یکى از مسائلى که از دیر باز مورد اختلاف شیعه و اهل سنت بوده ، سندیت قیاس است . یعنى این که آیا قیاس مى تواند جزء منابع فقه باشد یا خیر ؟
تاریخچه:
اولین کسى که به قیاس اهمیت داد ابوحنیفه بود و به نفع حجیت قیاس موضعگیرى کرد و به رأس القیاسیین مشهور است . بعد از او فرقه مالکى و شافعى نیز کم و بیش به حجیت قیاس معتقد شدند .
در مقابل، فرقه امامیه به پیروى از رهبران راستین خود سخت با قیاس مخالف شدند و این موضع را تا هم اکنون نیز حفظ کرده اند.
چند حدیث از اهل بیت علیهم السلام در مورد قیاس:
1 ) حضرت امام صادق ( ع ) مى فرماید : ان الدین اذا قیست محقق؛ اگر در امور دینى قیاس رائج بشود ، دین از بین مى رود .
2 ) روایتى دیگر از امام ( ع ) :
« نهى رسول الله عن الحکم بالرأى و القیاس . قال : و اول من قاس ابلیس و من حکم فى شىء من دین الله برأیه خرج من دین الله؛ رسول الله از حکم کردن با رأى و قیاس نهى نموده و فرموده است : اول کسى که قیاس کرده شیطان بود و هر کس در چیزى از دین خدا با رأى خود حکم کند ، از دین خدا خارج شده است .
3 ) على علیه السلام مى فرماید :«من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فى التباس؛ هر کس خودش را با قیاس آشنا سازد همواره در اشتباه خواهد بود .»
4 ) على بن الحسین ( ع ) مى فرماید :« من کان یعمل بالقیاس هلک؛ هر کس به قیاس عمل کند هلاک مى گردد. »
5 ) امام صادق ( ع ) مى فرماید : « ان السنة لا تقاس ، الا ترى ان المرأة تقضى صومها و لا تقضى صلوتها ان السنة اذا قیست محقت؛ سنت قابل قیاس نیست ، مگر نمى بینید که زن روزه خود را قضا مى کند ولى نماز خویش را قضا نمى کند ، سنت اگر قیاس شود از بین مى رود.»
تعریف قیاس
قیاس (اصول) در لغت به معناى سنجش و اندازه گیرى دو چیز با هم مى آید
در کتاب "الإحکام فى اصول الاحکام" آمده است:
«اما القیاس فهو فى اللغة عبارة عن التقدیر و منه یقال: قست الارض بالقصبة و قست الثوب بالذراع اى قدّرته بذلک و هو یستدعى امرین یضاف احدهما الى الاخر بالمساواة فهو نسبة و اضافة بین شیئین ...»
قیاس در اصطلاح:
اجرای حکم اصل است در فرع، از آن جهت که جامعی بین آن دو است و آن جامع علت ثبوت حکم است در اصل. مانند اینکه بگوییم: آب جو مانند شراب، حرام است، چون هر دو مسکرند.
ارکان قیاس :
1. مقیس یا فرع که آن را محل اول نیز مى گویند ( مانند آبجو در مثال گذشته ) ،
2. مقیس علیه یا محل ثانى ، یعنى آنچه به آن قیاس شده است و به تعبیر دیگر اصل و ریشه قیاس ( همانند خمر در آن مثال ) ،
3. یک علت مشترک که جامع بین دو محل باشد ، ( در مثال بالا مسکر بودن است )
4. نتیجه که همان حکم حرمت آبجو است .
قیاس اصولى معادل تمثیل در منطق است و قطع آور نیست و در نزد شیعه اعتبار ندارد ولى قیاس منطقى اطمینان بخش است .
قیاس های معتبر نزد شیعه
الف. قیاس منصوص العله :
قیاس مورد قبول شیعه قیاس منصوص العله یا قیاس منطقى است که قطع آور است . در این نوع قیاس شارع علت و فلسفه حکم را بیان مى کند و جائى براى اجتهاد شخصى باقى نمى ماند . مثلا اگر گفته شد: الخمر حرام لانه مسکر علت حرمت خمر به دنبال حکم آمده است ، به همین جهت آن را منصوص العلة مى گویند و با یک استنتاج منطقى مى توانیم افراد و مصادیقى را که تحت حکم فوق قرار مى گیرند مشمول حرمت بدانیم .
ب. قیاس اولویت :
نوع دیگر قیاس صحیح و مورد قبول شیعه قیاس اولویت است . این قیاس هم در علم فقه و هم در علم اصول حجت بوده و کاربرد وسیعى دارد . قیاس اولویت همان است که در منطق به فحواى دلیل مشهور است و در اصول به مفهوم موافقت شهرت دارد . مثال فقهى آن این آیه شریفه است : «لا تقل لهما اف» (اسراء / 23) به پدر و مادر اف مگو ، وقتى حرف سرد و درشت به پدر و مادر زدن حرام است ، به طریق اولى ضرب و شتم آنها ممنوع خواهد بود
ج. قیاس مستنبط العله ( تنقیح مناط ) :
بین قیاس صحیح ( منصوص العله و اولویت ) و قیاسهاى باطل یک نوع قیاس وجود دارد که به قیاس مستنبط العله یا تنقیح مناط مشهور است.
منظور از این نوع قیاس این است که علت حکم در ذیل آن از طرف شارع بیان نمى شود ولى مجتهد با قدرت فهم و تشهیذ ذهن خود ، نزدیکترین علت را استنباط نموده و بر اساس آن قیاس مى کند . مثلا مى دانیم حضرت رسول ( ص ) فرموده است : در هنگام سفر سوار بر شتر جایز است که نماز نافله خوانده شود ، مجتهد در این جا مى بیند که شتر خصوصیتى ندارد ، بلکه بنظر مى رسد که مطلق« مرکب» منظور حضرت بوده است ، در این صورت نتیجه مى گیرد که در حالت سوارى چه سوار بر اتومبیل و چه هواپیما نیز مى توان نماز نافله را بجاى آورد .
علماى فقه در برخورد با این نوع قیاس رعایت حداکثر احتیاط را ضرورى مى دانند . زیرا با اندک بى احتیاطى و زیاده روى ، به جهت ابهام ، ممکن است مجتهد راه ناصواب را بپیماید و بر اساس قیاسات باطل به نتایجى دست یابد که منطبق با موازین شرعى نباشد .
کشکول شیخ بهایی.دفتر سوم
«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» سورة مبارکه احزاب/ آیه 33.
خداوند میخواهد پلیدی و گناه را، فقط از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
آیات 28 تا 34 سوره مبارکه احزاب، همگی خطاب به همسران پیامبر(9) است و در لابلای این آیات، سوره احزاب/ آیة 33 آیة تطهیر با مضمون و لحنی متفاوت با سایر آیات نازل شده است. از جمله این تفاوتها تغییر ضمیرهاست. در آیات قبل از آیه تطهیر، 25 ضمیر و فعل آمده که همگی مونث است و بعد از آیة تطهیر نیز دو ضمیر و فعل وجود دارد که آنهم مونث است. ولی تمام ضمیرها و فعلهای آیه تطهیر که در وسط این 27 ضمیر و فعل مونث قرار گرفته، مذکر میباشد و یا ضمیری است که هم به مونث و هم به مذکر برمیگردد و خلاصه اینکه ضمایر مخصوص مونث نیست. از آنجا که قرآن کریم در اوج فصاحت و بلاغت است و حروفچینی و چینش کلمات و جملات آن در نهایت صلابت و دقت ادبی است. آیا این مساله یک تصادف است یا فلسفه خاصی دارد.
بیشک تصادف نیست و علّت خاصی دارد که نباید از کنار آن به آسانی گذشت.
اگر منظور از آیه تطهیر هم، چون دیگر آیات قبل و بعدش، همسران پیامبر بود، چرا خطاب آیه عوض شد و ضمیرهای مخصوص مونث بکار برده نشد؟
بنظر می رسد مضمون و محتوای آیه و تغییر ضمیرها و فعلهای آن، دلالت دارد که منظور این آیه همسران پیامبر نمیباشد. و ما برآنیم این معنا را تحقیق نماییم.
1- «انمّا» کلمهای است که برای حصر و انحصار بکار میرود و معنای فارسی آن «فقط» میباشد.
وجود «انّما» در این آیه میرساند که مطلبی در آیه وجود دارد که اختصاص به افراد خاصی دارد و برای همه مسلمانان نیست. چون معنی ندارد برای چیزی که عموم مسلمانان را شامل میگردد از این کلمه استفاده شود. آن مطلبی که مورد حصر و انحصار قرار گرفته طهارت از رجس و پلیدی است و «پلیدی» که در این آیه از آن سخن گفته شده نه از همه ، بلکه از ایشان که در مخاطب واقع شده اند برطرف شده است. بعلاوه اینکه آن «پلیدی» هم پلیدی خاصی است که از افراد خاصی برطرف شده و تنها آنها تطهیر گردیدهاند.
2- «یرید الله» خداوند اراده میکند.
منظور از اراده خداوند در این آیه چیست؟ آیا مراد اراده تشریعی است یا اراده تکوینی.
برای پاسخ به این پرسش لازم است ابتدا اراده تشریعی و تکوینی را بشناسیم.
اراده تشریعی: به معنای فرمان و دستورات الهی و جعل قانون و به عبارتی همان واجبات و محرمات است.
اراده تکوینی: به معنای آفرینش و خلقت است بعبارتی همان ارادة آفرینش و خلقت چیزی است. همانی که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (سوره یس آیه 82)
فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش» آن چیز بیدرنگ موجود میشود.
خداوند بقدری قدرت دارد که اگر ارادهاش به این تعلق بگیرد که همانند این عالم هستی ساخته شود و بوجود آید کافی است فرمان دهد، فوراً ایجاد خواهد شد.
منظور از ارادة الهی در آیه تطهیر، اراده تشریعی نیست که خداوند از اهلالبیت خواسته است که پاک و طاهر باشند و از پلیدی و ناپاکی دوری گزینند. چون دستور به پاکی و تقوا مخصوص اهلالبیت نیست، بلکه این دستور عمومی است و شامل همه مسلمانان میشود، در حالی که وجود «انّما» در ابتدای آیه اقتضا میکند مطلب جدیدی به «اهلالبیت» اختصاص داده شود که شامل همه مسلمانان نمیگردد.
پس منظور ارادة تکوینی است و خداوند متعال با ارادة تکوینیه خویش موهبتی به «اهلالبیت» عنایت کرده و ایشان را واجد صفتی بنام «عصمت» کرده که هرگونه پلیدی و ناپاکی را از آنها دور میکند و لذا همواره پاک و منزه از هر خطا و گناهی خواهند بود.
3- «الرجس»
رجس به معنای پلیدی است و هم بر پلیدیهای ظاهری و هم بر پلیدیهای معنوی اطلاق میشود.[1]
از آنجا که کلمه «الرجس» بصورت مطلق در آیه شریفه آمده و بدون قید و شرط میباشد اطلاق دارد و هر دو نوع و هر دو معنای رجس را شامل میشود و هم پلیدیهای ظاهری و هم پلیدیهای معنوی را در برمیگیرد.
بعضی از علمای اهل سنّت که «مولی» را در حدیث غدیر به معانی مورد نظر شیعه گرفتهاند به شرح زیرند.
امام ابو حامد غزالی (505 هـ)
وی همانگونه که در شرح حال و شناخت شخصیت او میآید یکی از اعاظم و أکابر علمای اهل سنّت است وهمانطور که در قسمت اول بحث شده و اگر به فراز دوم از سخن غزالی توجه کنیم متوجه میشویم که غزالی از کلمه مولی چه برداشتی کرده که بی محابا به عمر می تازد و انتصاب او را از روی هوا هوس میداند.:
وذکر أبو حامد الغزالی فی کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین ألفاظا تشبه هذا. فقال قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم لعلی یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ یا أبا الحسن أصبحت مولای ومولى کل مؤمن ومؤمنة. قال: وهذا تسلیم ورضى وتحکیم، ثم بعد هذا غلب الهوى حبا للریاسة وعقد البنود وخفقان الرایات وازدحام الخیول فی فتح الأمصار وأمر الخلافة ونهیها، فحملهم على الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون.
أبو حامد غزالی در کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین ألفاظی شبیه به این مطالب را در کتاب خود آورده است. رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم روز غدیر خم به علی گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه».
این سخن عمر در حقیقت تسلیم در برابر امر و رضایت و تحکیم آن بود. امّا بعد از آن بود که هوی و هوس برای حبّ ریاست بر او غلبه کرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرارها و پیمانها در خفقان هوی و هوس و زد و خورد نیزهها و ازدحام اسبها و سپاهیان و لشکر کشی برای فتح کشورها فراموش شد و آنها از شراب هوی و هوس سیراب گردیدند.
و به همین خاطر بود که مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشت نمودند و عهد و پیمان خود را به پشست سر خود افکندند و آن را به قیمتی اندک فروختند. مجموعة رسائل الإمام الغزالی، کتاب سر العالمین ص483
ذهبی در حالی که تحت تأثیر شخصیت غزالی قرار گرفته چارهای جز توجیه زیر ندیده، لذا بعد از ذکر مطلب فوق با یک ادعای واهی و بدون دلیل صورت قضیه را خواسته پاک کند و در کتاب خود این چنین میگوید:.نمیدانم غزالی برای این سخن خود چه عذری خواهد داشت؟ ولی ظاهراً غزالی از این نظر خود بازگشته و دوباره از حق پیروی کرده است. و به راستی که او از دریاهای علم است. والله اعلم.سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج 19، ص 328.
هر چند عده ای خواسته اند اصل انتساب کتاب به غزالی را مورد خدشه قرار دهند منتهی در انتساب کتاب سر العالمین به غزالی هم جای شک و تردید نیست چرا که:
ذهبی در میزان الاعتدال، ج 1، ص 500 و سیر أعلام النبلاء، ج19، ص 328 و ص 403 و لسان المیزان، ج 2، ص 215 و ابن جوزی در تذکره خواص الامّه، ص 62، و إسماعیل باشا بغدادى در ایضاح المکنون،ج 2، ص11 و ص 80 به این مطلب تصریح کردهاند.
محمد بن طلحة شافعی (652هـ)
محمد بن طلحه شافعی از علمای بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجری است که تعریف شخصیت او در ذیل خواهد آمد وی میگوید:
فیکون معنى الحدیث: من کنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حمیمه أو صدیقه فإن علیا منه کذلک، وهذا صریح فی تخصیصه لعلی بهذه المنقبة العلیة وجعله لغیره کنفسه ... بما لم یجعله لغیره. ولیعلم: أن هذا الحدیث هو من أسرار قوله تعالى ... فانه اولی بالمومنین وناصر المؤمنین وسید المومنین. وکل معنی امکن اثباته لرسول الله فقد جعله اعلی علیه السلام وهی مرتبة سامیة ومنزلة شاهقة ودرجة علیة ومکانة رفیعة خصه صلى الله علیه وسلم بها دون غیره، فلهذا صار ذلک الیوم یوم عید وموسم سرور لاولیائه
معناى حدیث غدیر این است: هر کس که من بر او أولى و سزاوارتر و یا ناصر و وارث و یا پشتیبان و دوست صمیمی او هستم علی هم برای او این چنین است. و این کلام صریح در تخصیص علی به این منقبت بلند بوده و او را برای دیگران مانند خود قرار داده و این خصوصیت را برای دیگری قائل نشده است .
مطالب السئول، ص 45-44 در واقع اقای شافعی به یک نکته بسیار زیبا اشاره کرده و انهم هر معنا ی که از مولا در فراز اول برای رسول خدا بکار میرود و امکان ان برای پیامبر باشد همان معنا در مورد امیر المومنین (ع) استعمال میشود
در مورد شخصیت محمد بن طلحه شافعی نزد علمای اهل سنّت ذهبی اینگونه میگوید هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشی العدوی الشافعی المتوفّى سنة 652، ووصفه بالعلّامة الأوحد، برع فی المذهب واصوله وشارک فی فنون.
أبو سالم محمّد بن طلحه بن محمّد قرشی عدوی شافعی متوفّاى سال 652هـ . که به علّامه بی نظیر در مذهب و اصول و دارای فنون و هنرهای مختلف توصیف گشته است. سیر أعلام النبلاء، ج 23، ص293.
سبط ابن الجوزی (654هـ)
ابن حجر در «الصواعق المحرقه» مطلب ذیل را از کتاب او «تذکره خواص الأمه فی معرفة الأئمه» نقل میکنند:
او ده معنی برای مولی ذکر میکند ودر معنی دهم اشاره به معنی اولویت میکند وسپس اشاره میکند که بقیه معانی در زیر مجموعه و بر گشتشان به همان معنی دهم است
قال الله تعالى: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة ولا من الذین کفروا مأواکم النار هی مولاکم» أی: أولى بکم ... والمراد من الحدیث: الطاعة المخصوصة ومعناه: من کنت أولى به من نفسه فعلی أولى به. وقد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج یحیى ابن سعید الثقفی الأصبهانی فی کتابه المسمى بمرج البحرین، فإنه روى هذا الحدیث بإسناده إلى مشایخه وقال فیه: فأخذ رسول الله بید علی وقال: من کنت ولیه وأولى به من نفسه فعلی ولیه. فعلم أن جمیع المعانی راجعة إلى الوجه العاشر. ودل علیه أیضا قوله علیه السلام: ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟ وهذا نص صریح فی اثبات امامهته و قبول طاعته
خداوند تعالى میفرماید: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة ولا من الذین کفروا مأواکم النار هی مولاکم» در این جا نیز مولی به معنی أولى و سزاوارتر به خود شماست.
و معنای آن این است: کسی که من برای او سزاوارترم از این به بعد علی بر او سزاوارتر است.
و به همین معنى حافظ أبو الفرج یحیى ابن سعید ثقفی أصبهانی در کتابش «مرج البحرین» تصریح نموده است. وی این روایت را با إسنادش به مشایخ خود روایت کرده و گفته:
رسول الله دست علی راگرفت و فرمود: هر کس من ولی او بر او از خود او سزاوارترم از این به بعد علی بر او سزاوارتر است.
پس دانسته شد که تمام معانی کلمه «مولی»به معنای دهم بازگشت کرد.
و دلیل بر این مطلب نیز سخن خود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در ابتدای حدیث غدیر است که فرمود: «ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟»
که این سخن نص صریح در اثبات امامت علی (ع) ولزوم طاعت از اوست وخود این جمله قبل از کلمه مولی بزرگترین قرینه بر مراد رسول خدا از کلمه مولی است گویا پیامبر با مقدمه اش اینده را میدیده که قرائن را قرار داده است
محمد بن یوسف کنجی شافعی (658 هـ)
قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم لعلی: «لو کنت مستخلفا أحدا لم یکن أحدا حق منک» ... وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف لکن حدیث غدیر خم دال علی التولیه و هی الاستخلاف وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره صلى الله علیه وسلم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به علی [علیه السلام] فرمود: «اگرکسی را به جای خود برگزیدم از تو شایستهتر ندیدم و این حدیث اگر چه بر خلافت دلالت نمیکند ولی حدیث غدیر خم دلالت بر تولیت دارد که همان استخلا ف (به خلا فت برگزیدن ) و این حدیث یعنی حدیث غدیر خم ناسخ هر خلافت دیگری است چون این اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روی داده است.
کفایة الطالب فی مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب 166 - 167
.شهاب الدین دولت آبادی
حدیث غدیر بر خلافت و نیابت أمیر المؤمنین علیه السلام از جانب رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم و نیز بر وجوب إطاعت و تبعیت از او دلالت دارد.
خطبه غدیر یکی از خطبه هایی است که پیامبر صلی الله علیه وآله اسلام وقتی بر گشتن از حجة الوداع در منطقهای بنام غدیر خم در مقابل انبوهی از مسلمانان که بیش از صد هزار گفته شده است امامت علی علیه السلام را به دستور خداوند ابلاغ واعلام رسمی نمودند . در این خطبه رسول خدا صلی الله علیه وآله ، ولایت امیر المومنین علیه السلام را مانند ولایت خودش بر مسلمانان دانسته و تصریح میکند به این که:
ألست أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : نعم ، قال : من کنت مولاه فعلی مولاه .
کسی را که من مولی اولی به تدبیر و تصرف اوهستم ، علی مولی او است
در تعبیر دیگر این چنین آمده است :
إن الله مولای وأنا ولی کل مؤمن من کنت ولیه فهذا ولیه .
ودر تعبیر سوم آمده است :
یا أیها الناس من أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : الله ورسوله أعلم . قال : ألست أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : بلى . قال : « من کنت مولاه فعلی مولاه » .
رسول خدا با جمله « ألست اولی بالمؤمنین» میخواست آنها را به یاد این آیه از قرآن کریم بیندازند که : « النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ »
پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است .
بعد با اقرار گرفتن از آنها این مطلب را دیکته کرد که : هر کس من به خودش سزاوارتر هستم ، علی نیز همان منصب را دارد .
در این که منظور از « أَوْلَى » در آیه « النَّبِیُّ أَوْلَى بالمؤمنین من أنفسهم » اولی به تصرف است اجمالاً جای تردید نیست ؛ اما در عین حال برای عدهای از برادران اهل سنت اشکال مطرح پیش آمده که با چه دلیل و مستندی کلمه «اولی» در خطبه غدیر حمل بر اولی به تصرف و تدبیر می گردد ؟
سوال دیگری که مطرح شده این است که کار برد کلمه ای «اولی» در این خطبه ، ریشه در قرآن دارد ، و آیه « النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » دارد ، به چه دلیل میگویند که این واژه به معنای اولی به تصرف وتدبیر آمده است ؟ حمل کلمه « اولی » بر اولی به تصرف و تدبیر وجه و موردی ندارد ؛ زیرا این حدیث برای تنبیه و آگاهاندن مورد خطاب است به این که من نسبت به خود تان سزاوار و اولی به تصرف هستم ؛ اما کار به بیان اولی به تصرف دیگران ندارد .
برای روشن شدن پاسخ این شبهه لازم است که این کلمه هم از نظر لغت و هم از نظر کاربرد در تفسیر ؛ به ویژه از دیدگاه مفسرین اهل سنت تحقیق و بررسی دقیق صورت گیرد تا کاربرد این کلمه در خطبه پیامبر در جریان غدیر روشن گردد
آیا به منظور ابلاغ و اعلام رسمی حق اولویت به تصرف و تدبیر امیر المومنین علیه السلام به جعل و تشریع الهی (که همان ولایت الهی است) بعد از پیامبر (ص) صورت گرفته یا به منظور اعلام این مطلب که محبت و دوستی که مسلمانان به پیامبر داشتند با امیر المومنین داشته باشند انجام پذیرفته است ؟
مفهوم شناسی« اولی » :«أولی» در لغت :اولی از «الولی» که ریشه آن «و ـ ل ـ ى» مشتق شده است . معناى اصلى «ولى» قرار گرفتن چیزى در کنار چیز دیگرى است ، به نحوى که فاصله در میان آن دو نباشد . از این معنا مى توان به نزدیکى ، قرب و دنو تعبیر کرد . راغب مى گوید :
«الولاء والتوالی أن یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما، ویستعار ذلک للقرب من حیث المکان ومن حیث النسبة ومن حیث الدین ومن حیث الصداقة والنصرة والاعتقاد والولایة : النصرة . والولایة : تولى الأمر . و قیل : الولایة والولایة نحو الدلالة والدلالة . وحقیقته : تولى الامر » .
الراغب الأصفهانی المفردات فى غریب القرآن، ، کتاب الواو ص 533.
دو چیز ، هر گاه چسبیده و کنار هم قرار گیرند که شىء سوم ، میان آن دو فاصلهاى پدید نیاورد که پیوندشان را از هم بگسلاند ، «ولى» معنا و مفهوم پیداکرده و این معنا در جای دیگر که قرب مکانی و نسبت و راستی و همکاری و عقیده داشته باشد به صورت استعاره به کار می رود . ولایت (به فتح واو) به معنای نصرت و ولایت (به کسر واو) به معنای سرپرستی به کار می رود ... حقیقت معنای ولایت همان سرپرستی است .
ابن اثیر می نویسد :الولایة تشعر بالتدبیر والقدرة والفعل .ولایت اشاره و دلالت بر تدبیر و اعمال قدرت و انجام کاری دارد .
ابن الأثیر ، النهایة فی غریب الحدیث ، ج5 ، ص227 .
ابن منظور می نویسد :وولی المرأة الذی یلی عقد النکاح علیها ولا یدعها تستبد بعقد النکاح دونه .
سرپرست زن کسی است که عقد نکاح به دست است و زن در این امر رها گذاشته نمی شود ، که دیگران با عقد نکاح در حق او استبداد نمایند . ابن منظور ، لسان العرب ، ج15 ، ص407 .
زیبیدی می نویسد : الولی در اسماء خداوند به معنای ناصر است گفته شده که به معنای متولی اموری که قائم به آن است می باشد . ولی همان مالک ومتصرف اشیا می باشد .
«الولی فی أسماء الله تعالى : هو الناصر ، وقیل : المتولی لأمور العالم القائم بهاوأیضاً الوالی : وهو مالک الأشیاء جمیعها المتصرف فیها .
محمد مرتضى الحسینی الزبیدی ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج20 ، ص315 ، دراسة تحقیق: علی شیری ، طبعة عام .
فراهیدی می نویسد :
ولی : فی أَسماء اللَّه تعالى : الوَلیُّ هو الناصِرُ ، و قیل : الُمَتَوَلِّی لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بها ، و من أَسمائه عز و جل : الوالی ، و هو مالِکُ الأَشیاء جمیعها المُتَصَرِّفُ فیها . قال ابن الأَثیر : و کأَن الوِلایة تُشعر بالتَّدْبیر و القُدرة و الفِعل ، و ما لم یجتمع ذلک فیها لم ینطلق علیه اسم الوالی . ابن سیدة : وَلیَ الشیءَ و وَلیَ علیه وِلایةً و وَلایةً ، و قیل : الوِلایة الخُطة کالإِمارة ، و الوَلایةُ المصدر . ابن السکیت : الوِلایة ، بالکسر ، السلطان ، و الوَلایة و الوِلایة النُّصرة .
کمله «ولی» در اسمای خداوند متعال به معنای یاری کننده است بعضی گفتند : به معنای سرپرست امور عالم و خلائق که قائم به آن است . و از اسمای خداوند است « الوالی » که همان مالک تمام اشیا و متصرف در آن است ابن اثیر می گفته است : ولایت دلالت بر تدبیر ، قدرت و فعل دارد وقتی این امور در نبود بر آن اسم ولی به کار نمی رود ... ابن سکیت میگوید : ولایة به کسر سلطنت و حکومت است و ولایت به فتح به معنای نصرت است .
کتاب العین ، ج8 ، ص 365 .
صاحب مجمع البحرین می نویسد :والولی : الوالی ، وکل من ولی أمر أحد فهو ولیه . والولی هو الذی له النصرة و المعونة . والولی الذی یدیر الأمر ، یقال : فلان ولی المرأة إذا کان یرید نکاحها . وولی الدم : من کان إلیه المطالبة بالقود . والسلطان ولی أمر الرعیة، ومنه قول الکمیت فی حق علی بن أبی طالب . ونعم ولی الأمر بعد ولیه ومنتجع التقوى ونعم المقرب .
ولی به معنای حاکم است و هرکسی که امر فردی دیگری را به عهده دارد او ولی آن کس است . ولی کسی است که دیگری را یاری و همکاری می کند . ولی به معنای کسی است که تدبیر و اداره امور می کند ؛ مثل این که گفته می شود : فلانی ولی زن است زمانی که قصد داشته باشد او را به عقد کسی دربیاورد ، «ولی خون» به کسی می گویند که حق مطالبه قصاص را دا شته باشد . حاکم ولی امر رعیت است . از این معنا است کلام کمیت در حق علی (ع) که گفت : بهترین ولی هستی بعد از ولی و بهترین داروی تقوی و نزدیک کننده هستی .
مجمع البحرین ، ج1 ، ص 455 .
نتیجه : بنا بر آن چه در تفسیر لغت شناسان راجع به کلمه اولی و ولی بیان شد این مطلب به دست می آید که این کلمه به معنای سلطنة و ولایت می باشد . در واقع نکته مشترک در میان همه تعریفها سلطنت و ولایت است که در همه وجود دارد
آیه ولایت
«اِنّما وَلیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون؛ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آوردهاندهمان کسانی که نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع نماز زکات میپردازند، میباشند.» (سوره مائده، آیه 55)
بر طبق بینش اسلامی و بر پایه حکم عقلانی، آدمی مأمور به تبعیت و اطاعت همه جانبه از خالق خویش و پروردگار جهان است؛ چرا که انسان از ساعات و یا حتی دقایق بعدی عمر خویش آگاه نیست و در جزئیترین امور، نیازمند خداوند است؛ اما در مقابل، خداوندی که او را خلق نموده، حتی بر کوچکترین اسرار وجودی مخلوق خود واقف است و مقصد و منتهای حرکت او را نیز میداند. لذاست که عقل بشر، او را به درگاه او رهنمون میسازد؛ چرا که علاوه بر این مطالب، او بینیاز مطلق و غنی در تمام امور است و به مخلوقات خود کمترین نیازی ندارد، لذا جز خیر آدمی را نمیخواهد. اما این اطاعت در دیدگاه اسلام و قرآن کریم، تنها به خداوند منحصر نمیشود. بلکه به امر الهی و فرمان خداوند، یک مسلمان باید از وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز پیروی و تبعیت نماید. بنا بر این نگرش، تبعیت به طور مطلق و بدون قید و شرط تنها مختص خداوند است و بر طبق فرمان اوست که ما مأمور به اطاعت و پیروی از رسول اکرم و امامان معصوم در تمامی امور میباشیم. رفتار و گفتار آنان هم در تمامی امور، راهی را که به رضایت پروردگار و سعادت ابدی انسان منتهی میشود، مشخص مینماید. به این دلیل که در اعمال و رفتار آنان، هوا و هوس راهی ندارد و آنان به لطف خداوند و عنایت او، معصوم از هر خطا و اشتباه میباشند. بر طبق آموزههای اسلامی، به جز خداوند و به واسطه او رسول اکرم و امامان معصوم، آدمی نباید در برابر هیچکس و یا هیچ چیز دیگر به طور مطلق و بدون قید و شرط، مطیع و فرمانبردار باشد. منشأ آغازین اطاعت از خداوند و معصومین (همان گونه که ذکر گردید)، عقل بشری است؛ اما در ادامه و همراه با عقلانیت آدمی، این رابطه محبت نسبت به پروردگار است که آنرا تکمیل میکند. آن هنگام که انسان قدری بیشتر میاندیشد، خود را در دریای لطف و نعمتهای الهی غرق میبیند. او مییابد هر چه که دارد همه از خداوند است و علیرغم ناسپاسیهای فراوان آدمی، نه تنها لطف و مهربانی او قطع نگشته بلکه لحظه به لحظه نیز ادامه دارد. بنا بر این هر چه بیشتر سعی مینماید تا در مسیر اطاعت چنین پروردگار مهربانی، گام بر دارد. مسیری که جز به کمال و سعادت او، به چیز دیگری ختم نمیگردد.
حقیقت و مفهوم کلی ولایت نیز که در دیدگاه اسلامی تبیین میشود، چیزی خارج از اطاعت و پیروی از خداوند و معصومین نمیباشد. از سوی دیگر رابطه میان مسلمانان و شیعیان با نبی اکرم و تک تک ائمه معصومین، رابطهای بسیار عمیق و دو طرفه است. طرف اول این رابطه از پیامبر اکرم و ائمه آغاز میگردد. آنان چنان مهربانی و شفقتی نسبت به فرد فرد مسلمین دارند که کوچکترین ناراحتی و اندوه یک مسلمان، باعث رنجش خاطر آنان میگردد. (که شواهد بسیاری از آن در متون اسلامی موجود میباشد.) اما در طرف دیگر، مسلمانان نیز به خاطر جمع بودن مکارم اخلاقی و کمالات روحانی در وجود معصومین، از صمیم جان به آنان عشق میورزند. این رابطه عمیق آنچنان تبعیتی را رقم میزند که مسلمانان نه تنها در برابر کلام و رفتار امام و ولی خویش مطیع و فرمانبردار هستند، بلکه حتی در ذهن خویش نسبت به آن کوچکترین دغدغهای احساس نمینمایند.
در قرآن کریم (که کلام خداوند و نازل شده از جانب اوست)، دلایل متعددی در جهت اثبات مقام ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) ـ امام اول ـ از جانب خداوند وجود دارد. اما ولایت سایر ائمه بنا بر ابلاغ رسول اکرم از جانب خداوند تأیید میگردد.
ما در این حال به بررسی و دقت و تأمل در یکی از آیات شریفه قرآن میپردازیم که در آن مسأله ولایت بر مؤمنین مطرح شده و این مقام علاوه بر خداوند، برای رسول اکرم و امام علی (علیه السلام) اثبات گشته است. به همین منظور ابتدا به بررسی کلمات(1) به کار رفته در این آیه به صورت مجزا میپردازیم، و سپس به شأن نزول آیه اشاره مینماییم و در پایان فرازهای مختلف آیه را هر چه بیشتر مورد دقت و توجه قرار میدهیم.
بررسی کلمات آیه به صورت مجزا ادامه مطلب...