سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دل ها درباره دوستی ها بپرسید، که گواهانی رشوه ناپذیرند . [امام علی علیه السلام]

وبلاگ گروهی شیعه شناسی


یکى از مسائلى که از دیر باز مورد اختلاف شیعه و اهل سنت بوده ، سندیت قیاس است . یعنى این که آیا قیاس مى تواند جزء منابع فقه باشد یا خیر ؟
تاریخچه:
 اولین کسى که به قیاس اهمیت داد ابوحنیفه بود و به نفع حجیت قیاس موضعگیرى کرد و به رأس القیاسیین مشهور است . بعد از او فرقه مالکى و شافعى نیز کم و بیش به حجیت قیاس معتقد شدند .
در مقابل، فرقه امامیه به پیروى از رهبران راستین خود سخت با قیاس مخالف شدند و این موضع را تا هم اکنون نیز حفظ کرده اند.
چند حدیث از اهل بیت علیهم السلام در مورد قیاس:
1 ) حضرت امام صادق ( ع ) مى فرماید : ان الدین اذا قیست محقق؛ اگر در امور دینى قیاس رائج بشود ، دین از بین مى رود .
2 ) روایتى دیگر از امام ( ع ) :
« نهى رسول الله عن الحکم بالرأى و القیاس . قال : و اول من قاس ابلیس و من حکم فى شىء من دین الله برأیه خرج من دین الله؛ رسول الله از حکم کردن با رأى و قیاس نهى نموده و فرموده است : اول کسى که قیاس کرده شیطان بود و هر کس در چیزى از دین خدا با رأى خود حکم کند ، از دین خدا خارج شده است .
3 ) على علیه السلام مى فرماید :«من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فى التباس؛ هر کس خودش را با قیاس آشنا سازد همواره در اشتباه خواهد بود .»
4 ) على بن الحسین ( ع ) مى فرماید :« من کان یعمل بالقیاس هلک؛ هر کس به قیاس عمل کند هلاک مى گردد. »
5 ) امام صادق ( ع ) مى فرماید : « ان السنة لا تقاس ، الا ترى ان المرأة تقضى صومها و لا تقضى صلوتها ان السنة اذا قیست محقت؛ سنت قابل قیاس نیست ، مگر نمى بینید که زن روزه خود را قضا مى کند ولى نماز خویش را قضا نمى کند ، سنت اگر قیاس شود از بین مى رود.»
تعریف قیاس
 قیاس (اصول) در لغت به معناى سنجش و اندازه گیرى دو چیز با هم مى آید
در کتاب "الإحکام فى اصول الاحکام" آمده است:
«اما القیاس فهو فى اللغة عبارة عن التقدیر و منه یقال: قست الارض بالقصبة و قست الثوب بالذراع اى قدّرته بذلک و هو یستدعى امرین یضاف احدهما الى الاخر بالمساواة فهو نسبة و اضافة بین شیئین ...»
قیاس در اصطلاح:
اجرای حکم اصل است در فرع، از آن جهت که جامعی بین آن دو است و آن جامع علت ثبوت حکم است در اصل. مانند اینکه بگوییم: آب جو مانند شراب، حرام است، چون هر دو مسکرند.

ارکان قیاس :
1. مقیس یا فرع که آن را محل اول نیز مى گویند ( مانند آبجو در مثال گذشته ) ،
2. مقیس علیه یا محل ثانى ، یعنى آنچه به آن قیاس شده است و به تعبیر دیگر اصل و ریشه قیاس ( همانند خمر در آن مثال ) ،
3. یک علت مشترک که جامع بین دو محل باشد ، ( در مثال بالا مسکر بودن است )
4.  نتیجه که همان حکم حرمت آبجو است .
قیاس اصولى معادل تمثیل در منطق است و قطع آور نیست و در نزد شیعه اعتبار ندارد ولى قیاس منطقى اطمینان بخش است .
قیاس های معتبر نزد شیعه
الف. قیاس منصوص العله :
قیاس مورد قبول شیعه قیاس منصوص العله یا قیاس منطقى است که قطع آور است . در این نوع قیاس شارع علت و فلسفه حکم را بیان مى کند و جائى براى اجتهاد شخصى باقى نمى ماند . مثلا اگر گفته شد: الخمر حرام لانه مسکر علت حرمت خمر به دنبال حکم آمده است ، به همین جهت آن را منصوص العلة مى گویند و با یک استنتاج منطقى مى توانیم افراد و مصادیقى را که تحت حکم فوق قرار مى گیرند مشمول حرمت بدانیم .
ب. قیاس اولویت :
نوع دیگر قیاس صحیح و مورد قبول شیعه قیاس اولویت است . این قیاس هم در علم فقه و هم در علم اصول حجت بوده و کاربرد وسیعى دارد . قیاس اولویت همان است که در منطق به فحواى دلیل مشهور است و در اصول به مفهوم موافقت شهرت دارد . مثال فقهى آن این آیه شریفه است : «لا تقل لهما اف» (اسراء / 23)  به پدر و مادر اف مگو ، وقتى حرف سرد و درشت به پدر و مادر زدن حرام است ، به طریق اولى ضرب و شتم آنها ممنوع خواهد بود
ج. قیاس مستنبط العله ( تنقیح مناط ) :
بین قیاس صحیح ( منصوص العله و اولویت ) و قیاسهاى باطل یک نوع قیاس وجود دارد که به قیاس مستنبط العله یا تنقیح مناط مشهور است.
منظور از این نوع قیاس این است که علت حکم در ذیل آن از طرف شارع بیان نمى شود ولى مجتهد با قدرت فهم و تشهیذ ذهن خود ، نزدیکترین علت را استنباط نموده و بر اساس آن قیاس مى کند . مثلا مى دانیم حضرت رسول ( ص ) فرموده است : در هنگام سفر سوار بر شتر جایز است که نماز نافله خوانده شود ، مجتهد در این جا مى بیند که شتر خصوصیتى ندارد ، بلکه بنظر مى رسد که مطلق« مرکب» منظور حضرت بوده است ، در این صورت نتیجه مى گیرد که در حالت سوارى چه سوار بر اتومبیل و چه هواپیما نیز مى توان نماز نافله را بجاى آورد .
علماى فقه در برخورد با این نوع قیاس رعایت حداکثر احتیاط را ضرورى مى دانند . زیرا با اندک بى احتیاطى و زیاده روى ، به جهت ابهام ، ممکن است مجتهد راه ناصواب را بپیماید و بر اساس قیاسات باطل به نتایجى دست یابد که منطبق با موازین شرعى نباشد .                                                                



::: سه شنبه 88/2/22::: ساعت 4:28 عصر



اگر مقصود رسول خدا (ص) از حدیث غدیر ، تعیین علی (ع) به عنوان خلیفه بود ، نباید میان صحابه اختلاف می‌شد ؛ چون آن‌ها صحابه رسول خدا (ص) و دست پروده آن حضرت بودند .‌ چگونه می‌توان تصور کرد که تنها بعد از چند روز از حادثه غدیر خم ، صحابه وصیت و فرمان رسول خدا را فراموش کرده باشند و به آن حضرت خیانت کنند ؟

بنابراین قطعاً مقصود رسول خدا امامت آن حضرت نبوده است .
نقد و بررسی :

خواستگاه این شبهه ، تصور نادرستی است که اهل سنت از صحابه دارند ، زیرا آن‌ها بر این باورند که اگر کسی نام صحابی را گرفت وملقب به این نام شد، عدالتش قطعی است و کاری بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام نخواهد داد .

بی تردید اگر مواردی یافت شود که صحابه حتی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، دچار اختلافات شدیدی شده‌ و بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله رفتار کرده‌اند ، بی اساس بودن این شبهه روشن و ثابت می‌شود که اختلاف صحابه در باره یک مسأله ، تأثیری در تعیین مقصود رسول خدا نداشته و خدشه‌ای بر دلالت حدیث غدیر وارد نخواهد کرد . اکنون به چند مورد از مخالفت‌های صحابه با رسول خدا اشاره می کنیم:
مخالفت با فرمان رسول خدا (ص) در قضیه وصیت :

بارزترین نمونه از اختلاف میان صحابه و سرپیچی از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قضیه وصیت آن حضرت است که به بعضی از اصحاب حاضر در مجلس دستور داد تا کاغذ و دوات بیاورند، چون تصمیم داشت مطالبی بنویسد که هرگز گمراه نشوند ؛ اما صحابه بدون این که حرمت پیامبر خدا را رعایت کنند ، با یکدیگر به نزاع پرداختند ، تا جایی که خلیفه دوم آن حضرت را متهم به هذیان گویی کرد ! .

وقتی صحابه در حضور رسول خدا از دستور مستقیم آن حضرت و با یکدیگر به نزاع می‌پردازند ، چه استبعادی دارد که بعد از آن حضرت نیز دچار همان اختلاف و سرپیچی نشوند ؟

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش می نویسد :

عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حتى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَجَعُهُ یوم الْخَمِیسِ فقال ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ... .

ابن عباس می گفت : روز پنجشنبه و چه روزی بود آن روز . سپس آن قدر گریه کرد که اشک چشمش سنگریزه هارا خیس کرد، آنگاه گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (ص) شدید شد ، فرمود : کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید ، حاضران اختلاف کردند در حالی که چنین عملی در حضور پیامبر خدا شایسته و سزاوار نبود ، گفتند : او بیمار است و هزیان می گوید .

الجامع الصحیح المختصر ،  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 هـ) ، ج 3 ، ص1111 ، ح 2888 ، کتاب الجهاد والسیر  ب 176 ،  باب هَلْ یُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

مسلم نیشابوری این حدیث را با اندک تغییر در صحیحش نقل کرده ومی‌نویسد :

عن بن عَبَّاسٍ أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِیلُ دُمُوعُهُ حتى رأیت على خَدَّیْهِ کَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَالدَّوَاةِ أو اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَقَالُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَهْجُرُ .

صحیح مسلم ،  مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261 ، ج 3 ، ص1259 ، ح1637 ، کتاب الوصیة ، باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .
رسول خدا (ص) قصد نوشتن چه چیزی را داشت ؟

نووی در شرح روایت مسلم می‌گوید‌ :

فقد اختلف العلماء فی الکتاب الذی هم النبی صلى الله علیه وسلم به فقیل أراد أن ینص على الخلافة فی إنسان معین لئلا یقع نزاع وفتن .

علما در این که پیامبر (ص) چه می‌خواست بنویسد ، دچار اختلاف شده‌اند ، برخی گفته‌اند که آن حضرت می‌خواست جانشین بعد از خودش را معین و به اسم او تصریح کند تا بعد از ایشان و نزاع فتنه نشود .

شرح النووی على صحیح مسلم ، أبو زکریا یحیى بن شرف بن مری النووی (متوفای676هـ) ، ج 11 ، ص90 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانیة .

ابن حجر عسقلانی می‌نویسد :

واختلف فی المراد بالکتاب فقیل کان أراد أن یکتب کتابا ینص فیه على الأحکام لیرتفع الاختلاف وقیل بل أراد أن ینص على أسامی الخلفاء بعده حتى لا یقع بینهم الاختلاف قاله سفیان بن عیینة .

در این که پیامبر چه می‌خواست بنویسد ، نظرات گوناگونی وجود دارد . برخی گفته‌اند : نوشته ای بود که بیانگر احکام باشد و اختلاف را از بین به برد، برخی گفته‌اند: می‌خواست اسامی جانشینان بعد از خودش را بنویسد تا در میان آن‌ها اختلاف نشود . این مطلب را سفیان بن عیینه گفته است .

فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی (متوفای852 هـ)  ج 1 ، ص209 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب .

بدر الدین عینی در شرح صحیح بخاری می‌نویسد‌ :

واختلف العلماء فی الکتاب الذی همَّ صلى الله علیه وسلم بکتابته ، قال الخطابی : یحتمل وجهین . أحدهما : أنه أراد أن ینص على الإمامة بعده فترتفع تلک الفتن العظیمة کحرب الجمل وصفین ... .

عمدة القاری شرح صحیح البخاری ،  بدر الدین محمود بن أحمد العینی (متوفای855هـ) ، ج 2 ، ص171 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .

علما در این که پیامبر (ص) چه می‌خواست بنویسد ، دچار اختلاف شده‌اند ، خطابی گفته : دو احتمال وجود دارد : 1 . یکی این که می‌خواست بر امامت بعد از خودش تصریح کند تا از فتنه‌های بزرگی همانند جنگ‌های جمل و صفین جلوگیری شود ... .

قسطلانی (متوفای 923هـ) در شرح صحیح بخاری می‌نویسد :

أکتب لکم کتاباً فیه النص على الأئمّة بعدی.

 ارشاد الساری ، ج 1 ، ص207 .

[رسول خدا فرمود : کاغذ و دوات بیاورید] تا نامه ای برای شما بنویسم که در آن نام ائمه وپیشوایان بعد از خودم آمده باشد.

و محمد بن یوسف کرمانی مشهور به شمس الأئمه (متوفای 786هـ) در این باره می‌نویسد :

أنّه أراد أن یکتب اسم الخلیفة بعده لئلا یختلف الناس ولا یتنازعوا فیؤدّیهم ذلک إلى الضلال .

الکوکب الدراری فی شرح صحیح البخاری ، ج 2 ، ص172 .

 آن حضرت می‌خواست نام خلیفه بعد از خودش را بنویسد تا مردم دچار اختلاف نشوند و با یکدیگر نزاع نکنند که آن‌ها را گمراه کند .

و احمد امین مصری (متوفای 1373هـ) می‌نویسد :

وقد أراد الرسول (ص) فی مرضه الذی مات فیه أن یعیّن من یلى الأمر من بعده .

یوم الإسلام ، ص41 .

رسول خدا (ص) در هنگام بیماریی که از دنیا رفت می‌خواست جانشین بعد از خودش را معین کند .
سرپیچی از فرمان رسول خدا (ص) در قضیه  نماز جمعه

رسول خدا صلی الله علیه وآله در حال ایراد خطبه‌های نماز جمعه (یا در حال نماز) بود که صدای طبل و شیپور کاروان‌های تجاری به گوش صحابه رسید ، آن‌ها بی‌اعتنا به رسول خدا آن حضرت را تنها رها کردند و به سوی کاروان شتافته و جز عده‌ای انگشت شمار ، کسی باقی نماند .

خداوند ، این عمل صحابه را به شدت تقبیح کرده و می‌فرماید :

وَإِذَا رَأَوْاْ تجَِرَةً أَوْ لهَْوًا انفَضُّواْ إِلَیهَْا وَتَرَکُوکَ قَائمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌْ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُْ الرَّازِقِین‏ . الجمعة / 11 .

هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى روند و تو را ایستاده به حال خود رها مى‏کنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزى‏دهندگان است‏ .

این نص صریح قرآن کریم است و کسی نمی‌تواند آن را انکار نماید . و محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش در باره این قضیه می‌نویسد :

عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما قال أَقْبَلَتْ عِیرٌ یوم الْجُمُعَةِ وَنَحْنُ مع النبی صلى الله علیه وسلم فَثَارَ الناس إلا اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا فَأَنْزَلَ الله (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا ) .

الجامع الصحیح المختصر ،  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 ، ج 4 ، ص1859 ، ح4616 ،کتاب البیوع ، بَاب : وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

از جابر بن عبد الله نقل شده که گفت : روز جمعه بود وما در حال نماز خواندن با  پیامبر (ص) بودیم ،  قافله ای وارد شد، مردم همه متفرق شدند جز دوازده  نفر؛ خداوند این آیه را نازل کرد : « وإذا ... .

و در روایت دیگر با صراحت آمده است که مردم در حال نماز متفرق شدند :

حدثنا جَابِرُ بن عبد اللَّهِ قال بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مع النبی صلى الله علیه وسلم إِذْ أَقْبَلَتْ عِیرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا فَالْتَفَتُوا إِلَیْهَا حتى ما بَقِیَ مع النبی صلى الله علیه وسلم إلا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَنَزَلَتْ هذه الْآیَةُ : (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا) .

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256هـ) ج 1 ، ص316 ، ح894 ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

جابر بن عبد الله گفت : ما با رسول خدا (ص) در حال نماز بودیم که کاروان مواد غذائی وارد شد ، مردم متفرق شدند، جز دوازده نفر کس دیگری با رسول خدا (ص) نماند ، سپس این آیه نازل شد : « وإذا رَأَوْا ... »‌ .

ابن حجر عسقلانی بعد از بررسی اقوال در این باره که پیامبر در حال خطبه بود یا در حال نماز مردم متفرق شدند می‌نویسد :

وسلک طائفةٌ مسلکاً آخر ، وظاهر کلام البخاری هاهنا وتبویبه یدل علیه ، وهو : أن انفضاضهم عن النبی کان فی نفس الصلاة ، وکان قد افتتح بهم الجمعة بالعدد المعتبر ، ثم تفرقوا فی أثناء الصلاة ، فأتم بهم صلاة الجمعة ؛ فإن الاستدامة یغتفر فیها ما لا یغتفر فی الابتداء . وهذا قولُ جماعة من العلماء ، منهم : أبو حنیفة وأصحابه والثوری ومالک والشافعی - فی القدیم - وإسحاق ... .

فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین البغدادی ثم الدمشقی الشهیر بابن رجب (متوفای795هـ ) ج 5 ، ص316 ، ناشر : دار ابن الجوزی - السعودیة / الدمام - 1422هـ  ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد .

گروهی راه دیگری رفته‌اند و ظاهر سخن بخاری و چگونگی باب بندی کتابش نیز بر این مطلب گواهی می‌دهد که : متفرق شدن مردم در حال خواندن نماز جمعه بوده است ، رسول خدا نماز را با تعداد لازم شروع کرد ؛ مردم در بین نماز متفرق شدند ؛ ولی رسول خدا با افراد باقی مانده نماز جمعه را به پایان برد ؛ زیرا در ادامه نماز چیزهایی بخشیده می‌شود که در آغاز آن بخشیده نمی‌شود .

این نظر جماعتی از دانشمندان از جمله: ابو حنیفه و طرفدارانش ، ثوری ، مالک و شافعی (در نظر قبلی اش) و اسحاق است .

آیا کسانی که در حضور خاتم پیامبران از شنیدن سخنان آن حضرت اعراض و شرف و افتخار شنیدن سخنان اشرف مخلوقات عالم را به مال دنیا می‌فروشند ، در زمانی که رسول خدا در میان آنان نیست ، به سخنان آن حضرت اعتنا خواهند کرد و دچار اختلاف و تشتت نخواهند شد ؟

آیا کسانی که با بی شرمی تمام ووقیحانه رسول خدا را تنها رها کردند ، خلیفه و جانشین وی را تنها نخواهند گذاشت و وصیت او را را بر منافع مادی و شخصی خود مقدم خواهند داشت ؟!
سرپیچی از فرمان رسول خدا (ص) در قضیه متعه حج :

قضیه ی دیگری که قلب رسول خدا صلی الله علیه وآله را جریحه‌دار و خشم و غضب آن حضرت را برانگیخت ، سرپیچی صحابه از فرمان رسول خدا در قضیه متعه حج بود .

ابن ماجه و احمد بن حنبل روایت را این گونه نقل می‌کنند :

عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال خَرَجَ عَلَیْنَا رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَأَصْحَابُهُ فَأَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فلما قَدِمْنَا مَکَّةَ قال اجْعَلُوا حِجَّتَکُمْ عُمْرَةً فقال الناس یا رَسُولَ اللَّهِ قد أَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فَکَیْفَ نَجْعَلُهَا عُمْرَةً قال انْظُرُوا ما آمُرُکُمْ بِهِ فَافْعَلُوا فَرَدُّوا علیه الْقَوْلَ فَغَضِبَ فَانْطَلَقَ ثُمَّ دخل على عَائِشَةَ غَضْبَانَ فَرَأَتْ الْغَضَبَ فی وَجْهِهِ فقالت من أَغْضَبَکَ أَغْضَبَهُ الله قال ومالی لَا أَغْضَبُ وأنا آمُرُ أَمْرًا فلا أُتْبَعُ .

سنن ابن ماجه ، محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی الوفاة: 275 هـ) ج 2  ، ص2981 ، ح 2982 ، ناشر : دار الفکر - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی

مسند الإمام أحمد بن حنبل ،  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی (متوفای241 هـ) ج 4 ، ص286 ، ح18546 ، باب حدیث قیس عنه البراء بن عازب ، ناشر : مؤسسة قرطبة – مصر .

از براء بن عازب نقل شده که گفت : با رسول خدا  از مدینه خارج شدیم و برای حج، احرام بستیم ، وقتی که به مکه رسیدیم ، رسول خدا فرمود : حج خود را عمره قرار دهید . مردم گفتند :‌ ای رسول خدا ، ما برای حج احرام بسته‌ایم چگونه آن را عمره قرار دهیم . رسول خدا فرمود : توجه کنید که چه دستوری به شما داده شده است ، به همان عمل کنید . اصحاب ، سخن رسول خدا را رد کردند ، رسول خدا عصبانی شد و از آنان جدا شد ونزد عایشه رفت. عایشه غضب را در چهره رسول خدا دید، گفت : کسی تو را خشمگین کند ، خدا  را خشمگین کرده است . رسول خدا فرمود : چگونه خشمگین نشوم ؛ در حالی که به آن‌ها دستور می‌دهم ؛ ولی آن‌ها فرمانبرداری نمی‌کنند .

رواه أبو یعلى ورجاله رجال الصحیح .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای807 هـ) ج 3 ، ص233 ، ناشر : دار الریان للتراث/‏دار الکتاب العربی - القاهرة ، بیروت – 1407 .

ابویعلی این روایت را نقل کرده و روات آن ، روات صحیح بخاری است .

ذهبی بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح من العوالی یرویه عدة فی وقتنا عن النحیب وابن عبدالدائم بسماعهما من ابن کلیب أخرجه ابن ماجة عن الثقة عن أبی بکر ... .

سیر أعلام النبلاء ،  محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله (متوفای748 هـ) ج 8 ، ص498 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط ، محمد نعیم العرقسوسی .

این روایتی صحیح از کتاب عوالی است که آن را عده‌ای در زمان ما از نحیب و ابن عبد الدائم نقل کرده‌اند که آن‌ها از ابن کلیب شنیده‌اند . ابن ماجه این روایت را از شخصی مورد اعتماد واز أبی بکر نقل کرده است .

مسلم نیشابوری ، فقط تکه‌های آخر روایت را نقل می‌کند :

عن ذَکْوَانَ مولى عَائِشَةَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها أنها قالت قَدِمَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لِأَرْبَعٍ مَضَیْنَ من ذِی الْحِجَّةِ أو خَمْسٍ فَدَخَلَ عَلَیَّ وهو غَضْبَانُ فقلت من أَغْضَبَکَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَدْخَلَهُ الله النَّارَ قال أو ما شَعَرْتِ أَنِّی أَمَرْتُ الناس بِأَمْرٍ فإذا هُمْ یَتَرَدَّدُونَ .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261هـ) ، ج 2 ، ص879 ، ح1211 ، کتاب الحج ، باب بیان وجوه الإحرام ... ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

ذکوان غلام عائشه از وی نقل کرده است که گفت : رسول خدا چهار یا پنج از ذی الحجة گذشته بود که ناراحت نزد من آمد ،  گفتم: هر کس شمارا خشمگین کند، خدا او را وارد آتش می کند ؟ رسول خدا فرمود : مگر نمی‌دانی که من مردم را فرمان می‌دهم ؛ ولی آن‌ها چون وچرا می کنند ومردد هستند .
سخن زشت برخی صحابه در توجیه تمرد از فرمان رسول خدا (ص) :

تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قلب آن حضرت را جریحه‌دار کرد ؛‌ اما بدتر از آن سخنی است برخی از صحابه در توجیه تمردشان ذکر کرده‌اند . مسلم نیشابوری در صحیحش می نویسد :

قال جَابِرٌ فَقَدِمَ النبی صلى الله علیه وسلم صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ من ذِی الْحِجَّةِ فَأَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ قال عَطَاءٌ قال حِلُّوا وَأَصِیبُوا النِّسَاءَ قال عَطَاءٌ ولم یَعْزِمْ علیهم وَلَکِنْ أَحَلَّهُنَّ لهم فَقُلْنَا لَمَّا لم یَکُنْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ عَرَفَةَ إلا خَمْسٌ أَمَرَنَا أَنْ نُفْضِیَ إلى نِسَائِنَا فَنَأْتِیَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاکِیرُنَا الْمَنِیَّ قال یقول جَابِرٌ بیده کَأَنِّی أَنْظُرُ إلى قَوْلِهِ بیده یُحَرِّکُهَا .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261هـ) ، ج 2 ، ص883 ، ح1216 ، کتاب الحج ، باب بیان وجوه الإحرام  ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

جابر گفت : رسول خدا در صبح روز چهارم ذی الحجة آمد و به ما دستور داد که از احرام خارج شویم و فرمود :‌ از احرام خارج شوید و نزد زنانتان بروید . عطاء می گوید: مردم نزد زنانشان نرفتند ؛ ولی از احرام خارج شدند . گفتیم : بین ما و عرفه پنج روز بیشتر فاصله نیست ، به ما دستور می‌دهید که با زنان جمع شویم و بعد به سوی عرفه برویم در حالی که از آلت‌های ما منی می‌چکد ؟ عطا گفت که جابر این سخن را می‌گفت و با دستش نیز نشان می‌داد ، من به سخن او می‌نگریستم و او با دست آلتش را حرکت می‌داد .

بخاری این گونه نقل می‌کند :

... فَأَمَرَ النبی صلى الله علیه وسلم أَصْحَابَهُ أَنْ یَجْعَلُوهَا عُمْرَةً وَیَطُوفُوا ثُمَّ یُقَصِّرُوا وَیَحِلُّوا إلا من کان معه الْهَدْیُ فَقَالُوا نَنْطَلِقُ إلى مِنًى وَذَکَرُ أَحَدِنَا یَقْطُرُ ... .

رسول خدا به اصحابش دستور داد تا حج را به عمره تبدیل کنند ،‌ سپس طواف کرده ،‌ تقصیر انجام دهند و از احرام خارج شوند ؛ مگر کسی که قربانی به همراه خود دارد ، صحابه گفتند : ما به سوی منی رهسپار شویم ؛ در حالی که از آلت ما منی می‌چکد ؟

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256هـ) ج 2  ، ص594 ، ح1568 ،‌ کتاب الحج ، باب 81 ، تَقْضِی الْحَائِضُ الْمَنَاسِکَ کُلَّهَا إِلاَّ الطَّوَافَ بِالْبَیْتِ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

و در روایت دیگر می‌نویسد :

فَیَرُوحُ أَحَدُنَا إلى مِنًى وَذَکَرُهُ یَقْطُرُ مَنِیًّا .

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256هـ) ج 2  ، ص885 ، کتاب الشرکة،47 ، باب 15، الاِشْتِرَاکِ فِی الْهَدْىِ وَالْبُدْنِ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

هر یک از ما به طرف منی برود، در حالی که از آلت او  منی می‌چکد ؟

آیا کسانی که در حضور رسول خدا چنین کلماتی را بر زبان جاری می‌کنند و این گونه از فرمان صریح آن حضرت سرپیچی می‌کنند ، بعد از آن حضرت از فرمانش سرپیچی نخواهند کرد ؟
مخالفت صحابه با رسول خدا (ص) در روزه سفر :

در سال هشتم هجرت، رسول خدا صلی الله علیه وآله برای فتح مکه قصد آن سرزمین نمود. در این سفر آن حضرت به همراهانش دستور داد که روزه خود را افطار کنند و خود نیز در حالی که همه مردم می‌دیدند ، افطار کرد ؛ ولی در عین حال برخی از صحابه از فرمان پیامبر خدا سرپیچی و تا غروب آفتاب افطار نکردند . رسول خدا پس از آگاهی از موضوع ، با صراحتا تمام آنان‌ را عصیان‌گر و گناهکار نامید.

مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد :

حدثنی محمد بن الْمُثَنَّى حدثنا عبد الْوَهَّابِ یَعْنِی بن عبد الْمَجِیدِ حدثنا جَعْفَرٌ عن أبیه عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَرَجَ عَامَ الْفَتْحِ إلى مَکَّةَ فی رَمَضَانَ فَصَامَ حتى بَلَغَ کُرَاعَ الْغَمِیمِ فَصَامَ الناس ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ من مَاءٍ فَرَفَعَهُ حتى نَظَرَ الناس إلیه ثُمَّ شَرِبَ فَقِیلَ له بَعْدَ ذلک إِنَّ بَعْضَ الناس قد صَامَ فقال أُولَئِکَ الْعُصَاةُ أُولَئِکَ الْعُصَاةُ .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261هـ) ج 2  ، ص785 ، ح1114 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

جابر بن عبد اللَّه می گوید : پیامبر در سال فتح مکه در ماه رمضان با حالت روزه از شهر خارج شد ا به «کراع الغمیم» رسید، همراهان آن حضرت هم روزه بودند، ظرفی آب در خواست نمود و آن را بالا بالا برد تا مردم آن را ببینند، سپس آن را نوشید. پس از گذشتن لحظاتی، گفتند: برخى از مردم روزه هستند. فرمود: آنان سرکشان هستند ، سرکشانند .
رسول خدا (ص) از پیمان شکنی امت خبر داده بود :

علاوه بر آنچه گذشت، پیامبر خدا از آینده اصحاب واز تغییرها ودگرگونی ها ی اعتقادی وروحی آنان، آگاهی بیشتری داشت ولذا از نافرمانی آنان ‌و عدم پذیرش ولایت امیر مؤمنان علیه السلام خبر داده است .
أبو یعلی موصلی در مسندش به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام می‌نویسد :
... قال قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک إلا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک .
مسند أبی یعلى ، أحمد بن علی بن المثنى أبو یعلى الموصلی التمیمی الوفاة: 307هـ) ج 1  ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : حسین سلیم أسد .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریه‏اش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادتهائى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمى‏کنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى‏دهند که من دعوت حق را اجابت کرده‏ام و در میان شما نیستم‏ ، علی علیه السلام می گوید : سؤال کردم : ای فرستاده خدا ! آیا در آن هنگام دین من سالم است ، فرمود : بلی دینت سالم است .

حاکم نیشابوری نیز المستدرک می‌نویسد :

عن علی رضی الله عنه قال إن مما عهد إلی النبی صلى الله علیه وسلم أن الأمة ستغدر بی بعده .

از علی علیه السلام نقل شده که فرمود : از چیزهایی که رسول خدا (ص) به من فرمود این است که : پس از من، مردم با حیله‏گرى با تو رفتار مى‏کنند

و بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .

المستدرک على الصحیحین ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ) ج 3  ، ص150 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا .

این حدیث سندش صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند .

امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید :

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی .

نهج البلاغه ، خطبه 172 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 4،  ص104.

بار خدایا از قریش و تمامى کسانى که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت مى کنم ؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندى مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در ربودن حقی که برای من بود ، با یکدیگر هم داستان شدند .

نتیجه : تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله در باره ولایت امیر المؤمنین علیه السلام ، نخستین تمرد آن‌ها نبوده ؛ بلکه حتی در زمان حیات آن حضرت نیز بارها و بارها از فرمان آن حضرت سرپیچی شده است ؛ بنابراین صرف اختلاف صحابه نمی‌تواند دلیلی بر رد حدیث غدیر باش

رضی جرگانی ::: پنج شنبه 88/2/3::: ساعت 10:28 عصر



اگر مقصود رسول خدا (ص) از حدیث غدیر ، تعیین علی (ع) به عنوان خلیفه بود ، نباید میان صحابه اختلاف می‌شد ؛ چون آن‌ها صحابه رسول خدا (ص) و دست پروده آن حضرت بودند .‌ چگونه می‌توان تصور کرد که تنها بعد از چند روز از حادثه غدیر خم ، صحابه وصیت و فرمان رسول خدا را فراموش کرده باشند و به آن حضرت خیانت کنند ؟

بنابراین قطعاً مقصود رسول خدا امامت آن حضرت نبوده است .
نقد و بررسی :

خواستگاه این شبهه ، تصور نادرستی است که اهل سنت از صحابه دارند ، زیرا آن‌ها بر این باورند که اگر کسی نام صحابی را گرفت وملقب به این نام شد، عدالتش قطعی است و کاری بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام نخواهد داد .

بی تردید اگر مواردی یافت شود که صحابه حتی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، دچار اختلافات شدیدی شده‌ و بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله رفتار کرده‌اند ، بی اساس بودن این شبهه روشن و ثابت می‌شود که اختلاف صحابه در باره یک مسأله ، تأثیری در تعیین مقصود رسول خدا نداشته و خدشه‌ای بر دلالت حدیث غدیر وارد نخواهد کرد . اکنون به چند مورد از مخالفت‌های صحابه با رسول خدا اشاره می کنیم:
مخالفت با فرمان رسول خدا (ص) در قضیه وصیت :

بارزترین نمونه از اختلاف میان صحابه و سرپیچی از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قضیه وصیت آن حضرت است که به بعضی از اصحاب حاضر در مجلس دستور داد تا کاغذ و دوات بیاورند، چون تصمیم داشت مطالبی بنویسد که هرگز گمراه نشوند ؛ اما صحابه بدون این که حرمت پیامبر خدا را رعایت کنند ، با یکدیگر به نزاع پرداختند ، تا جایی که خلیفه دوم آن حضرت را متهم به هذیان گویی کرد ! .

وقتی صحابه در حضور رسول خدا از دستور مستقیم آن حضرت و با یکدیگر به نزاع می‌پردازند ، چه استبعادی دارد که بعد از آن حضرت نیز دچار همان اختلاف و سرپیچی نشوند ؟

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش می نویسد :

عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حتى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَجَعُهُ یوم الْخَمِیسِ فقال ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ... .

ابن عباس می گفت : روز پنجشنبه و چه روزی بود آن روز . سپس آن قدر گریه کرد که اشک چشمش سنگریزه هارا خیس کرد، آنگاه گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (ص) شدید شد ، فرمود : کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید ، حاضران اختلاف کردند در حالی که چنین عملی در حضور پیامبر خدا شایسته و سزاوار نبود ، گفتند : او بیمار است و هزیان می گوید .

الجامع الصحیح المختصر ،  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 هـ) ، ج 3 ، ص1111 ، ح 2888 ، کتاب الجهاد والسیر  ب 176 ،  باب هَلْ یُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

مسلم نیشابوری این حدیث را با اندک تغییر در صحیحش نقل کرده ومی‌نویسد :

عن بن عَبَّاسٍ أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِیلُ دُمُوعُهُ حتى رأیت على خَدَّیْهِ کَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَالدَّوَاةِ أو اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَقَالُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَهْجُرُ .

صحیح مسلم ،  مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261 ، ج 3 ، ص1259 ، ح1637 ، کتاب الوصیة ، باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .
رسول خدا (ص) قصد نوشتن چه چیزی را داشت ؟

نووی در شرح روایت مسلم می‌گوید‌ :

فقد اختلف العلماء فی الکتاب الذی هم النبی صلى الله علیه وسلم به فقیل أراد أن ینص على الخلافة فی إنسان معین لئلا یقع نزاع وفتن .

علما در این که پیامبر (ص) چه می‌خواست بنویسد ، دچار اختلاف شده‌اند ، برخی گفته‌اند که آن حضرت می‌خواست جانشین بعد از خودش را معین و به اسم او تصریح کند تا بعد از ایشان و نزاع فتنه نشود .

شرح النووی على صحیح مسلم ، أبو زکریا یحیى بن شرف بن مری النووی (متوفای676هـ) ، ج 11 ، ص90 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانیة .

ابن حجر عسقلانی می‌نویسد :

واختلف فی المراد بالکتاب فقیل کان أراد أن یکتب کتابا ینص فیه على الأحکام لیرتفع الاختلاف وقیل بل أراد أن ینص على أسامی الخلفاء بعده حتى لا یقع بینهم الاختلاف قاله سفیان بن عیینة .

در این که پیامبر چه می‌خواست بنویسد ، نظرات گوناگونی وجود دارد . برخی گفته‌اند : نوشته ای بود که بیانگر احکام باشد و اختلاف را از بین به برد، برخی گفته‌اند: می‌خواست اسامی جانشینان بعد از خودش را بنویسد تا در میان آن‌ها اختلاف نشود . این مطلب را سفیان بن عیینه گفته است .

فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی (متوفای852 هـ)  ج 1 ، ص209 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب .

بدر الدین عینی در شرح صحیح بخاری می‌نویسد‌ :

واختلف العلماء فی الکتاب الذی همَّ صلى الله علیه وسلم بکتابته ، قال الخطابی : یحتمل وجهین . أحدهما : أنه أراد أن ینص على الإمامة بعده فترتفع تلک الفتن العظیمة کحرب الجمل وصفین ... .

عمدة القاری شرح صحیح البخاری ،  بدر الدین محمود بن أحمد العینی (متوفای855هـ) ، ج 2 ، ص171 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .

علما در این که پیامبر (ص) چه می‌خواست بنویسد ، دچار اختلاف شده‌اند ، خطابی گفته : دو احتمال وجود دارد : 1 . یکی این که می‌خواست بر امامت بعد از خودش تصریح کند تا از فتنه‌های بزرگی همانند جنگ‌های جمل و صفین جلوگیری شود ... .

قسطلانی (متوفای 923هـ) در شرح صحیح بخاری می‌نویسد :

أکتب لکم کتاباً فیه النص على الأئمّة بعدی.

 ارشاد الساری ، ج 1 ، ص207 .

[رسول خدا فرمود : کاغذ و دوات بیاورید] تا نامه ای برای شما بنویسم که در آن نام ائمه وپیشوایان بعد از خودم آمده باشد.

و محمد بن یوسف کرمانی مشهور به شمس الأئمه (متوفای 786هـ) در این باره می‌نویسد :

أنّه أراد أن یکتب اسم الخلیفة بعده لئلا یختلف الناس ولا یتنازعوا فیؤدّیهم ذلک إلى الضلال .

الکوکب الدراری فی شرح صحیح البخاری ، ج 2 ، ص172 .

 آن حضرت می‌خواست نام خلیفه بعد از خودش را بنویسد تا مردم دچار اختلاف نشوند و با یکدیگر نزاع نکنند که آن‌ها را گمراه کند .

و احمد امین مصری (متوفای 1373هـ) می‌نویسد :

وقد أراد الرسول (ص) فی مرضه الذی مات فیه أن یعیّن من یلى الأمر من بعده .

یوم الإسلام ، ص41 .

رسول خدا (ص) در هنگام بیماریی که از دنیا رفت می‌خواست جانشین بعد از خودش را معین کند .
سرپیچی از فرمان رسول خدا (ص) در قضیه  نماز جمعه

رسول خدا صلی الله علیه وآله در حال ایراد خطبه‌های نماز جمعه (یا در حال نماز) بود که صدای طبل و شیپور کاروان‌های تجاری به گوش صحابه رسید ، آن‌ها بی‌اعتنا به رسول خدا آن حضرت را تنها رها کردند و به سوی کاروان شتافته و جز عده‌ای انگشت شمار ، کسی باقی نماند .

خداوند ، این عمل صحابه را به شدت تقبیح کرده و می‌فرماید :

وَإِذَا رَأَوْاْ تجَِرَةً أَوْ لهَْوًا انفَضُّواْ إِلَیهَْا وَتَرَکُوکَ قَائمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌْ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُْ الرَّازِقِین‏ . الجمعة / 11 .

هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى روند و تو را ایستاده به حال خود رها مى‏کنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزى‏دهندگان است‏ .

این نص صریح قرآن کریم است و کسی نمی‌تواند آن را انکار نماید . و محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش در باره این قضیه می‌نویسد :

عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما قال أَقْبَلَتْ عِیرٌ یوم الْجُمُعَةِ وَنَحْنُ مع النبی صلى الله علیه وسلم فَثَارَ الناس إلا اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا فَأَنْزَلَ الله (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا ) .

الجامع الصحیح المختصر ،  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 ، ج 4 ، ص1859 ، ح4616 ،کتاب البیوع ، بَاب : وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

از جابر بن عبد الله نقل شده که گفت : روز جمعه بود وما در حال نماز خواندن با  پیامبر (ص) بودیم ،  قافله ای وارد شد، مردم همه متفرق شدند جز دوازده  نفر؛ خداوند این آیه را نازل کرد : « وإذا ... .

و در روایت دیگر با صراحت آمده است که مردم در حال نماز متفرق شدند :

حدثنا جَابِرُ بن عبد اللَّهِ قال بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مع النبی صلى الله علیه وسلم إِذْ أَقْبَلَتْ عِیرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا فَالْتَفَتُوا إِلَیْهَا حتى ما بَقِیَ مع النبی صلى الله علیه وسلم إلا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَنَزَلَتْ هذه الْآیَةُ : (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا) .

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256هـ) ج 1 ، ص316 ، ح894 ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

جابر بن عبد الله گفت : ما با رسول خدا (ص) در حال نماز بودیم که کاروان مواد غذائی وارد شد ، مردم متفرق شدند، جز دوازده نفر کس دیگری با رسول خدا (ص) نماند ، سپس این آیه نازل شد : « وإذا رَأَوْا ... »‌ .

ابن حجر عسقلانی بعد از بررسی اقوال در این باره که پیامبر در حال خطبه بود یا در حال نماز مردم متفرق شدند می‌نویسد :

وسلک طائفةٌ مسلکاً آخر ، وظاهر کلام البخاری هاهنا وتبویبه یدل علیه ، وهو : أن انفضاضهم عن النبی کان فی نفس الصلاة ، وکان قد افتتح بهم الجمعة بالعدد المعتبر ، ثم تفرقوا فی أثناء الصلاة ، فأتم بهم صلاة الجمعة ؛ فإن الاستدامة یغتفر فیها ما لا یغتفر فی الابتداء . وهذا قولُ جماعة من العلماء ، منهم : أبو حنیفة وأصحابه والثوری ومالک والشافعی - فی القدیم - وإسحاق ... .

فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین البغدادی ثم الدمشقی الشهیر بابن رجب (متوفای795هـ ) ج 5 ، ص316 ، ناشر : دار ابن الجوزی - السعودیة / الدمام - 1422هـ  ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد .

گروهی راه دیگری رفته‌اند و ظاهر سخن بخاری و چگونگی باب بندی کتابش نیز بر این مطلب گواهی می‌دهد که : متفرق شدن مردم در حال خواندن نماز جمعه بوده است ، رسول خدا نماز را با تعداد لازم شروع کرد ؛ مردم در بین نماز متفرق شدند ؛ ولی رسول خدا با افراد باقی مانده نماز جمعه را به پایان برد ؛ زیرا در ادامه نماز چیزهایی بخشیده می‌شود که در آغاز آن بخشیده نمی‌شود .

این نظر جماعتی از دانشمندان از جمله: ابو حنیفه و طرفدارانش ، ثوری ، مالک و شافعی (در نظر قبلی اش) و اسحاق است .

آیا کسانی که در حضور خاتم پیامبران از شنیدن سخنان آن حضرت اعراض و شرف و افتخار شنیدن سخنان اشرف مخلوقات عالم را به مال دنیا می‌فروشند ، در زمانی که رسول خدا در میان آنان نیست ، به سخنان آن حضرت اعتنا خواهند کرد و دچار اختلاف و تشتت نخواهند شد ؟

آیا کسانی که با بی شرمی تمام ووقیحانه رسول خدا را تنها رها کردند ، خلیفه و جانشین وی را تنها نخواهند گذاشت و وصیت او را را بر منافع مادی و شخصی خود مقدم خواهند داشت ؟!
سرپیچی از فرمان رسول خدا (ص) در قضیه متعه حج :

قضیه ی دیگری که قلب رسول خدا صلی الله علیه وآله را جریحه‌دار و خشم و غضب آن حضرت را برانگیخت ، سرپیچی صحابه از فرمان رسول خدا در قضیه متعه حج بود .

ابن ماجه و احمد بن حنبل روایت را این گونه نقل می‌کنند :

عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال خَرَجَ عَلَیْنَا رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَأَصْحَابُهُ فَأَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فلما قَدِمْنَا مَکَّةَ قال اجْعَلُوا حِجَّتَکُمْ عُمْرَةً فقال الناس یا رَسُولَ اللَّهِ قد أَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فَکَیْفَ نَجْعَلُهَا عُمْرَةً قال انْظُرُوا ما آمُرُکُمْ بِهِ فَافْعَلُوا فَرَدُّوا علیه الْقَوْلَ فَغَضِبَ فَانْطَلَقَ ثُمَّ دخل على عَائِشَةَ غَضْبَانَ فَرَأَتْ الْغَضَبَ فی وَجْهِهِ فقالت من أَغْضَبَکَ أَغْضَبَهُ الله قال ومالی لَا أَغْضَبُ وأنا آمُرُ أَمْرًا فلا أُتْبَعُ .

سنن ابن ماجه ، محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی الوفاة: 275 هـ) ج 2  ، ص2981 ، ح 2982 ، ناشر : دار الفکر - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی

مسند الإمام أحمد بن حنبل ،  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی (متوفای241 هـ) ج 4 ، ص286 ، ح18546 ، باب حدیث قیس عنه البراء بن عازب ، ناشر : مؤسسة قرطبة – مصر .

از براء بن عازب نقل شده که گفت : با رسول خدا  از مدینه خارج شدیم و برای حج، احرام بستیم ، وقتی که به مکه رسیدیم ، رسول خدا فرمود : حج خود را عمره قرار دهید . مردم گفتند :‌ ای رسول خدا ، ما برای حج احرام بسته‌ایم چگونه آن را عمره قرار دهیم . رسول خدا فرمود : توجه کنید که چه دستوری به شما داده شده است ، به همان عمل کنید . اصحاب ، سخن رسول خدا را رد کردند ، رسول خدا عصبانی شد و از آنان جدا شد ونزد عایشه رفت. عایشه غضب را در چهره رسول خدا دید، گفت : کسی تو را خشمگین کند ، خدا  را خشمگین کرده است . رسول خدا فرمود : چگونه خشمگین نشوم ؛ در حالی که به آن‌ها دستور می‌دهم ؛ ولی آن‌ها فرمانبرداری نمی‌کنند .

رواه أبو یعلى ورجاله رجال الصحیح .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای807 هـ) ج 3 ، ص233 ، ناشر : دار الریان للتراث/‏دار الکتاب العربی - القاهرة ، بیروت – 1407 .

ابویعلی این روایت را نقل کرده و روات آن ، روات صحیح بخاری است .

ذهبی بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح من العوالی یرویه عدة فی وقتنا عن النحیب وابن عبدالدائم بسماعهما من ابن کلیب أخرجه ابن ماجة عن الثقة عن أبی بکر ... .

سیر أعلام النبلاء ،  محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله (متوفای748 هـ) ج 8 ، ص498 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط ، محمد نعیم العرقسوسی .

این روایتی صحیح از کتاب عوالی است که آن را عده‌ای در زمان ما از نحیب و ابن عبد الدائم نقل کرده‌اند که آن‌ها از ابن کلیب شنیده‌اند . ابن ماجه این روایت را از شخصی مورد اعتماد واز أبی بکر نقل کرده است .

مسلم نیشابوری ، فقط تکه‌های آخر روایت را نقل می‌کند :

عن ذَکْوَانَ مولى عَائِشَةَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها أنها قالت قَدِمَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لِأَرْبَعٍ مَضَیْنَ من ذِی الْحِجَّةِ أو خَمْسٍ فَدَخَلَ عَلَیَّ وهو غَضْبَانُ فقلت من أَغْضَبَکَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَدْخَلَهُ الله النَّارَ قال أو ما شَعَرْتِ أَنِّی أَمَرْتُ الناس بِأَمْرٍ فإذا هُمْ یَتَرَدَّدُونَ .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261هـ) ، ج 2 ، ص879 ، ح1211 ، کتاب الحج ، باب بیان وجوه الإحرام ... ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

ذکوان غلام عائشه از وی نقل کرده است که گفت : رسول خدا چهار یا پنج از ذی الحجة گذشته بود که ناراحت نزد من آمد ،  گفتم: هر کس شمارا خشمگین کند، خدا او را وارد آتش می کند ؟ رسول خدا فرمود : مگر نمی‌دانی که من مردم را فرمان می‌دهم ؛ ولی آن‌ها چون وچرا می کنند ومردد هستند .
سخن زشت برخی صحابه در توجیه تمرد از فرمان رسول خدا (ص) :

تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قلب آن حضرت را جریحه‌دار کرد ؛‌ اما بدتر از آن سخنی است برخی از صحابه در توجیه تمردشان ذکر کرده‌اند . مسلم نیشابوری در صحیحش می نویسد :

قال جَابِرٌ فَقَدِمَ النبی صلى الله علیه وسلم صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ من ذِی الْحِجَّةِ فَأَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ قال عَطَاءٌ قال حِلُّوا وَأَصِیبُوا النِّسَاءَ قال عَطَاءٌ ولم یَعْزِمْ علیهم وَلَکِنْ أَحَلَّهُنَّ لهم فَقُلْنَا لَمَّا لم یَکُنْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ عَرَفَةَ إلا خَمْسٌ أَمَرَنَا أَنْ نُفْضِیَ إلى نِسَائِنَا فَنَأْتِیَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاکِیرُنَا الْمَنِیَّ قال یقول جَابِرٌ بیده کَأَنِّی أَنْظُرُ إلى قَوْلِهِ بیده یُحَرِّکُهَا .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261هـ) ، ج 2 ، ص883 ، ح1216 ، کتاب الحج ، باب بیان وجوه الإحرام  ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

جابر گفت : رسول خدا در صبح روز چهارم ذی الحجة آمد و به ما دستور داد که از احرام خارج شویم و فرمود :‌ از احرام خارج شوید و نزد زنانتان بروید . عطاء می گوید: مردم نزد زنانشان نرفتند ؛ ولی از احرام خارج شدند . گفتیم : بین ما و عرفه پنج روز بیشتر فاصله نیست ، به ما دستور می‌دهید که با زنان جمع شویم و بعد به سوی عرفه برویم در حالی که از آلت‌های ما منی می‌چکد ؟ عطا گفت که جابر این سخن را می‌گفت و با دستش نیز نشان می‌داد ، من به سخن او می‌نگریستم و او با دست آلتش را حرکت می‌داد .

بخاری این گونه نقل می‌کند :

... فَأَمَرَ النبی صلى الله علیه وسلم أَصْحَابَهُ أَنْ یَجْعَلُوهَا عُمْرَةً وَیَطُوفُوا ثُمَّ یُقَصِّرُوا وَیَحِلُّوا إلا من کان معه الْهَدْیُ فَقَالُوا نَنْطَلِقُ إلى مِنًى وَذَکَرُ أَحَدِنَا یَقْطُرُ ... .

رسول خدا به اصحابش دستور داد تا حج را به عمره تبدیل کنند ،‌ سپس طواف کرده ،‌ تقصیر انجام دهند و از احرام خارج شوند ؛ مگر کسی که قربانی به همراه خود دارد ، صحابه گفتند : ما به سوی منی رهسپار شویم ؛ در حالی که از آلت ما منی می‌چکد ؟

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256هـ) ج 2  ، ص594 ، ح1568 ،‌ کتاب الحج ، باب 81 ، تَقْضِی الْحَائِضُ الْمَنَاسِکَ کُلَّهَا إِلاَّ الطَّوَافَ بِالْبَیْتِ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

و در روایت دیگر می‌نویسد :

فَیَرُوحُ أَحَدُنَا إلى مِنًى وَذَکَرُهُ یَقْطُرُ مَنِیًّا .

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256هـ) ج 2  ، ص885 ، کتاب الشرکة،47 ، باب 15، الاِشْتِرَاکِ فِی الْهَدْىِ وَالْبُدْنِ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

هر یک از ما به طرف منی برود، در حالی که از آلت او  منی می‌چکد ؟

آیا کسانی که در حضور رسول خدا چنین کلماتی را بر زبان جاری می‌کنند و این گونه از فرمان صریح آن حضرت سرپیچی می‌کنند ، بعد از آن حضرت از فرمانش سرپیچی نخواهند کرد ؟
مخالفت صحابه با رسول خدا (ص) در روزه سفر :

در سال هشتم هجرت، رسول خدا صلی الله علیه وآله برای فتح مکه قصد آن سرزمین نمود. در این سفر آن حضرت به همراهانش دستور داد که روزه خود را افطار کنند و خود نیز در حالی که همه مردم می‌دیدند ، افطار کرد ؛ ولی در عین حال برخی از صحابه از فرمان پیامبر خدا سرپیچی و تا غروب آفتاب افطار نکردند . رسول خدا پس از آگاهی از موضوع ، با صراحتا تمام آنان‌ را عصیان‌گر و گناهکار نامید.

مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد :

حدثنی محمد بن الْمُثَنَّى حدثنا عبد الْوَهَّابِ یَعْنِی بن عبد الْمَجِیدِ حدثنا جَعْفَرٌ عن أبیه عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَرَجَ عَامَ الْفَتْحِ إلى مَکَّةَ فی رَمَضَانَ فَصَامَ حتى بَلَغَ کُرَاعَ الْغَمِیمِ فَصَامَ الناس ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ من مَاءٍ فَرَفَعَهُ حتى نَظَرَ الناس إلیه ثُمَّ شَرِبَ فَقِیلَ له بَعْدَ ذلک إِنَّ بَعْضَ الناس قد صَامَ فقال أُولَئِکَ الْعُصَاةُ أُولَئِکَ الْعُصَاةُ .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261هـ) ج 2  ، ص785 ، ح1114 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

جابر بن عبد اللَّه می گوید : پیامبر در سال فتح مکه در ماه رمضان با حالت روزه از شهر خارج شد ا به «کراع الغمیم» رسید، همراهان آن حضرت هم روزه بودند، ظرفی آب در خواست نمود و آن را بالا بالا برد تا مردم آن را ببینند، سپس آن را نوشید. پس از گذشتن لحظاتی، گفتند: برخى از مردم روزه هستند. فرمود: آنان سرکشان هستند ، سرکشانند .
رسول خدا (ص) از پیمان شکنی امت خبر داده بود :

علاوه بر آنچه گذشت، پیامبر خدا از آینده اصحاب واز تغییرها ودگرگونی ها ی اعتقادی وروحی آنان، آگاهی بیشتری داشت ولذا از نافرمانی آنان ‌و عدم پذیرش ولایت امیر مؤمنان علیه السلام خبر داده است .
أبو یعلی موصلی در مسندش به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام می‌نویسد :
... قال قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک إلا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک .
مسند أبی یعلى ، أحمد بن علی بن المثنى أبو یعلى الموصلی التمیمی الوفاة: 307هـ) ج 1  ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : حسین سلیم أسد .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریه‏اش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادتهائى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمى‏کنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى‏دهند که من دعوت حق را اجابت کرده‏ام و در میان شما نیستم‏ ، علی علیه السلام می گوید : سؤال کردم : ای فرستاده خدا ! آیا در آن هنگام دین من سالم است ، فرمود : بلی دینت سالم است .

حاکم نیشابوری نیز المستدرک می‌نویسد :

عن علی رضی الله عنه قال إن مما عهد إلی النبی صلى الله علیه وسلم أن الأمة ستغدر بی بعده .

از علی علیه السلام نقل شده که فرمود : از چیزهایی که رسول خدا (ص) به من فرمود این است که : پس از من، مردم با حیله‏گرى با تو رفتار مى‏کنند

و بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .

المستدرک على الصحیحین ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ) ج 3  ، ص150 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا .

این حدیث سندش صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند .

امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید :

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی .

نهج البلاغه ، خطبه 172 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 4،  ص104.

بار خدایا از قریش و تمامى کسانى که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت مى کنم ؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندى مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در ربودن حقی که برای من بود ، با یکدیگر هم داستان شدند .

نتیجه : تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله در باره ولایت امیر المؤمنین علیه السلام ، نخستین تمرد آن‌ها نبوده ؛ بلکه حتی در زمان حیات آن حضرت نیز بارها و بارها از فرمان آن حضرت سرپیچی شده است ؛ بنابراین صرف اختلاف صحابه نمی‌تواند دلیلی بر رد حدیث غدیر باش

رضی جرگانی ::: پنج شنبه 88/2/3::: ساعت 10:28 عصر



اگر مقصود رسول خدا (ص) از حدیث غدیر ، تعیین علی (ع) به عنوان خلیفه بود ، نباید میان صحابه اختلاف می‌شد ؛ چون آن‌ها صحابه رسول خدا (ص) و دست پروده آن حضرت بودند .‌ چگونه می‌توان تصور کرد که تنها بعد از چند روز از حادثه غدیر خم ، صحابه وصیت و فرمان رسول خدا را فراموش کرده باشند و به آن حضرت خیانت کنند ؟

بنابراین قطعاً مقصود رسول خدا امامت آن حضرت نبوده است .
نقد و بررسی :

خواستگاه این شبهه ، تصور نادرستی است که اهل سنت از صحابه دارند ، زیرا آن‌ها بر این باورند که اگر کسی نام صحابی را گرفت وملقب به این نام شد، عدالتش قطعی است و کاری بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام نخواهد داد .

بی تردید اگر مواردی یافت شود که صحابه حتی در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، دچار اختلافات شدیدی شده‌ و بر خلاف فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله رفتار کرده‌اند ، بی اساس بودن این شبهه روشن و ثابت می‌شود که اختلاف صحابه در باره یک مسأله ، تأثیری در تعیین مقصود رسول خدا نداشته و خدشه‌ای بر دلالت حدیث غدیر وارد نخواهد کرد . اکنون به چند مورد از مخالفت‌های صحابه با رسول خدا اشاره می کنیم:
مخالفت با فرمان رسول خدا (ص) در قضیه وصیت :

بارزترین نمونه از اختلاف میان صحابه و سرپیچی از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قضیه وصیت آن حضرت است که به بعضی از اصحاب حاضر در مجلس دستور داد تا کاغذ و دوات بیاورند، چون تصمیم داشت مطالبی بنویسد که هرگز گمراه نشوند ؛ اما صحابه بدون این که حرمت پیامبر خدا را رعایت کنند ، با یکدیگر به نزاع پرداختند ، تا جایی که خلیفه دوم آن حضرت را متهم به هذیان گویی کرد ! .

وقتی صحابه در حضور رسول خدا از دستور مستقیم آن حضرت و با یکدیگر به نزاع می‌پردازند ، چه استبعادی دارد که بعد از آن حضرت نیز دچار همان اختلاف و سرپیچی نشوند ؟

محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش می نویسد :

عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ بَکَى حتى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَجَعُهُ یوم الْخَمِیسِ فقال ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ... .

ابن عباس می گفت : روز پنجشنبه و چه روزی بود آن روز . سپس آن قدر گریه کرد که اشک چشمش سنگریزه هارا خیس کرد، آنگاه گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (ص) شدید شد ، فرمود : کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید ، حاضران اختلاف کردند در حالی که چنین عملی در حضور پیامبر خدا شایسته و سزاوار نبود ، گفتند : او بیمار است و هزیان می گوید .

الجامع الصحیح المختصر ،  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 هـ) ، ج 3 ، ص1111 ، ح 2888 ، کتاب الجهاد والسیر  ب 176 ،  باب هَلْ یُسْتَشْفَعُ إِلَى أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

مسلم نیشابوری این حدیث را با اندک تغییر در صحیحش نقل کرده ومی‌نویسد :

عن بن عَبَّاسٍ أَنَّهُ قال یَوْمُ الْخَمِیسِ وما یَوْمُ الْخَمِیسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِیلُ دُمُوعُهُ حتى رأیت على خَدَّیْهِ کَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم ائْتُونِی بِالْکَتِفِ وَالدَّوَاةِ أو اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَقَالُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یَهْجُرُ .

صحیح مسلم ،  مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261 ، ج 3 ، ص1259 ، ح1637 ، کتاب الوصیة ، باب ترک الوصیة لمن لیس عنده شیء ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .
رسول خدا (ص) قصد نوشتن چه چیزی را داشت ؟

نووی در شرح روایت مسلم می‌گوید‌ :

فقد اختلف العلماء فی الکتاب الذی هم النبی صلى الله علیه وسلم به فقیل أراد أن ینص على الخلافة فی إنسان معین لئلا یقع نزاع وفتن .

علما در این که پیامبر (ص) چه می‌خواست بنویسد ، دچار اختلاف شده‌اند ، برخی گفته‌اند که آن حضرت می‌خواست جانشین بعد از خودش را معین و به اسم او تصریح کند تا بعد از ایشان و نزاع فتنه نشود .

شرح النووی على صحیح مسلم ، أبو زکریا یحیى بن شرف بن مری النووی (متوفای676هـ) ، ج 11 ، ص90 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانیة .

ابن حجر عسقلانی می‌نویسد :

واختلف فی المراد بالکتاب فقیل کان أراد أن یکتب کتابا ینص فیه على الأحکام لیرتفع الاختلاف وقیل بل أراد أن ینص على أسامی الخلفاء بعده حتى لا یقع بینهم الاختلاف قاله سفیان بن عیینة .

در این که پیامبر چه می‌خواست بنویسد ، نظرات گوناگونی وجود دارد . برخی گفته‌اند : نوشته ای بود که بیانگر احکام باشد و اختلاف را از بین به برد، برخی گفته‌اند: می‌خواست اسامی جانشینان بعد از خودش را بنویسد تا در میان آن‌ها اختلاف نشود . این مطلب را سفیان بن عیینه گفته است .

فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی (متوفای852 هـ)  ج 1 ، ص209 ، ناشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب .

بدر الدین عینی در شرح صحیح بخاری می‌نویسد‌ :

واختلف العلماء فی الکتاب الذی همَّ صلى الله علیه وسلم بکتابته ، قال الخطابی : یحتمل وجهین . أحدهما : أنه أراد أن ینص على الإمامة بعده فترتفع تلک الفتن العظیمة کحرب الجمل وصفین ... .

عمدة القاری شرح صحیح البخاری ،  بدر الدین محمود بن أحمد العینی (متوفای855هـ) ، ج 2 ، ص171 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .

علما در این که پیامبر (ص) چه می‌خواست بنویسد ، دچار اختلاف شده‌اند ، خطابی گفته : دو احتمال وجود دارد : 1 . یکی این که می‌خواست بر امامت بعد از خودش تصریح کند تا از فتنه‌های بزرگی همانند جنگ‌های جمل و صفین جلوگیری شود ... .

قسطلانی (متوفای 923هـ) در شرح صحیح بخاری می‌نویسد :

أکتب لکم کتاباً فیه النص على الأئمّة بعدی.

 ارشاد الساری ، ج 1 ، ص207 .

[رسول خدا فرمود : کاغذ و دوات بیاورید] تا نامه ای برای شما بنویسم که در آن نام ائمه وپیشوایان بعد از خودم آمده باشد.

و محمد بن یوسف کرمانی مشهور به شمس الأئمه (متوفای 786هـ) در این باره می‌نویسد :

أنّه أراد أن یکتب اسم الخلیفة بعده لئلا یختلف الناس ولا یتنازعوا فیؤدّیهم ذلک إلى الضلال .

الکوکب الدراری فی شرح صحیح البخاری ، ج 2 ، ص172 .

 آن حضرت می‌خواست نام خلیفه بعد از خودش را بنویسد تا مردم دچار اختلاف نشوند و با یکدیگر نزاع نکنند که آن‌ها را گمراه کند .

و احمد امین مصری (متوفای 1373هـ) می‌نویسد :

وقد أراد الرسول (ص) فی مرضه الذی مات فیه أن یعیّن من یلى الأمر من بعده .

یوم الإسلام ، ص41 .

رسول خدا (ص) در هنگام بیماریی که از دنیا رفت می‌خواست جانشین بعد از خودش را معین کند .
سرپیچی از فرمان رسول خدا (ص) در قضیه  نماز جمعه

رسول خدا صلی الله علیه وآله در حال ایراد خطبه‌های نماز جمعه (یا در حال نماز) بود که صدای طبل و شیپور کاروان‌های تجاری به گوش صحابه رسید ، آن‌ها بی‌اعتنا به رسول خدا آن حضرت را تنها رها کردند و به سوی کاروان شتافته و جز عده‌ای انگشت شمار ، کسی باقی نماند .

خداوند ، این عمل صحابه را به شدت تقبیح کرده و می‌فرماید :

وَإِذَا رَأَوْاْ تجَِرَةً أَوْ لهَْوًا انفَضُّواْ إِلَیهَْا وَتَرَکُوکَ قَائمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌْ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیرُْ الرَّازِقِین‏ . الجمعة / 11 .

هنگامى که آنها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند پراکنده مى‏شوند و به سوى آن مى روند و تو را ایستاده به حال خود رها مى‏کنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترین روزى‏دهندگان است‏ .

این نص صریح قرآن کریم است و کسی نمی‌تواند آن را انکار نماید . و محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحش در باره این قضیه می‌نویسد :

عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما قال أَقْبَلَتْ عِیرٌ یوم الْجُمُعَةِ وَنَحْنُ مع النبی صلى الله علیه وسلم فَثَارَ الناس إلا اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلًا فَأَنْزَلَ الله (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا ) .

الجامع الصحیح المختصر ،  محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256 ، ج 4 ، ص1859 ، ح4616 ،کتاب البیوع ، بَاب : وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

از جابر بن عبد الله نقل شده که گفت : روز جمعه بود وما در حال نماز خواندن با  پیامبر (ص) بودیم ،  قافله ای وارد شد، مردم همه متفرق شدند جز دوازده  نفر؛ خداوند این آیه را نازل کرد : « وإذا ... .

و در روایت دیگر با صراحت آمده است که مردم در حال نماز متفرق شدند :

حدثنا جَابِرُ بن عبد اللَّهِ قال بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مع النبی صلى الله علیه وسلم إِذْ أَقْبَلَتْ عِیرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا فَالْتَفَتُوا إِلَیْهَا حتى ما بَقِیَ مع النبی صلى الله علیه وسلم إلا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَنَزَلَتْ هذه الْآیَةُ : (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا) .

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی (متوفای256هـ) ج 1 ، ص316 ، ح894 ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

جابر بن عبد الله گفت : ما با رسول خدا (ص) در حال نماز بودیم که کاروان مواد غذائی وارد شد ، مردم متفرق شدند، جز دوازده نفر کس دیگری با رسول خدا (ص) نماند ، سپس این آیه نازل شد : « وإذا رَأَوْا ... »‌ .

ابن حجر عسقلانی بعد از بررسی اقوال در این باره که پیامبر در حال خطبه بود یا در حال نماز مردم متفرق شدند می‌نویسد :

وسلک طائفةٌ مسلکاً آخر ، وظاهر کلام البخاری هاهنا وتبویبه یدل علیه ، وهو : أن انفضاضهم عن النبی کان فی نفس الصلاة ، وکان قد افتتح بهم الجمعة بالعدد المعتبر ، ثم تفرقوا فی أثناء الصلاة ، فأتم بهم صلاة الجمعة ؛ فإن الاستدامة یغتفر فیها ما لا یغتفر فی الابتداء . وهذا قولُ جماعة من العلماء ، منهم : أبو حنیفة وأصحابه والثوری ومالک والشافعی - فی القدیم - وإسحاق ... .

فتح الباری فی شرح صحیح البخاری ، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین البغدادی ثم الدمشقی الشهیر بابن رجب (متوفای795هـ ) ج 5 ، ص316 ، ناشر : دار ابن الجوزی - السعودیة / الدمام - 1422هـ  ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد .

گروهی راه دیگری رفته‌اند و ظاهر سخن بخاری و چگونگی باب بندی کتابش نیز بر این مطلب گواهی می‌دهد که : متفرق شدن مردم در حال خواندن نماز جمعه بوده است ، رسول خدا نماز را با تعداد لازم شروع کرد ؛ مردم در بین نماز متفرق شدند ؛ ولی رسول خدا با افراد باقی مانده نماز جمعه را به پایان برد ؛ زیرا در ادامه نماز چیزهایی بخشیده می‌شود که در آغاز آن بخشیده نمی‌شود .

این نظر جماعتی از دانشمندان از جمله: ابو حنیفه و طرفدارانش ، ثوری ، مالک و شافعی (در نظر قبلی اش) و اسحاق است .

آیا کسانی که در حضور خاتم پیامبران از شنیدن سخنان آن حضرت اعراض و شرف و افتخار شنیدن سخنان اشرف مخلوقات عالم را به مال دنیا می‌فروشند ، در زمانی که رسول خدا در میان آنان نیست ، به سخنان آن حضرت اعتنا خواهند کرد و دچار اختلاف و تشتت نخواهند شد ؟

آیا کسانی که با بی شرمی تمام ووقیحانه رسول خدا را تنها رها کردند ، خلیفه و جانشین وی را تنها نخواهند گذاشت و وصیت او را را بر منافع مادی و شخصی خود مقدم خواهند داشت ؟!
سرپیچی از فرمان رسول خدا (ص) در قضیه متعه حج :

قضیه ی دیگری که قلب رسول خدا صلی الله علیه وآله را جریحه‌دار و خشم و غضب آن حضرت را برانگیخت ، سرپیچی صحابه از فرمان رسول خدا در قضیه متعه حج بود .

ابن ماجه و احمد بن حنبل روایت را این گونه نقل می‌کنند :

عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال خَرَجَ عَلَیْنَا رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَأَصْحَابُهُ فَأَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فلما قَدِمْنَا مَکَّةَ قال اجْعَلُوا حِجَّتَکُمْ عُمْرَةً فقال الناس یا رَسُولَ اللَّهِ قد أَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فَکَیْفَ نَجْعَلُهَا عُمْرَةً قال انْظُرُوا ما آمُرُکُمْ بِهِ فَافْعَلُوا فَرَدُّوا علیه الْقَوْلَ فَغَضِبَ فَانْطَلَقَ ثُمَّ دخل على عَائِشَةَ غَضْبَانَ فَرَأَتْ الْغَضَبَ فی وَجْهِهِ فقالت من أَغْضَبَکَ أَغْضَبَهُ الله قال ومالی لَا أَغْضَبُ وأنا آمُرُ أَمْرًا فلا أُتْبَعُ .

سنن ابن ماجه ، محمد بن یزید أبو عبدالله القزوینی الوفاة: 275 هـ) ج 2  ، ص2981 ، ح 2982 ، ناشر : دار الفکر - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی

مسند الإمام أحمد بن حنبل ،  أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی (متوفای241 هـ) ج 4 ، ص286 ، ح18546 ، باب حدیث قیس عنه البراء بن عازب ، ناشر : مؤسسة قرطبة – مصر .

از براء بن عازب نقل شده که گفت : با رسول خدا  از مدینه خارج شدیم و برای حج، احرام بستیم ، وقتی که به مکه رسیدیم ، رسول خدا فرمود : حج خود را عمره قرار دهید . مردم گفتند :‌ ای رسول خدا ، ما برای حج احرام بسته‌ایم چگونه آن را عمره قرار دهیم . رسول خدا فرمود : توجه کنید که چه دستوری به شما داده شده است ، به همان عمل کنید . اصحاب ، سخن رسول خدا را رد کردند ، رسول خدا عصبانی شد و از آنان جدا شد ونزد عایشه رفت. عایشه غضب را در چهره رسول خدا دید، گفت : کسی تو را خشمگین کند ، خدا  را خشمگین کرده است . رسول خدا فرمود : چگونه خشمگین نشوم ؛ در حالی که به آن‌ها دستور می‌دهم ؛ ولی آن‌ها فرمانبرداری نمی‌کنند .

رواه أبو یعلى ورجاله رجال الصحیح .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،  علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای807 هـ) ج 3 ، ص233 ، ناشر : دار الریان للتراث/‏دار الکتاب العربی - القاهرة ، بیروت – 1407 .

ابویعلی این روایت را نقل کرده و روات آن ، روات صحیح بخاری است .

ذهبی بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح من العوالی یرویه عدة فی وقتنا عن النحیب وابن عبدالدائم بسماعهما من ابن کلیب أخرجه ابن ماجة عن الثقة عن أبی بکر ... .

سیر أعلام النبلاء ،  محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله (متوفای748 هـ) ج 8 ، ص498 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط ، محمد نعیم العرقسوسی .

این روایتی صحیح از کتاب عوالی است که آن را عده‌ای در زمان ما از نحیب و ابن عبد الدائم نقل کرده‌اند که آن‌ها از ابن کلیب شنیده‌اند . ابن ماجه این روایت را از شخصی مورد اعتماد واز أبی بکر نقل کرده است .

مسلم نیشابوری ، فقط تکه‌های آخر روایت را نقل می‌کند :

عن ذَکْوَانَ مولى عَائِشَةَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها أنها قالت قَدِمَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لِأَرْبَعٍ مَضَیْنَ من ذِی الْحِجَّةِ أو خَمْسٍ فَدَخَلَ عَلَیَّ وهو غَضْبَانُ فقلت من أَغْضَبَکَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَدْخَلَهُ الله النَّارَ قال أو ما شَعَرْتِ أَنِّی أَمَرْتُ الناس بِأَمْرٍ فإذا هُمْ یَتَرَدَّدُونَ .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261هـ) ، ج 2 ، ص879 ، ح1211 ، کتاب الحج ، باب بیان وجوه الإحرام ... ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

ذکوان غلام عائشه از وی نقل کرده است که گفت : رسول خدا چهار یا پنج از ذی الحجة گذشته بود که ناراحت نزد من آمد ،  گفتم: هر کس شمارا خشمگین کند، خدا او را وارد آتش می کند ؟ رسول خدا فرمود : مگر نمی‌دانی که من مردم را فرمان می‌دهم ؛ ولی آن‌ها چون وچرا می کنند ومردد هستند .
سخن زشت برخی صحابه در توجیه تمرد از فرمان رسول خدا (ص) :

تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله ، قلب آن حضرت را جریحه‌دار کرد ؛‌ اما بدتر از آن سخنی است برخی از صحابه در توجیه تمردشان ذکر کرده‌اند . مسلم نیشابوری در صحیحش می نویسد :

قال جَابِرٌ فَقَدِمَ النبی صلى الله علیه وسلم صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ من ذِی الْحِجَّةِ فَأَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ قال عَطَاءٌ قال حِلُّوا وَأَصِیبُوا النِّسَاءَ قال عَطَاءٌ ولم یَعْزِمْ علیهم وَلَکِنْ أَحَلَّهُنَّ لهم فَقُلْنَا لَمَّا لم یَکُنْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ عَرَفَةَ إلا خَمْسٌ أَمَرَنَا أَنْ نُفْضِیَ إلى نِسَائِنَا فَنَأْتِیَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاکِیرُنَا الْمَنِیَّ قال یقول جَابِرٌ بیده کَأَنِّی أَنْظُرُ إلى قَوْلِهِ بیده یُحَرِّکُهَا .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری (متوفای261هـ) ، ج 2 ، ص883 ، ح1216 ، کتاب الحج ، باب بیان وجوه الإحرام  ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

جابر گفت : رسول خدا در صبح روز چهارم ذی الحجة آمد و به ما دستور داد که از احرام خارج شویم و فرمود :‌ از احرام خارج شوید و نزد زنانتان بروید . عطاء می گوید: مردم نزد زنانشان نرفتند ؛ ولی از احرام خارج شدند . گفتیم : بین ما و عرفه پنج روز بیشتر فاصله نیست ، به ما دستور می‌دهید که با زنان جمع شویم و بعد به سوی عرفه برویم در حالی که از آلت‌های ما منی می‌چکد ؟ عطا گفت که جابر این سخن را می‌گفت و با دستش نیز نشان می‌داد ، من به سخن او می‌نگریستم و او با دست آلتش را حرکت می‌داد .

بخاری این گونه نقل می‌کند :

... فَأَمَرَ النبی صلى الله علیه وسلم أَصْحَابَهُ أَنْ یَجْعَلُوهَا عُمْرَةً وَیَطُوفُوا ثُمَّ یُقَصِّرُوا وَیَحِلُّوا إلا من کان معه الْهَدْیُ فَقَالُوا نَنْطَلِقُ إلى مِنًى وَذَکَرُ أَحَدِنَا یَقْطُرُ ... .

رسول خدا به اصحابش دستور داد تا حج را به عمره تبدیل کنند ،‌ سپس طواف کرده ،‌ تقصیر انجام دهند و از احرام خارج شوند ؛ مگر کسی که قربانی به همراه خود دارد ، صحابه گفتند : ما به سوی منی رهسپار شویم ؛ در حالی که از آلت ما منی می‌چکد ؟

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256هـ) ج 2  ، ص594 ، ح1568 ،‌ کتاب الحج ، باب 81 ، تَقْضِی الْحَائِضُ الْمَنَاسِکَ کُلَّهَا إِلاَّ الطَّوَافَ بِالْبَیْتِ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

و در روایت دیگر می‌نویسد :

فَیَرُوحُ أَحَدُنَا إلى مِنًى وَذَکَرُهُ یَقْطُرُ مَنِیًّا .

الجامع الصحیح المختصر ، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256هـ) ج 2  ، ص885 ، کتاب الشرکة،47 ، باب 15، الاِشْتِرَاکِ فِی الْهَدْىِ وَالْبُدْنِ ، ناشر : دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا .

هر یک از ما به طرف منی برود، در حالی که از آلت او  منی می‌چکد ؟

آیا کسانی که در حضور رسول خدا چنین کلماتی را بر زبان جاری می‌کنند و این گونه از فرمان صریح آن حضرت سرپیچی می‌کنند ، بعد از آن حضرت از فرمانش سرپیچی نخواهند کرد ؟
مخالفت صحابه با رسول خدا (ص) در روزه سفر :

در سال هشتم هجرت، رسول خدا صلی الله علیه وآله برای فتح مکه قصد آن سرزمین نمود. در این سفر آن حضرت به همراهانش دستور داد که روزه خود را افطار کنند و خود نیز در حالی که همه مردم می‌دیدند ، افطار کرد ؛ ولی در عین حال برخی از صحابه از فرمان پیامبر خدا سرپیچی و تا غروب آفتاب افطار نکردند . رسول خدا پس از آگاهی از موضوع ، با صراحتا تمام آنان‌ را عصیان‌گر و گناهکار نامید.

مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد :

حدثنی محمد بن الْمُثَنَّى حدثنا عبد الْوَهَّابِ یَعْنِی بن عبد الْمَجِیدِ حدثنا جَعْفَرٌ عن أبیه عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَرَجَ عَامَ الْفَتْحِ إلى مَکَّةَ فی رَمَضَانَ فَصَامَ حتى بَلَغَ کُرَاعَ الْغَمِیمِ فَصَامَ الناس ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ من مَاءٍ فَرَفَعَهُ حتى نَظَرَ الناس إلیه ثُمَّ شَرِبَ فَقِیلَ له بَعْدَ ذلک إِنَّ بَعْضَ الناس قد صَامَ فقال أُولَئِکَ الْعُصَاةُ أُولَئِکَ الْعُصَاةُ .

صحیح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة: 261هـ) ج 2  ، ص785 ، ح1114 ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

جابر بن عبد اللَّه می گوید : پیامبر در سال فتح مکه در ماه رمضان با حالت روزه از شهر خارج شد ا به «کراع الغمیم» رسید، همراهان آن حضرت هم روزه بودند، ظرفی آب در خواست نمود و آن را بالا بالا برد تا مردم آن را ببینند، سپس آن را نوشید. پس از گذشتن لحظاتی، گفتند: برخى از مردم روزه هستند. فرمود: آنان سرکشان هستند ، سرکشانند .
رسول خدا (ص) از پیمان شکنی امت خبر داده بود :

علاوه بر آنچه گذشت، پیامبر خدا از آینده اصحاب واز تغییرها ودگرگونی ها ی اعتقادی وروحی آنان، آگاهی بیشتری داشت ولذا از نافرمانی آنان ‌و عدم پذیرش ولایت امیر مؤمنان علیه السلام خبر داده است .
أبو یعلی موصلی در مسندش به نقل از امیر المؤمنین علیه السلام می‌نویسد :
... قال قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک إلا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک .
مسند أبی یعلى ، أحمد بن علی بن المثنى أبو یعلى الموصلی التمیمی الوفاة: 307هـ) ج 1  ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : حسین سلیم أسد .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و صداى گریه‏اش بلند شد. پرسیدم: علت گریه شما چیست؟ فرمود: علت گریه من، حسادتهائى است که مردم نسبت تو در دل دارند و آشکار نمى‏کنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى‏دهند که من دعوت حق را اجابت کرده‏ام و در میان شما نیستم‏ ، علی علیه السلام می گوید : سؤال کردم : ای فرستاده خدا ! آیا در آن هنگام دین من سالم است ، فرمود : بلی دینت سالم است .

حاکم نیشابوری نیز المستدرک می‌نویسد :

عن علی رضی الله عنه قال إن مما عهد إلی النبی صلى الله علیه وسلم أن الأمة ستغدر بی بعده .

از علی علیه السلام نقل شده که فرمود : از چیزهایی که رسول خدا (ص) به من فرمود این است که : پس از من، مردم با حیله‏گرى با تو رفتار مى‏کنند

و بعد از نقل روایت می‌گوید :

هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه .

المستدرک على الصحیحین ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ) ج 3  ، ص150 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا .

این حدیث سندش صحیح است ؛ ولی بخاری و مسلم نقل نکرده‌اند .

امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می‌فرماید :

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی أَمْراً هُوَ لِی .

نهج البلاغه ، خطبه 172 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 4،  ص104.

بار خدایا از قریش و تمامى کسانى که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت مى کنم ؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندى مرا قطع کردند و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند و در ربودن حقی که برای من بود ، با یکدیگر هم داستان شدند .

نتیجه : تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلی الله علیه وآله در باره ولایت امیر المؤمنین علیه السلام ، نخستین تمرد آن‌ها نبوده ؛ بلکه حتی در زمان حیات آن حضرت نیز بارها و بارها از فرمان آن حضرت سرپیچی شده است ؛ بنابراین صرف اختلاف صحابه نمی‌تواند دلیلی بر رد حدیث غدیر باش

رضی جرگانی ::: پنج شنبه 88/2/3::: ساعت 10:19 عصر



امام على (ع ) به مردى که از او خواهش پند دادن داشت ، فرمود: از آنان مباش ! که بى آن که نیکى کنند، امید رستگارى آخرت دارند. و با طول آرزو امید توبه دارند. در دنیا، همچون وارستگان سخن مى گویند و همچون دلبستگان عمل مى کنند. اگر بدانان بخشیده شود، سیرى ندارد و اگر از آنان باز داشته شود، خرسند نمى شود. نهى مى کنند و نهى نمى پذیرند و دیگران را فرمان مى دهند به آن چه که خود، عمل نمى کنند. نیکوکاران را دوست دارند. اما همچون آنان عمل نمى کنند. گناهکاران را دشمن مى دارند و خود، یکى از آنانند. مرگ را به سبب بسیارى گناه ، ناخوش دارند. چون بیمار شوند، از کارهاى ناپسند خود، پشیمان مى شوند و چون سلامتى را بازیابند، به کار ناپسند مى پردازند
اگر در آسایش باشند، خودپسند مى شوند. و چون مبتلا شوند، ماءیوس ‍ مى گردند. چون آنان را بلایى رسد، دست به دعا بردارند و چون آسایشى یابند، مغرورانه سرپیچى کنند. گمانشان بر آنان چیره است و آن چه یقین است ، بر آنان دسترسى ندارد. بر دیگرى به کوچکترین گناه ، ترسان شوند و خود، به بیش از آن چه که او دست زده است ، دست یازند. چون بى نیاز شوند، سرمستى و فتنه انگیزى کنند. و چون نیازمند شوند ماءیوس و خوار گردند. چون دست به کارى زنند، کوتاهى کنند و چون چیزى خواهند، زیاده روى کنند. چون شهوت بدانان روى آورد، گناه را پیش اندازند و توبه را پس . چون درد و رنجى روى آور شود، از چارچوب دین فراتر روند. پند را به توصیف مى نشینند، و خود، پند نمى گیرند. در نصیحتگرى مبالغه مى کنند و خود موعظه نمى شوند. در گفتار، راهنمایند و در کردار، اندک ورزند. به ناپایدار همچشمى دارند و در پایدار، سهل انگارند. غنیمت را غرامت مى شمرند و غرامت را غنیمت مى دانند. بر مرگ ، ترسانند و به چاره اى دست نمى زنند. گناه کوچک دیگران را بزرگ شمرند و بزرگ تر از آن را که خود ورزیده اند، کوچک . طاعت کوچکتر خویش را بزرگ شمارند و بزرگ تر از آن را که دیگران داشته اند، کوچک . مردم را طعنه زنند و عیب خویش پوشند. به بیکارگى گذراندن با ثروتمندان را بهتر از همنشینى نیک با نیازمندان دانند. به سود خویش بر دیگران حکم کنند. و به سود دیگرى ، بر خود حکم نکنند. دیگران را راهنمایى کنند، و خود را گمراه . فرمانبرى شان مى کنند و سرکش مى شوند. وفادارى مى خواهند. و وفا نمى کنند. بر مردم ، به چیزى جز خداى ترسانند و از خدا بر مردم نترسند. جامع
(نهج البلاغه ) گفت : این سخن ، پندى گوارا و سخنى بلیغ است که بینندگان را بینایى مى دهد و نگرنده اندیشمند را به عبرت وا مى دارد.

کشکول شیخ بهایی.دفتر سوم



محمود سرافراز ::: دوشنبه 87/12/19::: ساعت 12:10 صبح


نگاهی به آیه تطهیر

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» سورة مبارکه احزاب/ آیه 33.

خداوند می‌خواهد پلیدی و گناه را، فقط از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

آیات 28 تا 34 سوره مبارکه احزاب، همگی خطاب به همسران پیامبر(9) است و در لابلای این آیات، سوره احزاب/ آیة 33 آیة تطهیر با مضمون و لحنی متفاوت با سایر آیات نازل شده است. از جمله این تفاوتها تغییر ضمیرهاست. در آیات قبل از آیه تطهیر، 25 ضمیر و فعل آمده که همگی مونث است و بعد از آیة تطهیر نیز دو ضمیر و فعل وجود دارد که آنهم مونث است. ولی تمام ضمیرها و فعلهای آیه تطهیر که در وسط این 27 ضمیر و فعل مونث قرار گرفته، مذکر می‌باشد و یا ضمیری است که هم به مونث و هم به مذکر برمی‌گردد و خلاصه اینکه ضمایر مخصوص مونث نیست. از آنجا که قرآن کریم در اوج فصاحت و بلاغت است و حروفچینی و چینش کلمات و جملات آن در نهایت صلابت و دقت ادبی است. آیا این مساله یک تصادف است یا فلسفه خاصی دارد.

بی‌شک تصادف نیست و علّت خاصی دارد که نباید از کنار آن به آسانی گذشت.

اگر منظور از آیه تطهیر هم، چون دیگر آیات قبل و بعدش، همسران پیامبر بود، چرا خطاب آیه عوض شد و ضمیرهای مخصوص مونث بکار برده نشد؟

بنظر می رسد مضمون و محتوای آیه و تغییر ضمیرها و فعلهای آن، دلالت دارد که منظور این آیه همسران پیامبر نمی‌باشد. و ما برآنیم این معنا را تحقیق نماییم.

بررسی برخی واژگان کلیدی آیه

1- «انمّا» کلمه‌ای است که برای حصر و انحصار بکار می‌رود و معنای فارسی آن «فقط» می‌باشد.

وجود «انّما» در این آیه می‌رساند که مطلبی در آیه وجود دارد که اختصاص به افراد خاصی دارد و برای همه مسلمانان نیست. چون معنی ندارد برای چیزی که عموم مسلمانان را شامل می‌گردد از این کلمه استفاده شود. آن مطلبی که مورد حصر و انحصار قرار گرفته طهارت از رجس و پلیدی است و «پلیدی» که در این آیه از آن سخن گفته شده نه از همه ، بلکه از ایشان که در مخاطب واقع شده اند برطرف شده است. بعلاوه اینکه آن «پلیدی» هم پلیدی خاصی است که از افراد خاصی برطرف شده و تنها آنها تطهیر گردیده‌اند.

2- «یرید الله» خداوند اراده می‌کند.

منظور از اراده خداوند در این آیه چیست؟ آیا مراد اراده تشریعی است یا اراده تکوینی.

برای پاسخ به این پرسش لازم است ابتدا اراده تشریعی و تکوینی را بشناسیم.

اراده تشریعی: به معنای فرمان و دستورات الهی و جعل قانون و به عبارتی همان واجبات و محرمات است.

اراده تکوینی: به معنای آفرینش و خلقت است بعبارتی همان ارادة آفرینش و خلقت چیزی است. همانی که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (سوره یس آیه 82)

فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن می‌گوید: «موجود باش» آن چیز بی‌درنگ موجود می‌شود.

خداوند بقدری قدرت دارد که اگر اراده‌اش به این تعلق بگیرد که همانند این عالم هستی ساخته شود و بوجود آید کافی است فرمان دهد، فوراً ایجاد خواهد شد.

منظور از ارادة الهی در آیه تطهیر، اراده تشریعی نیست که خداوند از اهل‌البیت خواسته است که پاک و طاهر باشند و از پلیدی و ناپاکی دوری گزینند. چون دستور به پاکی و تقوا مخصوص اهل‌‌البیت نیست، بلکه این دستور عمومی است و شامل همه مسلمانان می‌شود، در حالی که وجود «انّما» در ابتدای آیه اقتضا می‌کند مطلب جدیدی به «اهل‌البیت» اختصاص داده شود که شامل همه مسلمانان نمی‌گردد.

پس منظور ارادة تکوینی است و خداوند متعال با ارادة تکوینیه خویش موهبتی به «اهل‌البیت» عنایت کرده و ایشان را واجد صفتی بنام «عصمت» کرده که هرگونه پلیدی و ناپاکی را از آنها دور می‌کند و لذا همواره پاک و منزه از هر خطا و گناهی خواهند بود.

3- «الرجس»

منظور از رجس چیست؟

رجس به معنای پلیدی است و هم بر پلیدی‌های ظاهری و هم بر پلیدیهای معنوی اطلاق می‌شود.[1]

از آنجا که کلمه «الرجس» بصورت مطلق در آیه شریفه آمده و بدون قید و شرط می‌باشد اطلاق دارد و هر دو نوع و هر دو معنای رجس را شامل می‌شود و هم پلیدیهای ظاهری و هم پلیدیهای معنوی را در برمی‌گیرد.

ادامه دارد...


[1] . مفردات راغب



محمود سرافراز ::: یکشنبه 87/12/18::: ساعت 11:49 عصر


 

بعضی از علمای اهل سنّت که «مولی» را در حدیث غدیر به معانی مورد نظر شیعه گرفته‌اند به شرح زیرند.

امام ابو حامد غزالی (505 هـ)   

وی همان‌گونه که در شرح حال و شناخت شخصیت او می‌آید یکی از اعاظم و أکابر علمای اهل سنّت است وهمانطور که در قسمت اول بحث شده و اگر به فراز دوم از سخن غزالی توجه کنیم  متوجه میشویم که غزالی از کلمه مولی چه برداشتی کرده که بی محابا به عمر می تازد و انتصاب او را از روی هوا هوس میداند.:

وذکر أبو حامد الغزالی فی کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین ألفاظا تشبه هذا. فقال قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم لعلی یوم غدیر خم: من کنت مولاه فعلی مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ یا أبا الحسن أصبحت مولای ومولى کل مؤمن ومؤمنة. قال: وهذا تسلیم ورضى وتحکیم، ثم بعد هذا غلب الهوى حبا للریاسة وعقد البنود وخفقان الرایات وازدحام الخیول فی فتح الأمصار وأمر الخلافة ونهیها، فحملهم على الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون.

أبو حامد غزالی در کتاب سر العالمین وکشف ما فی الدارین ألفاظی شبیه به این مطالب را در کتاب خود آورده است. رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم روز غدیر خم به علی گفت: «من کنت مولاه فعلی مولاه».

این سخن عمر در حقیقت تسلیم در برابر امر و رضایت و تحکیم آن بود. امّا بعد از آن بود که هوی و هوس برای حبّ ریاست بر او غلبه کرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پیمان‌ها در خفقان هوی و هوس و زد و خورد نیزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهیان و لشکر کشی برای فتح کشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوی و هوس سیراب گردیدند.

و به همین خاطر بود که مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشت نمودند و عهد و پیمان خود را به پشست سر خود افکندند و آن را به قیمتی اندک فروختند. مجموعة رسائل الإمام الغزالی، کتاب سر العالمین ص483

ذهبی در حالی که تحت تأثیر شخصیت غزالی قرار گرفته چاره‌ای جز توجیه زیر ندیده، لذا بعد از ذکر مطلب فوق با یک ادعای واهی و بدون دلیل صورت قضیه را خواسته پاک کند و در کتاب خود این چنین  می‌گوید:.نمی‌دانم غزالی برای این سخن خود چه عذری خواهد داشت؟ ولی ظاهراً غزالی از این نظر خود بازگشته و دوباره از حق پیروی کرده است. و به راستی که او از دریا‌های علم است. والله اعلم.سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج 19، ص 328.

هر چند عده ای خواسته اند اصل انتساب کتاب به غزالی را مورد خدشه قرار دهند منتهی در انتساب کتاب سر العالمین به غزالی هم جای شک و تردید نیست چرا که:

ذهبی در میزان الاعتدال، ج 1، ص 500 و سیر أعلام النبلاء، ج19، ص 328 و ص 403 و لسان المیزان، ج 2، ص 215 و ابن جوزی در تذکره خواص الامّه، ص 62، و إسماعیل باشا بغدادى در ایضاح المکنون،ج 2، ص11 و ص 80  به این مطلب تصریح کرده‌اند.

محمد بن طلحة شافعی (652هـ)

محمد بن طلحه شافعی از علمای بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجری  است که تعریف شخصیت او در ذیل خواهد آمد وی‌ می‌گوید:

فیکون معنى الحدیث: من کنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حمیمه أو صدیقه فإن علیا منه کذلک، وهذا صریح فی تخصیصه لعلی بهذه المنقبة العلیة وجعله لغیره کنفسه ... بما لم یجعله لغیره. ولیعلم: أن هذا الحدیث هو من أسرار قوله تعالى ...  فانه اولی بالمومنین وناصر المؤمنین وسید المومنین. وکل معنی امکن اثباته لرسول الله فقد جعله اعلی علیه السلام  وهی مرتبة سامیة ومنزلة شاهقة ودرجة علیة ومکانة رفیعة خصه صلى الله علیه وسلم بها دون غیره، فلهذا صار ذلک الیوم یوم عید وموسم سرور لاولیائه

معناى حدیث غدیر این است: هر کس که من بر او أولى و سزاوارتر و یا ناصر و  وارث و یا پشتیبان و دوست صمیمی او هستم علی هم برای او این چنین است. و این کلام صریح در تخصیص علی به این منقبت بلند بوده و او را برای دیگران مانند خود قرار داده و این خصوصیت را برای دیگری قائل نشده است .

مطالب السئول، ص 45-44 در واقع اقای شافعی به یک نکته بسیار زیبا اشاره کرده و انهم  هر معنا ی که از مولا در فراز اول برای رسول خدا بکار میرود و امکان ان برای پیامبر باشد  همان معنا در مورد  امیر المومنین (ع) استعمال میشود

در مورد شخصیت محمد بن طلحه شافعی نزد علمای اهل سنّت ذهبی اینگونه میگوید هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشی العدوی الشافعی المتوفّى سنة 652، ووصفه بالعلّامة الأوحد، برع فی المذهب واصوله وشارک فی فنون.

أبو سالم محمّد بن طلحه بن محمّد قرشی عدوی شافعی متوفّاى سال 652هـ . که به علّامه بی نظیر در مذهب و اصول و دارای فنون و هنر‌های مختلف توصیف گشته است.  سیر أعلام النبلاء، ج 23، ص293.

سبط ابن الجوزی (654هـ)

ابن حجر در «الصواعق المحرقه» مطلب ذیل را از کتاب او «تذکره خواص الأمه فی معرفة الأئمه» نقل می‌کنند:

او ده معنی برای مولی ذکر میکند ودر معنی دهم اشاره به معنی  اولویت میکند وسپس اشاره میکند که بقیه معانی در زیر مجموعه و بر گشتشان به همان معنی دهم است

قال الله تعالى: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة ولا من الذین کفروا مأواکم النار هی مولاکم» أی: أولى بکم ... والمراد من الحدیث: الطاعة المخصوصة ومعناه: من کنت أولى به من نفسه فعلی أولى به. وقد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج یحیى ابن سعید الثقفی الأصبهانی فی کتابه المسمى بمرج البحرین، فإنه روى هذا الحدیث بإسناده إلى مشایخه وقال فیه: فأخذ رسول الله بید علی وقال: من کنت ولیه وأولى به من نفسه فعلی ولیه. فعلم أن جمیع المعانی راجعة إلى الوجه العاشر. ودل علیه أیضا قوله علیه السلام: ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟  وهذا نص صریح فی اثبات امامهته و قبول طاعته

خداوند تعالى می‌فرماید: «فالیوم لا یؤخذ منکم فدیة ولا من الذین کفروا مأواکم النار هی مولاکم»  در این جا نیز مولی به معنی  أولى و سزاوارتر به خود شماست.

و معنای آن این است: کسی که من برای او سزاوارترم از این به بعد علی بر او سزاوارتر است.

و به همین معنى حافظ أبو الفرج یحیى ابن سعید ثقفی أصبهانی در کتابش «مرج البحرین» تصریح نموده است. وی این روایت را با إسنادش به مشایخ خود روایت کرده و گفته:

 رسول الله دست علی راگرفت و فرمود: هر کس من ولی او بر او  از خود او سزاوارترم از این به بعد علی بر او سزاوارتر است.

پس دانسته شد که تمام معانی کلمه «مولی»به معنای دهم بازگشت کرد.

 و دلیل بر این مطلب نیز سخن خود رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در ابتدای حدیث غدیر است که فرمود: «ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟»  

که این سخن نص صریح در اثبات امامت علی (ع) ولزوم طاعت از اوست  وخود این جمله قبل   از کلمه مولی بزرگترین قرینه بر مراد رسول خدا از کلمه مولی است گویا پیامبر  با مقدمه اش اینده را میدیده که قرائن را قرار داده است

 محمد بن یوسف کنجی شافعی (658 هـ)

قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم لعلی: «لو کنت مستخلفا أحدا لم یکن أحدا حق منک» ... وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف  لکن حدیث غدیر خم دال علی التولیه و هی الاستخلاف وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره صلى الله علیه وسلم.

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به علی [علیه السلام‌] فرمود: «اگرکسی را به جای خود برگزیدم از تو شایسته‌تر ندیدم و این حدیث اگر چه بر خلافت دلالت نمی‌کند ولی حدیث غدیر خم دلالت بر تولیت دارد که همان استخلا ف (به خلا فت برگزیدن ) و این حدیث یعنی حدیث غدیر خم ناسخ هر خلافت دیگری است چون این اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روی داده است.

کفایة الطالب فی مناقب أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب 166 - 167

 

.شهاب الدین دولت آبادی

حدیث غدیر بر خلافت و نیابت أمیر المؤمنین علیه السلام از جانب رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم و نیز بر وجوب إطاعت و تبعیت از او دلالت دارد.

من کتابه هدایه السعداء، مخطوط، ر. ک . نفحات الأزهار، آیه الله سید علی میلانی، ج 9، ص 211

رضی جرگانی ::: سه شنبه 87/12/13::: ساعت 9:34 عصر


 

خطبه غدیر یکی از خطبه هایی است که پیامبر صلی الله علیه وآله اسلام وقتی بر گشتن از حجة الوداع در منطقه‌ای بنام غدیر خم در مقابل انبوهی از مسلمانان که بیش از صد هزار گفته شده است امامت علی علیه السلام را به دستور خداوند ابلاغ واعلام رسمی نمودند . در این خطبه رسول خدا صلی الله علیه وآله ، ولایت امیر المومنین علیه السلام را مانند ولایت خودش بر مسلمانان دانسته و تصریح می‌کند به این که:

 ألست أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : نعم ، قال : من کنت مولاه فعلی مولاه .

کسی را که من مولی اولی به تدبیر و تصرف اوهستم ، علی مولی او است

در تعبیر دیگر این چنین آمده است :

إن الله مولای وأنا ولی کل مؤمن من کنت ولیه فهذا ولیه .

ودر تعبیر سوم آمده است :

یا أیها الناس من أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : الله ورسوله أعلم . قال : ألست أولى بکم من أنفسکم ؟ قالوا : بلى . قال : « من کنت مولاه فعلی مولاه » .

رسول خدا با جمله « ألست اولی بالمؤمنین» می‌خواست آن‌ها را به یاد این آیه از قرآن کریم بیندازند که : « النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ »

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است .

بعد با اقرار گرفتن از آن‌ها این مطلب را دیکته کرد که : هر کس من به خودش سزاوارتر هستم ، علی نیز همان منصب را دارد .

 در این که منظور از « أَوْلَى » در آیه « النَّبِیُّ أَوْلَى بالمؤمنین من أنفسهم » اولی به تصرف است اجمالاً جای تردید نیست ؛ اما در عین حال برای عده‌ای از برادران اهل سنت اشکال مطرح پیش آمده که با چه دلیل و مستندی کلمه «اولی» در خطبه غدیر حمل بر اولی به تصرف و تدبیر می گردد ؟

سوال دیگری که مطرح شده این است که کار برد کلمه ای «اولی» در این خطبه ، ریشه در قرآن دارد ، و آیه « النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ » دارد ، به چه دلیل می‌گویند که این واژه به معنای اولی به تصرف وتدبیر آمده است ؟ حمل کلمه « اولی » بر اولی به تصرف و تدبیر وجه و موردی ندارد ؛ زیرا این حدیث برای تنبیه و آگاهاندن مورد خطاب است به این که من نسبت به خود تان سزاوار و اولی به تصرف هستم ؛ اما کار به بیان اولی به تصرف دیگران ندارد .

برای روشن شدن پاسخ این شبهه لازم است که این کلمه هم از نظر لغت و هم از نظر کاربرد در تفسیر ؛ به ویژه از دیدگاه مفسرین اهل سنت تحقیق و بررسی دقیق صورت گیرد تا کاربرد این کلمه در خطبه پیامبر در جریان غدیر روشن گردد

آیا به منظور ابلاغ و اعلام رسمی حق اولویت به تصرف و تدبیر امیر المومنین علیه السلام به جعل و تشریع الهی (که همان ولایت الهی است) بعد از پیامبر (ص) صورت گرفته یا به منظور اعلام این مطلب که محبت و دوستی که مسلمانان به پیامبر داشتند با امیر المومنین داشته باشند انجام پذیرفته است ؟

مفهوم شناسی« اولی » :«أولی» در لغت :اولی از «الولی» که ریشه آن «و ـ ل ـ ى» مشتق شده است . معناى اصلى «ولى» قرار گرفتن چیزى در کنار چیز دیگرى است ، به نحوى که فاصله در میان آن دو نباشد . از این معنا مى توان به نزدیکى ، قرب و دنو تعبیر کرد . راغب مى گوید :

«الولاء والتوالی أن یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما، ویستعار ذلک للقرب من حیث المکان ومن حیث النسبة ومن حیث الدین ومن حیث الصداقة والنصرة والاعتقاد والولایة : النصرة . والولایة : تولى الأمر . و قیل : الولایة والولایة نحو الدلالة والدلالة . وحقیقته : تولى الامر » .

الراغب الأصفهانی المفردات فى غریب القرآن، ، کتاب الواو ص 533.

 دو چیز ، هر گاه چسبیده و کنار هم قرار گیرند که شىء سوم ، میان آن دو فاصله‌اى پدید نیاورد که پیوندشان را از هم بگسلاند ، «ولى» معنا و مفهوم پیداکرده و این معنا در جای دیگر که قرب مکانی و نسبت و راستی و همکاری و عقیده داشته باشد به صورت استعاره به کار می رود . ولایت (به فتح واو) به معنای نصرت و ولایت (به کسر واو) به معنای سرپرستی به کار می رود ... حقیقت معنای ولایت همان سرپرستی است .

ابن اثیر می نویسد :الولایة تشعر بالتدبیر والقدرة والفعل .ولایت اشاره و دلالت بر تدبیر و اعمال قدرت و انجام کاری دارد .

ابن الأثیر ، النهایة فی غریب الحدیث ، ج5 ، ص227 .

 ابن منظور می نویسد :وولی المرأة الذی یلی عقد النکاح علیها ولا یدعها تستبد بعقد النکاح دونه .

سرپرست زن کسی است که عقد نکاح به دست است و زن در این امر  رها گذاشته نمی شود ، که دیگران با عقد نکاح در حق او استبداد نمایند . ابن منظور ، لسان العرب ، ج15 ، ص407 .

زیبیدی می نویسد : الولی در اسماء خداوند به معنای ناصر است گفته شده که به معنای متولی اموری که قائم به آن است می باشد . ولی همان مالک ومتصرف اشیا می باشد .

«الولی فی أسماء الله تعالى : هو الناصر ، وقیل : المتولی لأمور العالم القائم بهاوأیضاً الوالی : وهو مالک الأشیاء جمیعها المتصرف فیها .

محمد مرتضى الحسینی الزبیدی ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج20 ، ص315 ، دراسة تحقیق: علی شیری ، طبعة عام .

فراهیدی می نویسد :

ولی : فی أَسماء اللَّه تعالى : الوَلیُّ هو الناصِرُ ، و قیل : الُمَتَوَلِّی لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بها ، و من أَسمائه عز و جل : الوالی ، و هو مالِکُ الأَشیاء جمیعها المُتَصَرِّفُ فیها . قال ابن الأَثیر : و کأَن الوِلایة تُشعر بالتَّدْبیر و القُدرة و الفِعل ، و ما لم یجتمع ذلک فیها لم ینطلق علیه اسم الوالی . ابن سیدة : وَلیَ الشی‏ءَ و وَلیَ علیه وِلایةً و وَلایةً ، و قیل : الوِلایة الخُطة کالإِمارة ، و الوَلایةُ المصدر . ابن السکیت : الوِلایة ، بالکسر ، السلطان ، و الوَلایة و الوِلایة النُّصرة .

کمله «ولی»‌ در اسمای خداوند متعال به معنای یاری کننده است بعضی گفتند : به معنای سرپرست امور عالم و خلائق که قائم به آن است . و از اسمای خداوند است « الوالی » که همان مالک تمام اشیا و متصرف در آن است ابن اثیر می گفته است : ولایت دلالت بر تدبیر ، قدرت و فعل دارد وقتی این امور در نبود بر آن اسم ولی به کار نمی رود ... ابن سکیت می‌گوید : ولایة به کسر سلطنت و حکومت است و ولایت به فتح به معنای نصرت است .

کتاب العین ، ج‏8 ، ص 365 .

صاحب مجمع البحرین می نویسد :والولی : الوالی ، وکل من ولی أمر أحد فهو ولیه . والولی هو الذی له النصرة و المعونة . والولی الذی یدیر الأمر ، یقال : فلان ولی المرأة إذا کان یرید نکاحها . وولی الدم : من کان إلیه المطالبة بالقود . والسلطان ولی أمر الرعیة، ومنه قول الکمیت فی حق علی بن أبی طالب . ونعم ولی الأمر بعد ولیه ومنتجع التقوى ونعم المقرب .

ولی به معنای حاکم است و هرکسی که امر فردی دیگری را به عهده دارد او ولی آن کس است . ولی کسی است که دیگری را یاری و همکاری می کند . ولی به معنای کسی است که تدبیر و اداره امور می کند ؛ مثل این که گفته می شود : فلانی ولی زن است زمانی که قصد داشته باشد او را به عقد کسی دربیاورد ، «ولی خون» به کسی می گویند که حق مطالبه قصاص را دا شته باشد . حاکم ولی امر رعیت است . از این معنا است کلام کمیت در حق علی (ع) که گفت :  بهترین ولی هستی بعد از ولی و بهترین داروی تقوی و نزدیک کننده هستی .

    مجمع البحرین ، ج‏1 ، ص 455 .

نتیجه : بنا بر آن چه در تفسیر لغت شناسان راجع به کلمه اولی و ولی بیان شد این مطلب به دست می آید که این کلمه به معنای سلطنة و ولایت می باشد . در واقع نکته مشترک در میان همه تعریفها سلطنت و ولایت است که در همه وجود دارد



رضی جرگانی ::: سه شنبه 87/12/13::: ساعت 9:27 عصر


آیه ولایت

«اِنّما وَلیّکم الله و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون؛ولیّ شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اندهمان کسانی که نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع نماز زکات می‌پردازند، می‎باشند.» (سوره مائده، آیه 55)
بر طبق بینش اسلامی و بر پایه حکم عقلانی، آدمی مأمور به تبعیت و اطاعت همه جانبه از خالق خویش و پروردگار جهان است؛ چرا که انسان از ساعات و یا حتی دقایق بعدی عمر خویش آگاه نیست و در جزئی‌ترین امور، نیازمند خداوند است؛ اما در مقابل، خداوندی که او را خلق نموده، حتی بر کوچکترین اسرار وجودی مخلوق خود واقف است و مقصد و منتهای حرکت او را نیز می‌‌داند. لذاست که عقل بشر، او را به درگاه او رهنمون می‌‌سازد؛ چرا که علاوه بر این مطالب، او بی‌نیاز مطلق و غنی در تمام امور است و به مخلوقات خود کمترین نیازی ندارد، لذا جز خیر آدمی را نمی‌‌خواهد. اما این اطاعت در دیدگاه اسلام و قرآن کریم، تنها به خداوند منحصر نمی‌‌شود. بلکه به امر الهی و فرمان خداوند، یک مسلمان باید از وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) نیز پیروی و تبعیت نماید. بنا بر این نگرش، تبعیت به طور مطلق و بدون قید و شرط تنها مختص خداوند است و بر طبق فرمان اوست که ما مأمور به اطاعت و پیروی از رسول اکرم و امامان معصوم در تمامی امور می‌باشیم. رفتار و گفتار آنان هم در تمامی امور، راهی را که به رضایت پروردگار و سعادت ابدی انسان منتهی می‌‌شود، مشخص می‌‌نماید. به این دلیل که در اعمال و رفتار آنان، هوا و هوس راهی ندارد و آنان به لطف خداوند و عنایت او، معصوم از هر خطا و اشتباه می‌باشند. بر طبق آموزه‌های اسلامی، به جز خداوند و به واسطه او رسول اکرم و امامان معصوم، آدمی نباید در برابر هیچکس و یا هیچ چیز دیگر به طور مطلق و بدون قید و شرط، مطیع و فرمانبردار باشد. منشأ آغازین اطاعت از خداوند و معصومین (همان گونه که ذکر گردید)، عقل بشری است؛ اما در ادامه و همراه با عقلانیت آدمی، این رابطه محبت نسبت به پروردگار است که آنرا تکمیل می‌‌کند. آن هنگام که انسان قدری بیشتر می‌‌اندیشد، خود را در دریای لطف و نعمتهای الهی غرق می‌‌بیند. او می‌یابد هر چه که دارد همه از خداوند است و علیرغم ناسپاسی‌های فراوان آدمی، نه تنها لطف و مهربانی او قطع نگشته بلکه لحظه به لحظه نیز ادامه دارد. بنا بر این هر چه بیشتر سعی می‌‌نماید تا در مسیر اطاعت چنین پروردگار مهربانی، گام بر دارد. مسیری که جز به کمال و سعادت او، به چیز دیگری ختم نمی‌‌گردد.
حقیقت و مفهوم کلی ولایت نیز که در دیدگاه اسلامی تبیین می‌شود، چیزی خارج از اطاعت و پیروی از خداوند و معصومین نمی‌باشد. از سوی دیگر رابطه میان مسلمانان و شیعیان با نبی اکرم و تک تک ائمه معصومین، رابطه‌ای بسیار عمیق و دو طرفه است. طرف اول این رابطه از پیامبر اکرم و ائمه آغاز می‌گردد. آنان چنان مهربانی و شفقتی نسبت به فرد فرد مسلمین دارند که کوچکترین ناراحتی و اندوه یک مسلمان، باعث رنجش خاطر آنان می‌گردد. (که شواهد بسیاری از آن در متون اسلامی موجود می‌‌باشد.) اما در طرف دیگر، مسلمانان نیز به خاطر جمع بودن مکارم اخلاقی و کمالات روحانی در وجود معصومین، از صمیم جان به آنان عشق می‌‌ورزند. این رابطه عمیق آنچنان تبعیتی را رقم می‌‌زند که مسلمانان نه تنها در برابر کلام و رفتار امام و ولی خویش مطیع و فرمانبردار هستند، بلکه حتی در ذهن خویش نسبت به آن کوچکترین دغدغه‌ای احساس نمی‌‌نمایند.
در قرآن کریم (که کلام خداوند و نازل شده از جانب اوست)، دلایل متعددی در جهت اثبات مقام ولایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) ـ امام اول ـ از جانب خداوند وجود دارد. اما ولایت سایر ائمه بنا بر ابلاغ رسول اکرم از جانب خداوند تأیید می‌‌گردد.
ما در این حال به بررسی و دقت و تأمل در یکی از آیات شریفه قرآن می‌پردازیم که در آن مسأله ولایت بر مؤمنین مطرح شده و این مقام علاوه بر خداوند، برای رسول اکرم و امام علی (علیه السلام) اثبات گشته است. به همین منظور ابتدا به بررسی کلمات(1) به کار رفته در این آیه به صورت مجزا می‌پردازیم، و سپس به شأن نزول آیه اشاره می‌نماییم و در پایان فرازهای مختلف آیه را هر چه بیشتر مورد دقت و توجه قرار می‌دهیم.
بررسی کلمات آیه به صورت مجزا  ادامه مطلب...

::: جمعه 87/11/18::: ساعت 11:9 صبح

<      1   2      

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 20
کل بازدید :49366
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مدیر وبلاگ : [46]
نویسندگان وبلاگ :
رضی جرگانی (@)[18]

محمود سرافراز (@)[5]


این وبلاگ متعلق به گروهی از دانش پژوهان شیعه شناسی است که درباره شیعه در حول مباحث تاریخی عقیدتی و ... مطالبی را خواهد داشت
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<