکری مخصوصی را برای او پدید می آورد، باعث اختلاف فکر و برخوردهایی در میان انسانها می گردد. مقابله با چنین اختلافات و مشکلات و تلاش در رفع احتیاجات روزافزون که با تکثیر افراد و چگونگی زندگی آنان حاصل می شود، قهراً و به تدریج موجب بروز استعدادهای بالقوه گردیده و در نتیجه تکامل فکری انسان را فراهم می نماید.
با چنین تکامل فکری استکه آگاهی و علم انسان نسبت به احوال کائنات عمق و توسعه بیشتر می یابد وهمواره او را در مقامی قرار می دهد که نموداری از تجلیات علم و قدرت الهی باشد و مصداق این مقال، کلام حکمت بار خداوندی در آیه دوم از سوره دهر است که می فرماید:
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیرا»
آفرینش انسان بدون سابقه و به طور دفعی و فوری صورت نگرفته است بلکه به مانند شئون دیگر از خلقت کائنات، تدریجاً و با تمهید مقدمات به وقوع پیوسته است (آیات 7و8و9و از سوره سجده ـ آیه 2 سوره انعام ـ آیه 14 سوره رحمن ـ آیات 26و28و29 سوره حجر ـ آیات 71و72 سوره ص ـ آیه 14 سوره نوح و آیات مذکور در شماره 2).
2ـ آفرینش انسان تنها به طور مستقل از مخلوقات دیگر انجام نشده است بلکه خلقت وی نتیجه تحولات و تکامل تدریجی سایر موجودات است و انسان سرآمد خلقت تمامی موجودات زنده می باشد. (آیات 12و13و14 سوره مومنون ـ آیه 54 سوره فرقان ـ آیه 2 سوره دهر).
3ـ تکوین انسانی دو مرحله دارد: یکی خلقت جسمی او که از این جهت انسان پیوستگی با سایر موجودات دارد و سرانجام تکاملی آنها است. دیگر مفهوم انسانی وی که مخصوص انسان است و هیچ سابقه ای در سایر مخلوقات ندارد.
مرحله نخست از آفرینش انسان، به تعبیر قرآن، دوره بشری انسان است (آیات 28 و 29 سوره حجر ـ آیه 54 سوره فرقان و آیات 7و8 سوره سجده) در این دوره است که انسان هیکل بشری را داشته ولی بی تشخیص و غیرمسئول بوده است. مرحل? دوم دوره انسانیت انسان است که دارای تشخیص و اختیار و بنابراین مسئولیت می شود و این تشخیص با برگزیدگی آدم صفی(ع) از میان بشرها و تعلیم به وی از جانب پروردگار، صورت گرفته است. بنابراین آدم، ابوالبشر نیست بلکه پدر نوع انسان است.
4ـ جسم انسان و تمامی موجودات زنده از خاک خلق شده است و آیات متعدد قرآن در این باره تصریح دارد.
خاک و ترکیبات آن اجسام غیرزنده و بی جان می باشند، بنابراین بنیان جسمی اجسام بی جان و موجودات جاندار یکی است و فرق میان این دو دسته از مخلوقات فقط از نظر وجود حیات در جانداران است.
موجودان زنده هم پس از مرگ که حیات از آنها سلب می شود با اجسام مادی فرق ندارند.
حیات پدیده ای است روحانی و ازلی که موجب بروز آثار حیاتی در موجودات زنده، مادام که زنده باشند می گردد.
تشخیص و چاره جویی در ابتلاها و یا تمتع از نعمت ها، بینش و تجربه هایی را از ظواهر علت ومعلولی رویدادها پدید می آورد که حاصل آن در نسلها، توسعه و عمق بیشتر معرفت انسانی نسبت به محیط زندگی است.
«انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیرا انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» (سوره دهر ـ آیات 2و3).
از طرف دیگر چاره جوییها وقتی به روشن بینی علمی و درک حقایق می رسد که ضمن اعتقاد به حق و حقیقت و تلاش در راه آن، با کار درست همراه باشد و مصداق این بیان، کلام حکمت بار قرآن است که می فرماید: کار نیک (عمل صالح)، دید صحیح و زندگی پاکیزه ای را برای هر فرد باایمان فراهم می سازد.
«من عمل صالحاً من ذکر و انثی و هو مومن فلنحیینه حیوه طبیه...» (سوره نحل ـ آیه 97).
ب ـ نقش پیغمبران ـ تکامل فکری انسان منحصراً با ابتلاء انسان و درگیریهای زندگی او حاصل نمی شود، پیغمبران نیز در این تکامل نقش عمده ای دارند:
خداوند در آیات متعدد از قرآن، اعزام پیغمبران را وسیله برپایی درستی و برقراری حق و عدالت در جامعه معرفی نموده است و نمونه ای از این اشارات در قسمتی از آیه 25 از سوره حدید است که می فرماید:
لقد ارسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط... (همانا فرستادگان خود را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان (عدل) را نیز نازل ساختیم تا مردم برای درستی و راستی بپا خیزند...)
پیغمبران با نهاد پاک در رفتار نیک و گفتار درستی که داشتند نفوذ درونی در مردم زمان و پیروان مستعد خود نموده و اثر عمده ای در هدایت فکری آنان داشته اند.
پیغمبران دارای معجزه بوده اند، و معجزه از مدارک و شواهد روشن (بینات) رسالت پیغمبران و قبول آن از جانب مردم بوده است.
ج ـ آیه 114 از سوره شریفه رحمن بدین بیان است:
خلق الانسان من صلصال کالفخار(انسان را به مانند سفال از گل خشک آفرید).
این آیه با تشبیه اعجازآمیزی که دارد، یکی از رساترین آیاتی است که مراحل و مفاهیم مختلف آفرینش انسان، از تغییرات نسلی او و پیوستگی او با سایر موجودات تا پیدایش انسان کامل را، در منتهای ایجاز و بلاغت بیان می نماید.
راجع به کلمات، صلصال و فخار که در آیه مذکور است، آنچه اهل لغت و تفسیر بیشتر درباره آن اتفاق دارند، اولی را به معنی گل خشک شده و دومی را به معنی سبو و یا به طور عام سفال گفته اند.
خداوند در این آیه، آفرینش انسان را به پیدایش سفال از «گل» که تلویحاً عمل سفالگر را نیز در بردارد، تشبیه فرموده است. و به اعتبار این تشبیه، اگر مروری به چگونگی ساخت یک سفال بنماییم، به کلیاتی از سوابق و مراحل آفرینش انسان نیز حضور ذهن می یابیم:
1ـ خلقت تدریجی
در صنعت سفالگری، تاکنون دیده و یا شنیده نشده است که کوزه گری، هرچند ماهر و کاردان، بدون تهیه مقدمات و بکاربردن وسایل، فقط به صرف اراه و با یک نظر، به حقیقت از گل وخاک سبویی رابسازد و یا فی الحین سفالی را پدید آورد. از اینجاست که بنابربیان تشبیهی قرآن، تصو و یا ادعای آفرینش فوری و آنی انسان از جانب آفریدگار را، باید مطرود بدانیم.
2ـ آماده سازی گل آفرینش
آنان که به کار سفالگری و چینی سازی واقف اند می دانند که گل سفال و یا چینی باید از جنس رس چسبنده و شکل پذیر باشد و هیچ ناخالصی مضر از قبیل ریگ وماسه و آهکی نداشته باشد.
کوزه گران و چینی سازان گل مورد عمل را می ورزند و مالش می دهند تا خوب چسبنده و شکل پذیر شود.
خداوند در آیه 7 سجده شروع آفرینش انسان را از گل مخصوص (طین بدون الف و لام تعریف) ذکر فرموده است و این گل را در آیات دیگر به اسامی مختلف از قبیل صلصال (مذکور در همین آیه 14 سوره رحمن) و یا چکیده ای از گل (سلاله من طین مذکور در آیه 12 سوره مومنون) بیان داشته است که همه تعریفی از احوال و یا صفات و یا اجزاء گل نخستین خلقت و آماده سازیهایی که در آن به عمل آمده است، می باشد.
3ـ شرایط محیط در تغییر موجودات و غایت آن
در سفالگری و چینی سازی، اسباب و ابزار و محیط کار، تاثیر اساسی در سرعت انجام کار و تغییر شکلهای گل تا رسیدن به شکل منظور، و همسانی آحاد هر نوع ظرف را دارد.
شکل و جسم هر نوع از موجودات زنده هم تناسب با محیطی دارد که در آن زندگی می کند و شرایط طبیعی محیط زندگی به مانند ابزار و اسباب، در شکل اعضاء هر موجود زنده موثر است و با تغییر آن شرایط شکل و تعداد اعضاء هرموجود نیز تدریجاً تغییر می کند.
اسباب و ابزار کار با آنکه موجب سرعت ساخت و نظم و همشکلی هر نوع سفال می شود اما هیچگاه بدون اندیشه وعمل استادکار مجرب و پیش بینی های فکری او، ظرف منظور ساخته نمی شود و مقصود انجام نمی گردد. در یک چرخ و یا دستگاه چینی سازی، علم و فکر سازنده در مکانیسم دستگاه و موتور، پیاده شده است و آن را برای انجام مقصود حساب شده ای به کار انداخته است.
در پیدایش موجودات زنده و تغییرات تدریجی آن نیز غایتی در کار است و در جهت همان غایت است که موجودات تکامل جسمی می یابند و تدریجاً انواع جدید پدید می آیند.
شرایط محیط زندگی با تقدیری که بر آنها حاکم است به مانند ابزارهایی اثر کرده و موجب تغییرات تدریجی انواع تا پیدایش انسان کامل الاعضاء گردیده است.
4ـ تغییرات تدریجی و تکاملی انواع
کوزه گر و یا سفالگر در ساخت یک سبو و یا هر سفال، پیوسته شکلهای مختلف و متولی به گل مورد عملش بر روی دستگاه کار می دهد تا بالاخره گل را به شکل ظرفی که می خواهد درآورد.
در ساخت اغلب سفالها مانند گلدان، کاسه، سبو، خمره و غیره شکل ابتدایی آنها یکی است و تدریجاً شکلهای دیگر تا رسیدن به شکل موردنظر از طرف سفالگر را، پیدا می کند.
پیچیدگی و زواید و زینت های هر سفال هرچه بیشتر باشد، تغییر شکلهای تدریجی آن بیشتر است و زمان زیادتر صرف تکمیل آن می گردد. مجسمه ها و اشیاء زینتی دقیق سفالین و یا چینی، پرعضوترین سفالها و یا چنین ها هستند که در مهلت دیرتر آماده و تهیه می گردند.
موجودات زنده اولیه نیز افراد ساده ای بودند که مانند اقسامی از آنها که امروز هم باقی هستند یا تک سلولی بودند و یا چند سلولی که یاخته های بدنشان تماماً شبیه و بی اختلاف بود. ولی به تدریج موجودات عضودار و تدریجاً پرعضوتر پدید آمدند یعنی موجوداتی که ساختمان هر قسمت از جسم آنها از نظر شکل و ترکیب سلولها با ساختمان دیگر متفاوت است.
هریک از این قسمتها که عهده دار انجام یکی از کارهای حیاتی موجود زنده است، عضو نامیده می شود.
تعداد اعضاء درموجودات زند? عضودار یکسان نیست. موجودت پرعضوتر در تکامل جسمی پیشرفته تراند و خلقت آنها دیرتر صورت گرفته است.
جسم انسانی که از نظر تنوع اعضاء سرآمد تمامی موجودات زنده است و در وجود او نمونه و یا اثری از اعضاء موجودات دیگر نیز یافته می شود، بر طبق شواهد قطعی و علمی، جدیدترین موجودات زنده است که بر روی زمین پدید آمده است.
5ـ پیدایش انسان توانا ومسئول
پس از آنکه سبو و یا هر سفال به دست سفالگر، شکل منظور را پیدا کرد آن را خشک می کنند و سپس به کوره می برند و حرارت می دهند. بر اثر گرما گل رس سخت می شود و به سفال و یا چینی بدل می گردد. آنوقت است که سبو و یا سفال و یا هر ظرف چینی در مقابل آب و فشار متناسب، مقاومت می کند والا گل خام و بی قدرت چه مقاوتی را در مقابل عوامل مخرب دارد؟ و چه فایده ای از کاری که بر روی آن صورت گرفته است حاصل می شود؟
جسم انسانی هم وقتی به شکل کامل خود رسیده، تازه موجود انسان شکلی است به مانند سایر موجودات زنده بی تشخیص، بی اراده و تسلیم حوادث. در این موقع است که با آماده سازیهای لازم و با دریافتی که از علم و روح الهی نمود، انسان با تشخیص و توانا و دارای بینش و عواطف پدیدار می گردد و این مصداق و تعبیری دیگر از آی? نهم سور? سجده است که فرموده است.
ثم سویه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده قلیلاً ما تشکرون (سپس آن (نطفه بی جان) را نیکو بیاراست و از روح خود در آن دمید و شما را دارای چشم و گوش گردانید. ولی بسیار اندک شکر و سپاسگزاری حق می کنید).
د ـ آیات دیگر از قرآن در بیان خلقت تدریجی انسان:
1 ـ آیات 26 و 28 و 29 از سوره حجر که در این بیان است:
و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون (و به تحقیق انسان را از گل خشکیده، از گل سیاه و مانده آفریدیم).
و اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشراً من صلصال من حما مسنون (هنگامی (را به خاطر آور) که پروردگارت فرشتگان را گفت همانا من خالق بشری از گل خشک و سیاه و مانده ای هستم).
فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقصوا له ساجدین (پس موقعی که او را سامان دادم و از روح خود در او دمیدم پس برای او به سجده درآیید).
2ـ آیه 5 از سوره حج که قسمتی از آن به این شرح است:
فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفه... (... پس ما شما را از خاک سپس از نطفه آفریدیم....).
3ـ آیات 11 و 12 از سوره مومنون در این متن:
و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین (و به تحقیق ما انسان را چکیده ای از گل مخصوص آفریدیم).
ثم جعلناه نطفه من قرار مکین (و سپس آن را نطفه ای درقرارگاه جای گرفته ای قرار دادیم)
4ـ آیات 71 و 72 از سوره ص:
اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشراً من طین (هنگامی (را به خاطر آور) که پروردگارت فرشتگان راگفت من آفریدگار بشری از گل هستم).
فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوال ساجدین(پس موقعی که او را سامان دادم و از روح خود د راو دمیدم برای او به سجده درآیید).
5 ـ آیه 14 از سوره شریفه نوح در این بیان:
و قد خلقکم اطوارً (و همانا را هیئت ها و شکلهای مختلف آفریدیم).
بیان این آیات، چنانکه از نظر اجمالی در آنها دریافت می شود، تصریح بر خلقت تدریجی انسان دارد و جا دارد که در همین فصل مورد بررسی قرار گیرد، ولی سیاق عبارات و مختصات ادبی جمله ها می رساند که بررسیها در زمینه مطالع? آیات قبل خواهد بود و جنبه تکراری خواهد داشت. از طرف دیگر چون این آیات حاوی مطالب و مسائل دیگراز نظر سابقه آفرینش انسان است که جای بحث آنها به تناسب در فصول دیگر است. بنابراین فعلاً از متن آیات به نحوی که در فوق ذکر گردید به عنوان مصداق بحث و شاهد مقصود استفاده نموده و عنداللزوم بررسی بیشتر درباره آنها را به فصول دیگر محول می داریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
چگونگی خلقت انسان از قدیمیترین مسائلی است که مورد بحث بشر بوده، و چنانکه در آثار دینی کهن مثل وداهای هندی مطالبی درباره آن مذکور است.
در تورات، در چند باب از سفر آفرینش، بیاناتی درباره خلقت آدم آمده است.
در کتب مقدسه دین مسیح، جز نوشته بعضی از آباء کلیسا در اوایل قرن وسطی، بحث خاصی راجع به خلقت آدم وجود ندارد. ولی چون مندرجات تورات به نام «عهد عتیق»، قسمت اعظم از کتاب مقدس مسیحیان را تشکیل می دهد، پس نوشته تورات راجع به انسان و آدم هم جزء مبانی اعتقادی به آنان به حساب می آید.
بیان تورات راجع به آدم، مثل اغلب عبارات آن کتاب، دستخوش تحریفاتی شده است، تحریفاتی که غیرالهی بودن آن را، با کمی دقت می توان دریافت نمود.
در قرآن با آنکه در آیات متعدد، بیانات روشن و صریح راجع به خلقت تکاملی انسان وجود دارد معذلک بعضی از مفسران به تلقین آنچه در ذهن آنان از مفتریات منابع یهود باقی مانده و بدون توجه به مفهوم روشن کلمات و منطوق آیات، تعبیرهایی در حدود همان مطالب تورات، برای پیدایش آدم ذکر نموده اند و اجمالاً چنین گفته اند:
«خداوند هیکلی به شکل آدم از گل ساخته و سپس در آن دمیده و «آدم» را خلق کرده است؛ زوجه او نیز، با تعبیراتی که نموده اند، از خود او پدید آمده و از توالد و تناسل آن نوع بشر به وجود آمد است!»
با چنین تعبیرات افسانه آمیز، که بناحق به اعتقادات اسلامی نسبت داده اند، برداشت کلی راجع به خلقت انسان بر این است که اولاً آدم، ابوالبشر بوده است و ثانیاً آفرینش او خلقت فوری و دفعی داشته و ثالثاً خلقت آدم و انسان مستقل است و هیچ رابطه ای میان آن و آفرینش سایر موجودات وجود ندارد!
چنین برداشتها، در اظهارنظر هر نویسنده ای که ذهن وی از تلقینات ضداسلامی یا تصورات اساطیری خالی نبوده است، تعجب انگیز نیست؛ اما اگر چنین تعبیرات را در تفسیر قرآن قرار دهند در حالی که این کتاب ذی شان، مبین حقایق و همواره متکی بر منطق و علم است، تعبیری ناروا و مقرون به تاسف بسیار است.
مسئله تنوع تدریجی و تکاملی موجوات زنده، با مطالعات گسترده و مجربی که درباره آن شده، از مسلمات علمی روز شناخته شده است، و نتیجه گیریهای چشمگیر علمی و بهره برداریهای بزرگ در رشته های کاربردی و عملی از قبیل ژنتیک، علوم درمانی و یا زمین شناسی تاریخی و علوم دیگر که تاکنون از آن حاصل شده، مبتنی بر همان مسئله و مصداقی از همان مقال است.
حقایق علمی راجع به آفرینش تدریجی و تکاملی موجودات و پیوستگی جسمی آنها تا انسان با مندرجات موجود درتورات هیچ تطابقی ندارد. ولی با تصریحان قرآن، با وجود تعبیرهای مغایری که تاکنون از آن نموده اند انطباق کامل دارد.
با این حال و با هم? تلاشها، این حقیقت همواره جلوه گر است که حقایق علمی در آفرینش موجودات و انسان مورد تایید متون مقدسه یهود و مسیحیت نیست و بنا به مندرجات مزبور دو رکن علم و دین در تایید یکدیگر نمی باشند؛ ولی در قرآن خلقت تدریجی و پیوستگی موجودات و سپس تکامل فکری در انسان از حقایق مسلمه ای است که در موارد عدیده و قبل از آنکه دانشمندان این زمان با تحقیق و تجربه به آن واقف و معتقد گردند به عنوان یکی از نوامیس آفرینش یاد شده است.
اگر در تفسیر قرآن غیر از مبانی فقه و حدیث و قواعد ادبی، از معیارهای علمی نیز استفاده شده و شواهد علمی را هم مفتاحی برای استعلام از قرآن قرار دهند، حقایق بیشتر و درک عمیق تری از اسرار آفرنیش را مکشوف خواهند کرد.
فصل اول: انسان و آدم در قرآن
1ـ اسامی مترادف انسان در قرآن
در قرآن چند کلمه است که در ترجمه و یا تفسیر غالباً به معنی عام انسان گرفته می شود ولی با دقت معلوم می شود که مفاهیم متفاوتی دارند و هرگاه در مقام بررسی و تحقیق در محتوای جمله و یا آیه حاوی یکی از این اسامی باشیم لازم است که مفهوم خاص آن کلمه را از نظر دور نداریم. این اسامی از این قرار است:
بشر ـ استعمال این کلمه در قرآن مخصوص مواردی است که جثه و هیکل و به عبارت دیگر جسم انسانی مورد نظر باشد:
... ان نحن الا بشر مثلکم ... (... آری ما هم بشری جز مانند شما نیستیم) سوره ابراهیم، آیه 11.
... ابشراً واحداً نتبعه (... آیا سزد که ما یک بشر تنها از جنس خود را پیروی کنیم) سوره قمر، آیه 24.
در صورتیکه نام «انسان» مفهومی وسیعتر دارد و شامل تمام وجود و شخصیت انسان اعم از وضع جسمی و مراتب معنوی او نیز می گردد:
کل انسان الزمناه طائره فی عنقه (ما مقدارت و نتیجه اعمال نیک و بد هر انسانی را طوق گردن او ساختیم) سوره اسری، آیه 14.
در ذکر نام بشر هرگاه منزلت معنوی او نیز منظور باشد، آن مفهوم اغلب به شکل صفتی به آن اضافه شده است:
... هل کنت الا بشراً رسولاً (... آیا من جز بشری هستم (که از جانبت خدا) به رسالت آمده ام) سوره اسری، آیه 93.
ناس و اناس ـ کلمه ناس بیش از هر نام مرداف انسان، در قرآن ذکر شده است ـ این کلمه به جمع انسانها و اغلب به اجتماع بزرگ گفته شده است و از نظر اجتماع رعایت نوعی ارزش و احترام در ذکر این کلمه گردیده است:
الله یصطفی من الملائکه رسلاً و من الناس ... (خدا از میان فرشتگان و آدمیان رسولانی را برمی گزیند...) سوره حج، آیه 75.
...علیهم لعنه الله و الملائکه و الناس اجمعین (... بر آنان لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی، باشد) سوره آل عمران، آیه 87.
اما کلمه اناس که فقط در پنج آیه ذکر شده است اجتماع کوچکتر و تا حدی مورد تخفیف و یا تحقیر را به نظر می رساند:
... انهم اناس یتطهرون (... همانا آنان (لوط و پیروانش) مردمی هستند که این کار را پلید دانسته از آن تنزه می جویند) سوره اعراف، آیه 82ـ سوره نمل، آیه 56.
... قد علم کل اناس مشربهم... (... همانا هر سبط و یا قبیله ای آبخور خود را بشناخت ...) سوره بقره، آیه 60ـ سوره اعراف، آیه 160.
هر وقت الف و لام تعریف بر سر کلمه اناس در می آید، همزه اول کلمه اناس حذف می شود، به همین جهت تشخیص ناس و اناس در تعریف «الناس» مشکل است.
إنس ـ به کسره همزه، این نام در قرآن به مفهوم انسانهای عادی و پدیدار و مرئی ذکر شده و در مقابل «جن» که به معنی موجودات مخفی و غیرمرئی می باشد استعمال گردیده است:
... فی امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس ... (... در قبائلی از جن و انس که پیش از ایشان درگذشتند....) سوره فصلت، آیه 25.
إنسی ـ به کسره همزه، این کلمه فقط در یک آیه استعمال شده و آن را در مورد انسانی دانسته اند که با او انس و الفتی بوده است:
... انی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم الیوم انسیاً (... که من برای خدا روزه سکوت کرده ام و با هیچ کس سخن نخواهم گفت) سوره مریم، آیه 26.
اناسی ـ این کلمه را جمع کلمه إنس گفته اند[1] و به نظر می رسد که جمعی از «إنس» باشد که از گروههای مختلف بوده و دارای اخلاق و عادات متفاوت باشند. این کلمه فقط یک مرتبه در قرآن استعمال شده است:
لنحی به بلده میتاً و نسقیه مما خلقنا انعاماً و اناسی کثیراً (تا به آن ـ باران ـ زمین خشک و مرده را زنده سازیم و آنچه را آفریدیم از چهارپایان و آدمیان بسیاری سیراب گردانیم) سوره فرقان، آیه 49. ادامه دارد