در تلاش برای اثبات اعتبار نظریه دوازده امام، اولین نظریهپردازان شیعة دوازدهامامی – که نویسندگان نسل بعد دقیقاً پیروی کردند- از چهار شیوة اصلی بهره بردهاند.
الف – استناد به آیات قرآن - آن اشارات و فقراتی از قرآن که در آن عدد دوازده به کار رفته بود ، به طور طبیعی مورد استفاده و بهرهبرداری مفسران شیعی قرار گرفت. به عنوان مثال گفته میشود امام پنجم امام محمد باقر (ع) ( متوفی 114ق/732 م یا 117 ق/735م ) آیه 36 سوره توبه را که میفرماید « تعداد ماهها نزد خدواند دوازده است» ناظر بردوازده امام دانسته است.20 نیز چنین گفته میشود که امام ششم، امام جعفر صادق (ع) ( متوفی 148 ق/765 م)اظهار داشته است: و شب از دوازده ساعت تشکیل شده است، و روز نیز چنین است/ سال از دوازده ماه تشکیل شده است. تعداد ائمه دوازده است و نیز تعداد نقبا21 ، علی (ع) یکی از دوازده ساعت است و مفهوم این آیه ( فرقان ، 11) که میفرماید:« بلکه آنان ساعت را دروغ انگاشتهاند و ما برای دروغ آنها آتشی سوزان آماده کردهایم».22
ب- استناد به احادیث شیعی – احادیث شیعی مربوط به این موضوع را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: یکی احادیثی که براساس آن در همان زمان حیات پیامبر (ص) اسنادی وجود داشته است که در آن نام ائمه به تفصیل بیان شده است. یکی از این اسناد، لوحی بوده که جابربن عبدالله صحابی در منزل فاطمه (ع) رؤیت کرد.23 دیگری طومار یا صحیفهای بوده که از سوی پیامبر (ص) به علی (ع) داده شده و گفته میشود دوازده قسمت داشت و هر قسمت با مهر مخصوص و جداگانهای ممهور شده بود. پیامبر (ص) به علی (ع) توصیه فرمود که نخستین قسمت این طومار یا صحیفه یا صحیفه را بگشاید و براساس مطالب آن عمل کند و همین کار را دیگر ائمه به ترتیب دربارة قسمتهای بعدی صحیفه انجام دهند.24 سومین سند که گفته میشده دو هزار سال پیش از خلقت آدم نوشته شده است، حسب الادعاء به وسیلة امام جعفر صادق(ع) از خرمای نخلی که او خود کاشته بود دوباره به دست آمد. این سند شامل شهادت ( شهادتین) و نام دوازده امام بود.25
دومین دسته از احادیث شیعی، احادیثی را در بر میگیرد که در آن پیامبر (ص) از دوازده امامی که پس از او خواهند آمد سخن گفته است. بسیاری از این روایات به نحوی سهل الوصول در بحار الانوار مجلسی گردآوری شده است.26 در برخی نقلهای حدیث غدیر خم27 ، پیامبر (ص) به امامت علی(ع) ، حسن (ع)و حسین(ع) و نُه نفر دیگر از ذریه حسین (ع) اشاره کرده است.28 از دوازده امام با عبارتهای مختلف مانند الراشدون المهتدون، مخاطبان فرشتگان ( المحدَّثون) و الاوصیاء یاد شده است.
<**ادامه مطلب...**>
ج- استناد به روایات اهل سنت –به دلایل آشکار جدلی برای علمای شیعی بسیار مهم بود که بتوانند نظریه خود درباره دوازده امام را با نقل قول از منابع و مطالب اهل سنت تأیید کنند. حدیث خاصی که در این زمینه وجود دارد، حدیثی است که به موجب آن پیامبر (ص) اعلام میدارد: « پس از مرگ من، دوازده خلیفه ( یا امیر) خواهند آمد که همگی از قریش خواهند بود. این حدیث که در منابع متعددی ذکر شده است معمولاً به عنوان حدیثی از جابربن سمرة ( متوفی 66 ق / 686 م ) نقل میشود؛ گرچه همین حدیث از قول عبدالله بن عمر ( متوفی 73ق / 693 م) و دیگر صحابه نیز نقل شده است.29 الخزّاز این حدیث و احادیث مشابه را به نقل از صحابهای که به طرفداری از آل علی (ع) معروفاند مانند سلمان فارسی 30، جابربن عبدالله 31 و حذیفة بن ایمان32 نقل میکند، اما در عین حال همین حدیث را به نقل از کسانی مانند عمر، عثمان، ابوهریره و عایشه که محدثان شیعی به آنها عنوان متصلبان در ضدیت با آل علی (ع) نگاه میکنند، نیز نقل کرده است.33 نتیجه گیری نویسندگان شیعی قرن 4ق/ 10م ( از این حدیث) روشن است قدرت و اعتبار هر دوزاده امام از نمایندگی مستقیم قدرت پیامبر ( ص) ناشی میشود. هنگامی که ( در این حدیث) از خلفا صحبت میشود، پیامبر (ص) نمیتوانسته است به مطلق حکمرانان ( ملوک) نظر داشته باشد، زیرا تعداد آنها از زمان علی (ع) تا زمان نویسندگان این کتابها بیشتر از دوازده بوده است، لذا پیامبر (ص) باید به همان «امامان» نظر داشته باشد که خلفای بر حق او در زمیناند.34
د- استناد به کتاب مقدس و روایات یهودیان- تکیه بر فقرات یا اشاراتی از کتاب مقدس و روایات یهودیان و مسیحیان، به رغم مخالفتهایی که از جانب برخی از مسلمانان اظهار میشد، در همان دورههای نخست به طور برجستهای در آثار مسلمانان تجلی یافت.35 فعالیت شیعیان برای یافتن نقل قولهای- جعلی یا حقیقی- از عهدین برای اثبات اعتبار بخشی از عقاید خود کمتر از دیگر گروهها نبود36 و نظریه دوازده امام نیز از این قاعده مستثنا نبود. به عنوان مثال ، نعمانی میخواهد با تکیه بر سفر اول ( پیدایش) از این نظریه دفاع کند. او عبارتی را به نقل از حسن بن سلیمان ، یک دانشمند یهودی از مردم ازجان، مطرح میسازد حاکی از اینکه اسماعیل ]اشموئیل[ به نام «ماد» هم خوانده میشده و این واژه ظاهراً یک واژه عبری و به معنا ستوده شده ( محمد)37 میباشد و بنابراین این واژه شکل عبری نام پیامبر است. وقتی این معنا پذیرفته شد که اشموئیل و محمد در نام با یکدیگر مشترک هستند، همین قیاس به آسانی به پسران اشموئیل و سلاله پیامبر نیز تعمیم مییابد. حسن بن سلیمان نام دوازده پسر اشموئیل را بر میشمرد38 و توضیح میدهد که این نامها به نام دوازده امام نیز اشاره دارند39 وقتی از او پرسیده میشود این نامها در کجا ( به اصطلاح در کدام سوره) آمده او ( به غلط) مثلی سلیمان ]مثل سلیمان[ یعنی امثال سلیمان زا ذکر میکند40 و به عنوان شاهد قویتر متن را نیز بیان مینماید:
« من دعای تو را در حق اشموئیل شنیدهام. من او را برکت دادهام و او را پر ثمر خواهم ساخت. من نسل او را زیاد خواهم کرد. او پدر دوازده امیر خواهد بود و من امتی بزرگ از او برخواهم انگیخت( پیدایش : 17/20)41 سه یهودی دیگر پس از دیگری اعتبار این نقل قول را تأیید میکنند و از تفسیر ارائه شده از سوی حسن بن سلیمان حمایت مینمایند.42
در جایی دیگر ادعا شده است که عدّه کمی از یهودیان میدانند که نام پیامبر اسلام در تورات آمده، اما همانها نیز نمییتوانند آشکارا این امر را اعلام کنند.43
دیگر داستانهای مربوط به اشتراک عقیده یهودیان با مسئله دوازده امام به زمان علی(ع) برمیگردد و در یک حکایت شاخص، فردی یهودی با طرح پرسشهایی مشکل، معلومات علی (ع) را در معرض سنجش مینهد. در پاسخ به این سئوال که: پس از پیامبر (ص) چند رهبر هدایت یافته ( امام هدی)خواهند آمد؟ علی (ع) در پاسخ دوازده امام را ذکر مینماید. فرد یهودی تصریح میکند که این پاسخ درست است و مشتاقانه اسلام میآورد.44 در داستانی مشابه یک فرد یهودی کتابی به علی (ع) نشان میدهد که به خط داوود نگاشته شده ( مسطور به خط داوود) و در آن نام دوازده امام ذکر شده بود.45
پی نوشت
20- النعمانی، همان کتاب، ص 41؛ همچنین نگاه کنیدبه : الطوسی ، همان کتاب، ص 96، دانشمند شیعی ، محمد حسین طباطبایی دربارة درستی این تفسیر از آیة تأمل نموده است. نگاه کنید به : المیزان فی تفسیر القرآن ، ج 9، تهران، 1379 ق / 1959 م – 1960 م ، ص 286.
21- اشاره به دوازده نقیب از بنی اسرائیل مذکور در قرآن ( مائده 12) ، یا اشاره به دوازده نقیب برگزیده شده از سوی پیامبر (ص) نگاه کنید به : ابن بابویه، کتاب الخصال ، ص 463 و بعد از آن .
22- النعمانی، همان کتاب، ص 40
23- همان، صص 29-31؛ابن بابویه، اکمال الدین ، ص 179 و بعد از آن ؛ مأخذ مقاله من "An Unusual shi"i isnad" ( یک اسناد غریب شیعی ) در :
Israel Orien tal Studies , V,1975, p 144, n . 10.
24- النعمانی ، همان کتاب، ص 24
25- همان ، ص 42
26– بحار ، ج9، ص 120 و بعد از آن؛ همچنین نگاه کنید به : ابن بابویه کتاب الخصال، ص 445 و بعد از آن.
27- نگاه کنید به مقالة «غدیر خم» به قلم Veccia Vaglieri L.در طبع دوم دائرة المعارف اسلام جامعترین بحث و بررسی در این باره از دیدگاه شیعی، کار عبدالحسین احمد الامینی تحت عنوان الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب ( تهران، 1372 ق / 1952 – 1953 م) است.
28- النعمانی ،همان کتاب ، ص 33
29- همان،ص 48 و بعد از آن ؛ ابن بابویه ، اکمال الدین، صص 149-167 ؛ همو، کتاب الخصال ، صص 439- 445؛ و به طور کلی بحار، ج 9، ص 128 و بعد از آن؛ برای آثار جدید و معاصر شیعی به عنوان مثال مراجعه کنید به : علی یزدی حائری، الزام الناصب فی اثبات حجة الغایب، تهران ، 1351 ق / 1932 – 1933 م،ص 75 و بعد ازآن؛ محمد الحسین آل کاشف الغطاء ، اصل الشیعه و اصولها ، نجف ، 1369 ق / 1950 م ، ص 99.
30- الخزاز، همان کتاب، ص 293 و بعد از آن؛ نقل شده در بحار ، ج 9 ، صص 141-144
31- الخزاز ، همان کتاب، صص 294 -297 و به نقل از آن در بحار، ج 9، ص 145
32- الخزاز، همان کتاب، ص 305
33- همان، ص 298 و بعد از آن ؛ مجلسی از الخزاز برای آمیختن احادیث امامیه با احادیث مخالفان ]یعنی اهل سنت[ انتقاد میکند و اظهار میدارد که در بحار تنها احادیث قالب اعتماد نقل شده است( بحار، ج1،ص12)
34- النعمانی، همان کتاب، ص 49؛ در احادیث شیعی، از امامان غالباً با عنوان«خلفاء» یا « خلفاء الله فی ارضه» یاد شده است. به عنوان مثال نگاه کنید به : کلینی ، همان کتاب، ج1، ص193 و بعد از آن.
35 – نگاه کنید به: ف. روزنتال
" The influence of Biblical tradittion on Muslim historiogaphy"
(تاثیر سنت عهدین بر تاریخنگاری مسلمان) در :
B. lewis and P.M.Holt (eds), Historians of the Middle East, London, 1962, 35 - 45
و نیز:
M-J-Kister, Haddith?"an ban? isra"ila wa-l? haraja Israel Oriental Studies. II . 1972. 216 -39
( حدثوا عن بنی اسرائیل و لاحرج)
36- برای چند نمونه نگاه کنید به kister، همان مقاله، ص 222 و بعد از آن، و صص 232 و 233
37- به استناد احادیث متعددی ( معمولاً به نقل از کعب الاحبار) گفته میشود نام پیامبر در متون مقدس کهن ( یا تورات) «ماذماذ» به معنای « خوب خوب » بوده است ( القاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی ، قاهره، 1369 ق / 1950 م،ج1، ص 148؛ نهایة الارب، ج 16، قاهره، 1374 ق / 1955 م، ص 79) یا «موذ موذ» ( ابراهیم الباجوری، المواهب اللدنیة علی الشمائل المحمدیه، قاهره، 1301ق/ 1883 -1884م ، ص 213) یاالحادّ ( بحار، ج 6، بدون شماره صفحه) یا « ماد ماد» ( الخائری، همان کتاب ، صص 38 و 45) بوده است. بیشترین این شکلها از واژه عبری مئود مئود Meod Meod مشتق شده است ( پیدایش، باب 17، آیه 6،2 و 20) چنین ادعا شده است که حروف تشکیل دهندة نام «ماد ماد» از نظر ارزش عددی برابر با 92 میباشد ( این ادعا در صورت مکرر به حساب آوردن حرف الف درست است) و این عدد برابر با ارزش عددی واژه « محمد » میباشد ( الحائری، همان کتاب، ص 38)
38- نگاه کنید به سفر پیدایش، باب 25، آیههای 13-16؛ مقایسه کنید با سفر اول تواریخ ایام، باب یکم، آیات 29-31
39- النعمانی، همان کتاب، ص 49 و بعد از آن؛ نام فرزندان اسماعیل آن گونه که در این داستان ذکر شده است گواه تحریف قابل ملاحظهای در متن اصلی میباشد. به همین خاطر است که «نبایوت» به « بقونیت» یا « بقوبیت»، « قیدار » به « قدو» ( قیداوُ)، « ادبئل» به « رئین» (یا «دبیرا») و ... تبدیل شده است. این تحریف در نقل دیگری از کعب الاحبار منقول در بحار، ج 9، ص 127 برگرفته از مقتضب الاثر ابن عیاش کمتر به چشم میخورد به نظر میرسد عموم نویسندگان مسلمان ، خود نیز به شکل درست ضبط نام فرزندان اسماعیل اطمینان نداشتهاند و به همین دلیل طبری ( متوفی 310 ق/ 923 م) به اختلاف بین ترجمه ابن اسحاق و دیگر منابع اشاره میکند، نگاه کنید به تاریخ طبری، تحقیق : م.ی.دخویه و دیگران، لیدن، 1879-1901 م ، بخش نخست، ص 351 و بعد از آن حدیث مربوط به دوازده فرزند اسماعیل قبلاً در تفسیر
اسماعیل بن عبدالرحمن السدی ( متوفی 128 ق / 745 م) نقل شده است و. نگاه کنید به المظفر، دلائل الصدق ، ج2، نجف، 1327 ق / 1953م ، ص 314، النوری الطبرسی، کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، ]بی جا[ 1318 ق/ 1900 – 1901 م، ص 106
40- النعمانی، همان کتاب، ص 50
41و42- همان، قبل از ترجمه عربی، واژههای اصلی عبری به صورتی بد و تحریف شده با حروف عربی نوشته شده است.
43- بحار، ج9، ص 127، به نقل از مقتضب الاثر، ابن عیاش
44- النعمانی، همان کتاب، ص 51 و بعد از آن
45- همان، ص 54 و مقایسه کنید با کلینی، همان کتاب، ج1، ص 529 و بعد از آن ، ص 531 و بعد از آن