یکی از دهها سند شیعه برای امامت بلافصل امیر المؤمنین علیه السّلام حدیث غدیر میباشد؛ علمای شیعه قائلند که: «مولی» به معنای «اولی بالتصرف»، «امام»، «خلیفه» و «سرپرست» و یا کلمهای مرادف با این کلمات است؛ و مولی در حدیث غدیر دقیقاً همان معنای مذکور را دارد؛ امّا غالباً علمای اهل سنّت با انکار این معنا به معانی دیگری همچون «ناصر» و «محبوب» و غیره تأویل کردهاند تا از توابع و لوازم آن که خلافت بلا فصل امیر المؤمنین علیه السّلام است بگریزند؛ این مقاله در صدد بیان معنی ومفهوم کلمه مولی و تبعات لازم ان در حدیث غدیر از دیدگاه اهل سنت میباشد
در این نوشتارکه مبتنی بر نظریات اهل سنت است ابتدا سند حدیث مورد برسی قرار گرفته وسپس کتبی که روایت غدیر در ان ذکر شده وشرح مختصر راجع به اعتبار وسندیت نویسنده وسپس به کلمه مولی وهمچنین اولی که در حدیث غدیر وجود داردپرداخته شده وقرائنی که نشانگر این است فقط عده ای متعصب وچشم بسته به انکار بدیهیات پرداخته اند
تواتر حدیث غدیر از دیدگاه دانشمندان اهل سنت
حدیث غدیر ، برترین دلیل شیعه بر ولایت امیر مؤمنان علیه السلام است که با سندهای صحیح و به صورت متواتر از طریق شیعه و سنی نقل شده است ؛ اما در عین حال برخی از علمای اهل سنت که اعتراف به چنین مطلبی برایشان ناگوار و پذیرش چنین حقیقتی سخت بوده ، چشمان خود را بسته و صحت آن را زیر سؤال بردهاند !
از جمله ابن حزم اندلسی عداوت خود با امیر مؤمنان علیه السلام را علنی کرده است ، در کتاب الفصل خود مینویسد :
وأما من کنت مولاه فعلى مولاه فلا یصح من طریق الثقات أصلاً
و ابن تیمیه حرانی (متوفای728هـ) نیز که در انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام زبانزد عام و خاص است در منهاج السنة مینویسد :
وأما قوله من کنت مولاه فعلی مولاه فلیس هو فی الصحاح لکن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس فی صحته فنقل عن البخاری وإبراهیم الحربی وطائفة من أهل العلم بالحدیث انهم طعنوا فیه وضعفوه ... .
.
و سعد الدین تفتازانی (متوفای791هـ) در جواب از حدیث غدیر مینویسد :
والجواب منع تواتر الخبر فإن ذلک من مکابرات الشیعة کیف وقد قدح فی صحته کثیر من أهل الحدیث ولم ینقله المحققون منهم کالبخاری ومسلم والواقدی .
جواب ما این است که حدیث غدیر متواتر نیست و این از زورگوییهای شیعه است ، ؛ زیرا بسیاری از علما و محققین علم حدیث ؛ از جمله بخاری ، مسلم و واقدی در صحتش اشکال کرده و آن را نقل ننمودهاند .
برای روشن شدن حقیقت مطلب و نیز برای سنجش ارزش سخن ابن حزم ، ابن تیمیه و تفتازانی کافی است که به اعترافات علما و دانشمندان نام آور اهل سنت که در علم حدیث و رجال خبره فن هستند ، در باره حدیث غدیر اشاره شود . طبیعی است که با اثبات صحت و یا تواتر حدیث غدیر و ورود آن در صحاح سته اهل سنت ، میزان تقوی و انصاف این دو دانشمند سنی برای همگان روشن خواهد شد .
دربخش اول از حیث سند تواتر حدیث غدیر را از زبان بزرگان سنی نقل و سپس تعدادی از أسناد آن را که علمای رجال سنی به صحت آنها اعتراف کردهاند ، خواهیم آورد . ودر بخش بعد به محتوی حدیث خواهیم پرداخت
اقوال علمای اهل سنت بر تواتر حدیث غدیر
حدیث غدیر نه تنها سندش صحیح است ؛ بلکه بسیاری از بزرگان اهل سنت تواتر آن را پذیرفتهاند که ما به نام چند تن از آنان اشاره میکنیم :
شمس الدین ذهبی (متوفای748هـ) :
ذهبی ، دانشمند شهیر سنی و از ارکان علم رجال اهل سنت که او را پیشوای جرح و تعدیل نامیدهاند ، در موارد مختلف به تواتر حدیث غدیر اعتراف کرده است . وی در سیر اعلام النبلا در ترجمه محمد بن جریر طبری ، صاحب تفسیر و تاریخ مینویسد :
قلت: جمع طرق حدیث غدیر خم فی أربعة أجزاء رأیت شطره فبهرنی سعه روایاته وجزمت بوقوع ذلک.
محمد بن جریر طبری اسناد روایت غدیر خم را در چهار جلد جمع آوری کرده است که من قسمتی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن شگفت زده شدم و یقین کردم که این اتفاق افتاده است .
و در تذکرة الحفاظ و بازهم در ترجمه محمد بن جریر طبری مینویسد :قلت رأیت مجلدا من طرق الحدیث لابن جریر فاندهشت له ولکثره تلک الطرق من یک جلد از کتاب أسناد حدیث غدیر را که ابن جریر نوشته بود را دیدم و از زیاد بودن أسناد آن گیج و مبهوت شدم .
جلال الدین سیوطی (متوفای 911هـ) در باره او مینویسد :ذهبی امام و حافظ ، حدیث گوی زمان و آخرین نفر از حافظان ، مورخ اسلام و یگانه زمان و ... بود .
ابن کثیر دمشقی (متوفای774هـ) که ازشاگردان ذهبی به شمار میرود ، به نقل از استادش مینویسد : ذهبی گفت : این حدیث به صورت متواتر نقل شده است و من یقین کردم که از رسول خدا صلی الله علیه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نیز سندش قوی است . و
شهاب الدین آلوسی (متوفای1270هـ) صاحب روح المعانی که جایگاه ویژهای در نزد وهابیها دارد ، در تفسیرش مینویسد :حدیث : «من کنت مولاه فعلی مولاه» متواتر است و به یقین سخن رسول خدا است ؛ اما ادامه آن که رسول خدا فرمود : خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد ، نیز سندش قوی است
ابن حجر عسقلانی (متوفای 852 هـ )
ابن حجر از دانشمندان معروف سنی که به همراه ذهبی یکی از دو رکن اساسی علم رجال اهل سنت به حساب میآید ، در شرح صحیح بخاری ، بسیاری از سندهای حدیث غدیر را صحیح و حسن میداند :
واما حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقد أخرجه الترمذی والنسائی وهو کثیر الطرق جدا وقد استوعبها بن عقدة فی کتاب مفرد وکثیر من اسانیدها صحاح وحسان
حدیث : «من کنت مولاه فعلی مولاه» را ، ترمذی ونسائی با سند صحیح نقل کرده اند ، سندهای بسیاری دارد ، که همه آنها را ابن عقده در کتاب مستقلی جمع آوری کرده است و بسیاری از اسناد آن صحیح و یا حسن هستند
در تهذیب التهذیب که یکی از کتابهای معتبر رجالی اهل سنت به حساب میآید ، میگوید که بیش از هفتاد صحابی روایت غدیر را نقل کردهاند :
وقد جمعه بن جریر الطبری فی مؤلف فیه أضعاف من ذکر وصححه واعتنى بجمع طرقه أبو العباس بن عقدة فأخرجه من حدیث سبعین صحابیا واکثر
ابن جریر حدیث غدیر را از طرق گوناگون در کتاب مستقلی ، با تصحیح آن جمع آوری کرده است ، وکسی که به اسناد آن توجه خاص کرده است ، ابن عقده است ، وی این حدیث را از زبان بیش از هفتاد صحابی نقل کرده است .
ابن حجر الهیثمی (متوفای974هـ)
ابن حجر هیثمی در کتاب الصواعق المحرقة که آن را علیه مذهب شیعه نگاشته است به کثرت اسناد حدیث غدیر اعتراف کرده و میگوید :در صحت حدیث غدیر شکی نیست ؛ زیرا گروهی مانند : ترمذی ، نسائی و احمد آن را با سند نقل کرده اند ، اسناد این حدیث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روایت کرده اند ، و در نقلی که احمد دارد می گوید : سی نفر از اصحاب در زمان خلافت علی علیه السلام وقتی که علی از آنان در خواست گواهی بر شنیدن این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه وآله نمود ، شهادت دادند که آن را از پیامبر شنیدهاند . بیشتر سندهای این حدیث صحیح و حسن است و سخن کسی که بر سند آن بخواهد ایراد بگیرد ، ارزش توجه ندارد . ،
جلال الدین سیوطی (متوفای 911هـ)
جلال الدین سیوطی ، مفسر ، ادیب و محدث مشهور اهل سنت ، از کسانی است که حدیث غدیر را از احادیث متواتر میداند . البته او درکتاب خودش این را بیان نکرده منتهی بزرگان اهل سنت ، این مطلب را از زبان وی نقل کردهاند که همین نقل میتواند تا حدی بیانگر نظر وی بوده باشد
حافظ عبد الرؤوف مناوی در شرح جامع الصغیر سیوطی مینویسد :
( من کنت مولاه ) أی ولیه وناصره ( فعلى مولاه ) ولاء الاسلام وسببه ان أسامة قال لعلی لست مولای انما مولای رسول الله ورجال أحمد ثقات بل قال المؤلف حدیث متواتر .
راویان این حدیث مورد اعتماد هستند ؛ بلکه مؤلف (سیوطی) گفته است که این حدیث متواتر است .
أبو حامد غزالی (متوفای505هـ) :
غزالی ، دانشمند نامور و شهیر قرن ششم که ذهبی از از او با عنوان اعجوبه زمان یاد میکند ، در باره حدیث غدیر و پیمانی که خلیفه دوم در آن روز بست و تنها چند روز بعد از غدیر آن را به باد فراموشی سپرد ، مینویسد
از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت :
«افتخار ، افتخار(بخ بخ ) ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»
این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد
در توصیف غزالی همین بس که علامه شمس الدین ذهبی در توصیف غزالی تمجید را به حد اولی رسانده و مینویسد :
الغزالی الشیخ الإمام البحر حجة الإسلام أعجوبة الزمان زین الدین أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسی الشافعی الغزالی صاحب التصانیف والذکاء المفرط ... ثم بعد سنوات سار إلى وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مکبا على العلم
غزالی استاد پیشوا و دریای علم ، نشانه اسلام ، اعجوبه زمان ، صاحب کتابها وانسانی با هوش فراوان و زیرک... بود .
سیوطی در باره شخصیت غزالی میگوید: در رأس گروه پنجم إمام أبو حامد غزالی قرار دارد، واین به علّت تصنیفات نو و جدید او و غوص عمیق او در دریاهای علم است... تا جایی که بعضی از علمای بزرگ جامع بین علم ظاهر و باطن در باره او گفتهاند:اگر بعد از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم پیامبری میبود هرآینه آن شخص غزالی میبود، و معجزات او نیز با بعضی از مصنفاتش آشکار میشد .
از نکات برجسته در سخن غزالی برداشت ای است که راجع به کلمه ومعنی مولی دارد وهمچنین اشاره واعترافی مبنی بر اینکه هوای نفس وعلاقه به ریاست باعث شد که امت اسلام به جاهلیت اولی برگردند واوباعث شد علی (ع)از خلافت دور بماند
( ادامه دارد )
ضرورت وجود امام (وجوب امام) از دیدگاه شیعه
وجود امام و خلیفة پیامبر صلی الله علیه و آله و پیشوای مسلمین، مورد قبول همة مذاهب اسلامی ـ اعم از شیعه و سنّی ـ است. این انگاره به قدری اهمیت دارد که وقتی به اهل سنّت دربارة ماجرای سقیفه اعتراض میشود که چرا عدهای از صحابه ـ از جمله خلیفة اول و دوم ـ هنوز بدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را غسل و کفن نکرده، به مسألة جانشینی پرداختند، میگویند: امامت و رهبری امت اسلامی، مهمتر از تجهیز وکفن و دفن پیامبر صلی الله علیه و آله است!
پس مسأله ضرورت وجود امام، نه تنها برای شیعه، بلکه حتی برای فرقه های مختلف اهل سنّت نیز جدّی و پراهمیت است و آنان نیز در اینکه امامت و خلافت، امری بایسته و ضروری است، تردید ندارند، منتها در کیفیت و وجوب آن، با شیعه اختلاف دارند که در طول بحث روشن خواهد شد. ابتدا دیدگاههای هر یک از فرقههای شیعه و سنّی به طور اختصار بیان میگردد.
الف. فرقههای کلامی شیعه:
1. امامیه اثنی عشری: از نظر امامیه، امامت واجب است. مؤید این مطلب، کلام یکی از بزرگان امامیه، خواجه نصیرالدین طوسی، است که فرمود:
«الامامیة یقولون: نصب الامام لطف، لانّه یقرب من الطاعة و یبعد عن المعصیة و اللطف واجب علی الله تعالی».1 یعنی، امامیه میگوید: نصب امام، لطف است؛ زیرا مردم را به طاعت نزدیک میکند و از معصیت دور میسازد و لطف بر خداوند واجب است.
یادآوری:
فریقین معتقد به وجوب امامت هستند، ولی در اینکه این وجوب بر خدا است یا بر مردم اختلاف نظر دارند. قول به «وجوب بر خدا»، وجوب کلامی است که امامیه بدان معتقد است؛ ولی قول به «وجوب بر مردم»، وجوب فقهی است که فرقههای اهل سنّت بر آن دیدگاه هستند.
«مقصود از وجوب کلامی، این است که فعلی، مقتضای عدل یا حکمت یا جود یا رحمت یا دیگر صفات کمال الهی است و چون ترک چنین فعلی، مستلزم نقص در ساحت خداوند و در نتیجه، محال است؛ پس انجام دادن آن، واجب و ضرورت است. البته کسی،آن فعل را بر خداوند واجب نمیکند؛ بلکه او خود، به مقتضای صفات کمال و جمالش، آن را بر خود واجب میکند؛ چنان که فرموده است: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» و نیز فرموده است:«اِنَّ عَلَینا لَلْهُدی»2 و آیات دیگر.
امامیه، امامت را به مقتضای حکمت و لطف خداوند میداند و بر این اساس، آن را بر خداوند واجب میشمارد».3
2. اسماعیله: مشهور این است که اسماعیلیه نیز مانند امامیه معتقد به وجوب امامت است (حتی وجوب بر خدا) البته بین دیدگاه امامیه و اسماعیلیه در فلسفة امامت اختلاف نظر وجود دارد؛ زیرا آنان معقتدند: فلسفة آن، تعلیم معرفت خداوند به بشر است.
مرحوم فاضل مقداد میگوید: «اسماعیلیه، امامت را بر خداوند واجب میدانند تا معرفت خداوند را به بشر تعلیم دهد».4
توضیح دیدگاه اسماعیلیه:
«اسماعیلیه عالم ممکنات را به دو عالم باطن (امر و غیب) و عالم ظاهر (خلق و شهادت) تقسیم کردهاند. عالم باطن یا امر، مشتمل بر عقول و نفوس و ارواح است و نخستین موجود در این عالم «عقل اول» است و سپس عقول دیگر و نفوس قرار دادند. آنان، امام را مظهر عالم باطن یا عالم امر میدانند و رتبهاش بر نبیّ ـ که مظهر نفس است ـ برتر است. از این رو، معرفت به خداوند جز توسط امام، حاصل نمیشود. بنابراین نسبت وجود امام با وجود خداوند، نسبت مظهر و ظهور مَجلیَْ و تجلّی است، یعنی وجود خداوند، در وجود امام، متجلّی میگردد».5
3. زیدیه: اینها اگر چه با امامیه در مصادیق و شرایط امام اختلاف نظر جدی دارند؛ وی معتقد به وجوب امام هستند (آن هم وجوب بر خدا). خواجه نصیرالدین طوسی آنان را از طرفداران وجوب نصب امام بر خدا میداند.6 البته گفته شده که عده کمی از آنان معقتد به «وجوب نصب امام بر خدا» نیستند.7 به هر حال در اصل وجوب و ضرورت امام، با سایر فرقههای شیعه هم عقیده هستند.
پس فرقههای شیعه، معتقد به وجوب امام و ضرورت آن در جامعه هستند؛ هر چند در فلسفه وجود امام اختلافاتی دارند.
پی نوشت ها: ادامه مطلب...